چرائی غیبت

ح) آگاهى به حال مردم:

 

امیرالمؤمنین علیه السلام در منبر کوفه خطبه خواند و راجع به حجّت هاى الهى سخن گفت که یا آشکارند و مورد اطاعت قرار نمى گیرند، یا پنهان هستند و مورد انتظارند، سپس فرمود: (إنْ غابَ عن الناس شخصهم فى حال هدنتهم فلم یَغِبْ عنهم قدیم مبثوث علمهم و آدابهم فى قلوب المؤمنین مثبته، فهم بها عاملون)(۱).

(اگر در حال آرامش مردم، پیکر و شخص آن حجت ها از دیدگان مردم پنهان گردد، هرگز علم و آگاهى منتشر آنان، از حال مردم منقطع نگردد، بلکه آداب آنان در دلهاى مردم ثابت است و مردم به آنها عمل مى کنند.)

و این همانست که حضرت مهدى علیه السلام فرمود: (لا یعزب عنا شىءٌ من اخبارکم… هیچ خبرى از شما بر ما پوشیده نمى ماند.)(۲)

چرائى غیبت

پرسش پیرامون علت غیبت، نه تنها پس از وقوع غیبت حضرت مهدى علیه السلام بلکه حتّى قبل از پیدایش ظاهرى آن حضرت، در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلمو امامان پس از او مطرح مى شده، بگونه اى که در فرمایشات آن بزرگواران نیز، به پاسخگویى آن پرداخته شده است.

آنچه قبل از بررسى گذراى این مبحث، لازم به تذکّر است، اشاره به ناتوانى بشر در شناخت اسرار پیچیده هستى، در همه زمینه هاست.

با پیشرفت علم و دانش، انسانها روز به روز آفاق گسترده ترى را فرا روى خویش مى یابند که حجم معلومات و دانسته هاى خود را در برابر مجهولات و امور ناشناخته آن بسیار ناچیز مى شمارند. از انیشتین نقل شده است که انگشت خود را به آب دریا زد و گفت: (نسبت بین آبى که انگشت مرا مرطوب ساخته به آب دریا، مثل نسبت معلومات، ما در برابر مجهولات هستى است.)

منظور از این بیان، اعتراف به ناشناخته ماندن بسیارى از ابعاد غیبت و حکمت هاى آن است، به عبارت دیگر باید پذیرفت که اگر در پاره اى روایات به برخى عدل و  حکمت هاى غیبت دست یافتیم، هرگز به این معنا نیست که غیبت داراى علت هاى اساسى تر و حکمت هاى بالغه دیگر نمى باشد، با این همه نگاهى مختصر به برخى روایات این باب، خالى از فایده نیست:

۱ـ امتحانِ درجه تسلیم در برابر اراده خدا:

امام صادق علیه السلام فرمودند: (إنّ وجه الحکمه فى ذلک لاینکشف اِلاّ بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمه لما اتاه الخضر من خرق السفینه، و قتل الغلام و اقامه الجدار لموسى علیه السلام اِلاّ وقت افتراقهما.)(۳)

 (وجه حکمتى که در غیبت حضرت مهدى علیه السلام هست جز بعد از ظهورش، معلوم نمى گردد. چنانکه وجه حکمتى که در افعال حضرت خضر بود نسبت به سوراخ کردن کشتى و کشتن پسرک و برپا داشتن دیوار نیمه خراب، براى حضرت موسى علیه السلام جز در وقت جدا شدن آن دو ظاهر نگشت).

ذکر جریان ملاقات حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسى علیه السلام در کلام امام صادق علیه السلام ، اشاره به این نکته دارد که مأموریت حضرت موسى علیه السلام از جانب خدا، براى درک حضور و همراهىِ حضرت خضر علیه السلام ، به منظور آزمایش میزان تحمّل او در برابر امور ناشناخته و درجه تسلیم او در مقابل حکمت هاى پوشیده هستى، صورت گرفت.

غیبت حضرت مهدى علیه السلام نیز مى تواند صدها حکمت پنهان داشته باشد که جز در موقع ظهور آن حضرت روشن نمى شوند. آنچه مطلوب است تسلیم در برابر اراده الهى است که این غیبت را تقدیر فرموده است.

