خانه / مقالات / مهدویت / دوران غیبت و انتظار / ( یا صاحب الزّمان ادرکنا )

( یا صاحب الزّمان ادرکنا )

 

( یا صاحب الزّمان ادرکنا )

سپاس و ستایش خداوند را سزاست که پروردگار عالمیان است وبرترین صلوات و سلامها نثار نیکوترین آفریدگان خدا، حضرت محمد و خاندان پاک او باد، به ویژه امام دوران و صاحب زمان، حضرت مهدى حجّت منتظر (عجل الله تعالى فرجه الشریف).

معروف است که دانشهاى دینى سر چشمه گرفته از نیازهایى است که مسلمانان را به ایجاد آن سوق داده است. سپس این دانش ها در طى زمان به تدریج تکامل یافته و اصول و قواعدى براى آن ایجاد شده و دانشمندان و کتابهایى خاص در هر باب پدیدار گشته اند.

چنانکه علوم لغت و زبان شناسى عربى، از نیاز به فهم قرآن کریم واحادیث شریفه که به زبان عربى فصیح هستند پدید آمده و به تدریج به پیدایش صرف و نحو و بلاغت و غیره انجامیده است.

و علوم فقه و اصول، در اثر نیاز به شناخت احکام شرعى، و بعد از رحلتِ بیانگر شریعت یعنى حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، و بدنبال اختلاف آراء واقوال در مسائل عبادى و معاملاتى پایه گذارى شده است.

و بقیه علوم دینى نیز بر همین منوال پدیدار شده و به تدریج رشد وتکامل یافته اند و از آن جمله است علمى که بنام (علم کلام) نامیده مى شود و پدید آمدن آن در اثر اختلاف اقوال و تعدد آرایى بوده که در مسائل اعتقادى همچون جبر و تفویض، اختیار، عدالت و امامت و غیر آن بین مسلمانان پیش آمد.

علم کلام را اینگونه تعریف کرده اند: (علمى است که به واسطه آن، انسان از راه ارائه براهین و دفع شبهه ها، بر اثبات حقایق دینى قدرت مى یابد.)(۱)

و بحث امامت و خلافت، اساس آن اختلافات حاصله بشمار مى آید. چنانکه مى توان از ابتداى تشکیل سقیفه بنى ساعده تا امروز و تا ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)محور اساسى علم کلام را، همین امامت و مسائل مربوط به آن و امور مترتب بر آن دانست.

از آنرو که اگر علم کلام شامل مباحث عقیدتى دیگرى نیز هست، اختلافات حاصله در آن ابواب نیز نتیجه کناره گزینى مردم از چشمه زلال و حیاتبخش علوم اهلبیت(علیهم السلام)است.

پس اگر مردم بر امامت و پیشوایى امیرالمؤمنین حضرت على بن ابیطالب(علیه السلام)و فرزندان طاهرینش(علیهم السلام)استقامت مى کردند و از این دروازه هاى دانش الهى رویگردان نمى شدند، اینک از بسیارى مباحث کلامى که تلاش بى پایانى از دانشمندان ما را مصروف خویش ساخته است بى نیاز مى بودیم و از این مباحث جز آنچه مربوط به ادیان و ملت هاى غیر اسلامى است باقى نمى ماند.

غیبت امام دوازدهم حضرت مهدى منتظر(علیه السلام)، از مهم ترین محورهایى بوده است که از آغاز غیبت کبرى ـ بسال ۳۲۹ هجرى قمرى ـ تاکنون، بحث هاى گسترده کلامى پیرامون آن صورت گرفته، و بر حسب نیازها و شرایط متفاوت در طى دورانهاى مختلف تاریخى، ابعاد گوناگونى یافته است.

این ابعاد مختلف در مباحث کلامى به روشنى از خلال کتاب (غیبت) شیخ نعمانى ـ متوفاى سال ۳۴۲ هجرى قمرى ـ و کتاب (اکمال الدین واتمام النعمه) شیخ صدوق ـ متوفاى سال ۳۸۱ هجرى قمرى ـ پیداست، اگر چه این دو بزرگوار اساساً از محدّثین بوده اند و از متخصّصین علم کلام و مجتهدین این فن بشمار نمى آمده اند.

پس از این دوران، ظهور علماى بارز کلامى در بین شیعه همچون معلم امّت مرحوم شیخ مفید (۳۳۶ ـ ۴۱۳ هجرى قمرى) و شریف علما مرحوم سید مرتضى (۳۵۵ ـ ۴۳۶ هجرى قمرى) و شیخ طائفه مرحوم طوسى (۳۸۵ ـ ۴۶۰ هجرى قمرى) تأثیرى حیاتى و بى نظیر در متبلور شدن علم کلام جدیدِ شیعى داشت.

تبارنامه با شرافت

ما اینک در برابر کوهى با عظمت و قلّه اى رفیع، در برابر شخصیّتى بزرگ و نام آور از علماى تاریخ ساز تشیّع ایستاده ایم، در برابر علم المهدى ابو القاسم على بن حسین موسوى مشهور به شریف مرتضى قدس الله سرّه الشریف.

او دانشمندى کم نظیر، فقیهى جامع، متکلّمى نکته سنج، شاعرى زبردست و متخصّصى خبیر نسبت به مذاهب مختلفه کلامى بود.

او از تبارى پاک و سلاله اى طاهر بود که همگى از نیکان و عالمان زمان خویش بودند و بین او با جدّ بزرگوارش حضرت موسى بن جعفر(علیهما السلام)بیش از چهار واسطه نبود.

پدرش ابو احمد حسین بن موسى بن محمد بن ابراهیم بن موسى بن جعفر(علیهما السلام)، خود از علما و اشراف بلند آوازه عهد بنى بویه بود، و بهاء الدوله ابو نصر بن بویه او را (طاهر یگانه) نامید. چنانکه در نزد (بنى العباس) هم داراى جاه و منزلتى عظیم بود و به مَناصبى در حکومت این دو خاندان دست یافت که همواره با تدبیرى ناصحانه و مدیریتى هدایت گرانه و اظهار نظراتى سلیم و حقیقت طلبانه، در اصلاح امور کوشید و نزد آنان از مقام وموقعیتى عالى برخوردار گشت. او عاقبت در سال ۴۰۰ هجرى قمرى وفات کرد و پس از او وظایفش