۲ ـ بیم از کشته شدن:

امام صادق علیه السلام فرمود: (براى حضرت قائم قبل از ظهورش، غیبتى هست) زراره گوید پرسیدم: چرا؟

فرمود: (یخاف على نفسه الذّبحه. از کشته شدن خویش مى ترسد.)(۴)

از آن رو که حضرت مهدى علیه السلام آخرین امام معصوم است وهمچون امامان گذشته نیست که اگر کشته شد، امامى دیگر جانشین او شود. او باید بماند تا آن زمان که شرایط لازم براى حکومت جهانى اسلام و قرآن پیش آید. قیام نماید و دنیا را از عدل و داد پر کند، مردمى که طى بیش از دو قرن ثابت کردند که هر امامِ هدایت را، یا به شمشیر یا به زهر، از بین مى برند، بى گمان اگر حضرت مهدى علیه السلام غیبت نمى کرد، او را نیز به سرنوشت پدران بزرگوارش دچار مى کردند. خصوصاً ملوک بنى عباس که از مدتها قبل، توطئه ها کردند و در مقام کشتن او بر آمدند و با توجه به همین دسیسه ها بود که خداوند عزوجلّ حتّى ولادت حجّت خویش را بصورت پنهان قرار داد.

 

ذکر این حکمت نشان مى دهد که تا زمان حتمى شدن قیام، هر زمان دیگرى، خطر کشته شدن امام علیه السلام را به همراه دارد و کشته شدن امام علیه السلام ، کشته شدن پیام اوست، کشته شدن اسلام است که خدا هرگز به آن رضایت نخواهد داد.

 

۳ ـ الطاف خفیّه پروردگار:

الف) خداى تبارک و تعالى به دنبال امتحانى طولانى در کیفیت برخورد مسلمانان با اولیاى الهى وجود شریف حضرت مهدى علیه السلام را، در پس پرده غیبت قرار داد. از آن رو که مى دانست اگر در چنین شرایطى او را ظاهر گرداند، از اکثر مردم، تعدّیات و تجاوزات مختلفى در حق او صورت خواهد گرفت که به موجب آن، مستحق عقوبات الهى خواهند شد. پس ولىّ خود را از دیدگان مردم پنهان داشت تا بدین وسیله وجود و حضور او که چشمه رحمت است، مایه نقمت نگردد(۵).

ب) ابراهیم کرخى گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: خدا امرتان را اصلاح کند، آیا على علیه السلام در دین خداى عزّوجلّ قوى نبود؟ فرمود: (چرا).

گفتم: پس چگونه مخالفین بر او غلبه یافتند و چرا آنان را دفع نکرد و چه چیزى او را باز داشت؟

فرمود: (آیه اى در کتاب خدا مانع او شد.) پرسیدم: چه آیه اى؟

فرمود: (قول خداوند عزّوجلّ: (لوتزیّلوالعذّبنا الذین کفروا منهم عذاباً الیماً)(۶).

 (اگر مؤمنان و کافران از هم جدا مى شدند، کافران را به عذابى دردناک دچار مى کردیم).

به موجب این آیه، خداوند در اصلاب مردم کافر و منافق ودیعت هایى دارد که همان فرزندان صالح هستند و از نسل آنان پدید مى آیند، از این رو على علیه السلام آن پدران را نمى کشت تا آنکه ودیعت هاى الهى خارج شوند. بعد از خروج آن ودایع بود که بر هرکس از آنان غلبه مى یافت او را مى کشت. و چنین است قائم ما اهل البیت که ظهور نمى کند تا آنکه همه نسلهاى پاک و مؤمن که ودیعت هاى خدایند، ظاهر شوند. آن زمان است که ظهور مى کند و بر هرکس غلبه یابد مى کشد.)(۷)

 

ج) امام صادق علیه السلام فرمود: (یا عمار الصدقه و اللّه فى السر افضل من الصدقه فى العلانیه و کذلک عبادتکم فى السر مع امامکم المستتر فى دوله الباطل افضل، لخوفکم من عدوکم فى دوله الباطل)(۸).

 (اى عمار! همچنانکه صدقه پنهانى بهتر از صدقه آشکار است، عبادت پنهانى شما در دولت باطل در حالى که امام تان پنهان و مستور باشد، افضل و داراى ثواب بیشتر است، به خاطر ترسى که شما در دولت باطل از دشمنان تان دارید.

۴ ـ آماده شدن شرایط براى محو سلطه مستکبران:

حضرت مهدى علیه السلام فرموده است: (انّه لم یکن لاحد من آبائىعلیهم السلاماِلاّ وقد اوقعت فى عنقه بیعه لطاغیه زمانه و إنى أخرج حین أخرج ولابیعه لأحد من الطواغیت فى عنقى)(۹).

 (هیچکدام از پدران من علیهم السلام نبودند مگر آنکه بیعت طاغوت دورانش اجباراً بر عهده اش نهاده شد، اما من در زمان ظهورم، در حالى قیام مى کنم که بیعت و پیمان هیچ یک از طواغیت برگردنم نیست.

حضرت مهدى علیه السلام اگر بخواهد بر طبق اراده خدا حکومتى توحیدى در همه عالم تشکیل دهد بگونه اى که همه قدرتهاى حاکم را در هم شکسته و سلطه و سیطره اش را بر سراسر هستى گسترش دهد، لازم است که شرایطى در دنیا ایجاد شود که از همان زمان ظهور تا استقرار کامل نظام عدالت، هیچ طاغوت و مستکبرى را یاراى مقاومت و غلبه در برابر او نباشد.

۵ ـ آزمایش مردم در میزانِ ایمان به امامت:

پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: (ذلک الّذى یغیب عن شعیته و اولیائه غیبهً لایثبت فیها على القول بامامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للایمان)(۱۰).

 (او ـ مهدى علیه السلام ـ کسى است که از شیعیان و دوستان خود غائب مى گردد غیبتى که در آن، کسى بر اعتقاد به امامت و ولایت او استوار نمى ماند مگر آن کس که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد).

۶ ـ آزمایش مؤمنان به سختى ها و شداید روزگار:

امام صادق علیه السلام فرمود: (إنّ لصاحب هذاالامر غیبهً، المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد)(۱۱).

 

(صاحب این امر ـ حضرت مهدى علیه السلام ـ غیبتى دارد که در آن، هرکس بخواهد دینش را حفظ کند مانند کسى است که بخواهد با کشیدن دست بر شاخه اى خار، آن را از خار برى سازد).

امام کاظم علیه السلام فرمود: (إنما هى محنهٌ من اللّه عزّوجلّ امتحن اللّه بها خلقه)(۱۲).

 (به یقین، غیبت مهدى علیه السلام ، امتحانى از جانب خداست که بندگانش را به آن مى آزماید. و امام صادق علیه السلام فرمود: نه به خدا قیام نخواهد کرد مگر غربال شوید، مگر در امتحانات، تصفیه شوید مگر نیک و بدتان از هم جدا شوند)(۱۳).

۷ ـ گناهان و عدم آمادگى مردم:

حضرت مهدى علیه السلام در بیان کیفیت بهره بردن از وجود ایشان در دوران غیبت مى فرمایند: (و امّا وجه الانتفاع بى فى غیبتى فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحاب)(۱۴).

 (امّا چگونگى بهرهورى از من در دوران غیبتم چونان بهره بردن از خورشید است زمانى که ابرها آن را از دیدگان، مستور مى دارند).

طبق این کلام شریف، وجه غیبت خورشید را باید در وجود ابرها جستجو کرد. خورشید به خودى خود عین ظهور است و یکسره نور افشانى و درخشش دارد. این ابرها هستند که چهره جان فروز آن را از دیدگان مخفى مى کنند. و بدین گونه است نهانى آخرین خورشید ولایت و امامت حضرت مهدى علیه السلام که در ذات خویش جز مهربانى و لطف و عنایت نسبت به عباد اللّه ندارد. امّا مردم با گناهان خود و با عدم آمادگى براى قبول حکومت الهى او، سبب پنهان ماندن او در پس پرده هاى سیاه ابر غیبت مى باشند. چنین است که شیخ طوسى (رحمه اللّه علیه) مى فرماید:

(امّا سبب غیبت امام دوازدهم علیه السلام ممکن نیست که از جانب خداى سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد، بلکه از طرف مردم و مکلفین است و جهت آن غلبه خوف ـ از نابودى حق ـ و مطیع نبودن مردم نسبت به اوست و هر موقع که این سبب زائل شود و مردم در اطاعت او بکوشند، و تسلیم او باشند، ظهور واجب مى شود)(۱۵).

۸ ـ جریان سنّت الهى:

امام صادق علیه السلام فرمود: (وجه الحکمه فى غیبته، وجه الحکمه فى غیبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالى ذکره)(۱۶).

وجه حکمت در غیبت او، همان وجه حکمت در غیبت هایى است که توسط حجّت هاى الهى پیش از او صورت گرفته، به عبارت دیگر مى توان وجه غیبت حضرت مهدى علیه السلام را استمرار همان سنّت حکیمانه اى دانست که در ادوار گذشته تاریخ به غیبت بسیارى از انبیاء و اولیاء انجامیده است.

چنانکه باز هم امام صادق علیه السلام فرمود: (إنّ سنن الانبیاءعلیهم السلامبما وقع بهم من الغیبات حادثه فى القائم منّا اهل البیت حذوالنّعل بالنّعل و القذّه بالقذّه)(۱۷).

(سنت هاى پیامبران نسبت به غیبت هایى که براى شان پیش آمد، همگى به طور تمام و کمال در مورد قائم ما اهل بیت، اتفاق مى افتد).

غیبت پیامبران پیشین

عبد اللّه بن فضل هاشمى گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرماید:

 (صاحب این امر را غیبتى هست که بناچار صورت پذیرد و باطل گرایان همگى در آن شک کنند). پرسیدم: فدایت شوم! چرا؟

فرمود: (بخاطر چیزى که بیان آن را به ما اجازه نداده اند.)

قلت: فَماوَجْه الحکمه فى غیبته؟ قال: (وجه الحکمه فى غیبته، وجه الحکمه فى غیبات مَن تقدّمه مِن حجج اللّه تعالى ذکره)(۱۸).

محمد بن مسلم گوید: بر امام باقر علیه السلام وارد شدم در حالى که قصد داشتم درباره قائم آل محمدصلى الله علیه وآله وسلم سؤال کنم.

امام علیه السلام بدون اینکه چیزى بگویم فرمود: (اى محمد بن مسلم! در قائم آل محمّدصلى الله علیه وآله وسلم شباهتى به پنج نفر از پیامبران وجود دارد: یونس بن متى، و یوسف بن یعقوب، موسى، عیسى و محمد (صلى اللّه علیهم).

امّا شباهت او به یونس علیه السلام ; به خاطر آنست که از غیبت باز مى گردد و پس از عمرى طولانى، جوان به نظر مى رسد.

امّا شباهت او به یوسف علیه السلام ; غیبت او از خاص و عام است و پنهان بودن او از برادرانش و مشکل شدن امر او بر پدرش یعقوب علیه السلام ، با اینکه مسافت بین او و پدرش و اهلبیت و شیعیانش نزدیک بود.

امّا شباهت او به موسى علیه السلام ; استمرار خوف و طولانى شدن غیبت و مخفى بودن ولادت اوست و اینکه پیروان او بعد از غیبت او با دیدن سختى ها و خوارى هاى فراوان خسته شدند، تا آن زمان که خداوند عزّوجلّ اجازه ظهور به او داده و یاریش نموده و بر دشمنانش پیروز گرداند.

امّا شباهت او به عیسى علیه السلام ; اختلاف کسانى است که در باره او به مخالفت یکدیگر پرداختند، برخى گفتند به دنیا نیامده، گروهى گفتند مُرده است، گروهى دیگر گفتند، کشته شده و به دار آویخته شده است.

و امّا شباهت او به جدّش حضرت محمّد مصطفىصلى الله علیه وآله وسلم ; قیام به شمشیر و کشتن دشمنان خدا و پیامبر، و ستمگران و مستکبران است و اینکه او به وسیله سلاح و القاء وحشت بر دشمن غلبه مى یابد و هیچ پرچمى از پرچمهاى او بدون پیروزى بر نمى گردد.)(۱۹)

شیخ صدوق (رحمه اللّه) در مقدمه کتاب شریف (کمال الدین) آورده است: سبب تألیف این کتاب چنان شد که در یکى از سالها، زمانى که از زیارت على بن موسى الرضا علیه السلام بر مى گشتم، در نیشابور اقامت گزیدم. و آنجا اکثر کسانى که بر من وارد مى شدند، شیعیانى بودند که امر غیبت حضرت مهدى علیه السلام آنان را به حیرت و شبهات دچار ساخته بود.

در بین آنان، یکى از مشایخ اهل فضل که مدّتها در آرزوى دیدارش به سر مى بردم و به خاطر دیندارى و استقامت عقیده اش مشتاق زیارتش بودم، به نام (نجم الدین ابو سعید محمد بن الحسن بن الصلت قمى) به دیدارم آمد و روزى سخن از فلاسفه و اهل منطق در بخارا به میان آورد، که با شبهات خویش حیرت و شک او را، در امر غیبت طولانى حضرت قائم علیه السلام ، برانگیخته بودند.

زمانى که جوابش را دادم و دلش آرام یافت، پیشنهاد کرد که کتابى در این باب بنویسم و من هم قول مساعد دادم.

پس از این قضیه، شبى در خواب دیدم که در مکّه هستم و به طواف (بیت اللّه) مشغولم و در هفتمین شوط، کنار حجرالاسود آمده، آن را استلام کردم و مى بوسیدم و مى گفتم: (امانتى ادّیتها و میثاقى تعاهدته لتشهدلى بالموافاه).

(امانت خویش را ادا کردم و پیمانم را به عهده گرفتم، تا تو روز قیامت به وفاى آن برایم شهادت دهى).

در همین هنگام مولاى مان صاحب الزمان (صلوات اللّه علیه) را دیدم که کنار درب خانه کعبه ایستاده است، نزدیکش رفتم و او با نگاه به چهره من، با فراست هر چه را که از دل مشغولى و اندیشه هاى متفرقه داشتم دریافت. سلام کردم، جواب فرمود، سپس پرسید: چرا کتابى درباره غیبت نمى نویسى تا هُمومِ تو را کفایت کند؟ گفتم: اى فرزند رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم، درباره غیبت تصنیفات و تألیفاتى دارم.

فرمود: نه به آن ترتیب; بلکه از تو مى خواهم که اینک کتابى درباره غیبت بنویسى و غیبت هاى پیامبران را در آن ذکر نمایى.

او با گفتن این سخن، به راه افتاد و رفت و من دهشتزده از خواب بیدار شدم. آن شب را تا صبح به دعا و گریه وزارى و شکوه از فراقش گذراندم و صبحگاهان به عنوان امتثال فرمانش، تألیف این کتاب را آغاز کردم(۲۰).

آنچه در سفارش و فرمان ولى عصر (سلام اللّه علیه)  نسبت به ذکر غیبت هاى پیامبران در کتاب شیخ صدوق قابل دقّت و بررسى است، به یقین اهمیّت شناخت این غیبت ها، در راستاى آشنایى با حکمت هاى مستور در این سنّت دیر پاى الهى است که در احادیث معصومینعلیهم السلامهم – چنانکه ذکر شد ـ مورد تأکید مکرّر قرار گرفته است.

شیخ صدوق اوّلین باب هاى کتاب گرانقدر خود (کمال الدین و تمام النعمه) را، به بررسى نهانزیستىِ پیامبران (صلوات اللّه علیهم) مى پردازد:

*اولین باب، درباره غیبت حضرت ادریس (سلام اللّه علیه) است، که در ضمن حدیثى طولانى آمده است:

 (ادریس در غارى از کوهى بلند، دور از چشم مردم پناه گرفت و به روزه دارى و عبادت پرداخت. مردم پس از خروج و اختفاى او، مدّت بیست سال به قحطسالى و بیچارگى مبتلا بودند، تا اینکه طى ماجرایى، حضرت ادریس در طلب آب و غذا از نهانگاه خویش بیرون مى آید و مردم او را مى شناسند و طاغوت زمانش به خوارى کشیده مى شود و او به میان مردم باز مى گردد)(۲۱).

*دوّمین باب، با ذکر چهار حدیث، درباره حضرت نوح علیه السلام است، که در سوّمین حدیث آمده است:

امام صادق علیه السلام فرمود: (زمانى که مرگ نوح علیه السلام نزدیک شد، پیروان خویش را فرا خواند و به آنان گفت: بدانید که پس از من، غیبتى خواهد بود که در طى آن طاغوتها به قدرت خواهند رسید، و همانا خداى تعالى به قیام کننده اى از فرزندان من که نامش (هود) است، درامر شما گشایشى پدید خواهد آورد.)(۲۲)

*سوّمین باب، درباره غیبت حضرت صالح علیه السلام است که در آن تنها یک حدیث از امام صادق علیه السلام نقل شده است که طى آن فرمود:

 

(همانا صالح علیه السلام مدتى از میان قوم خویش غائب بود، آن روز که تازه غیبت کرده بود عاقل مردى میانسان، تنومند و زیبا اندام و با محاسنى فراوان و گونه هایى مناسب وقامتى متناسب بود. امّا وقتى بسوى قومش بازگشت ـ در اثر کثرت ضعف و تغییر صورت ـ او را نشناختند و مردم درباره او سه دسته شدند.

همانا مثل قائم اهلبیت علیهم السلام همانند صالح علیه السلام است)(۲۳).

*چهارمین باب، درباره غیبت حضرت ابراهیم علیه السلام است و در ابتداى آن آمده است:

 (امّا غیبت حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام شباهت به غیبت قائم ما (صلوات اللّه علیه) دارد، بلکه عجیب تر از آن است زیرا خداوند عزوجلّ حتى در شکم مادر، اثر ابراهیم علیه السلام را مخفى گرداند و ولادتش را نیز پنهان داشت، تا زمان تقدیر شده ظهور آن، فرا رسد.)

پاورقی

(۱) مدرک پیشین حدیث ۱۳ صفحه ۱۳۹.

(۲) احتجاج طبرسى ـ توقیع شریف.

(۳) کمال الدین، ج ۲، باب ۴۴، ح ۱۱، ص ۴۸۲.

(۴) کمال الدین، ج ۲، باب ۴۴، ح ۱۰، ص ۴۸۱.

 (۵) نقل با تصرف از کلام شیخ صدوق رحمه اللّه ـ کمال الدین جلد ۲ صفحه ۶۴۱.

 (۶) سوره فتح، آیه ۲۵.

 (۷) مدرک پیشین ص ۶۴۲.

 (۸) مدرک پیشین ص ۶۴۶.

 (۹) متخب لاثر، باب ۲۸، ص ۲۶۷.

 (۱۰) مدرک پیشین ص ۱۰۱.

 (۱۱) کمال الدین باب ۳۳ ص ۳۴۶.

 (۱۲) اصول کافى کتاب الحجّه ج ۲ صفحه ۱۳۳.

(۱۳) مدرک پیشین صفحه ۱۹۶ حدیث ۶ با تلخیص.

 (۱۴) بحارالانوار ج ۵۲ صفحه ۹۲ حدیث ۷ ـ احتجاج صفحه ۲۶۳.

 (۱۵) کتاب الغیبه.

(۱۶) بحار الانوار ج ۵۲ صفه ۹۱ به نقل از علل الشرایع.

 (۱۷) کمال الدین ج ۲ باب ۳۳ حدیث ۳۱ صفحه ۳۴۵.

 (۱۸) کمال الدین صدوق، ج ۲، باب ۴۵، ص ۴۸۳.

 (۱۹) بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۲۱۷ ـ ۲۱۸.

 (۲۰) کمال الدین، ج ۱، ص ۳ و ۴.

 (۲۱) کمال الدین، ج ۱، ص ۱۲۷ تا ۱۳۲.

 (۲۲) کمال الدین، ج ۱، ص ۱۳۵ باب ۴.

 (۲۳) کمال الدین، ص ۱۳۶ و ۱۳۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *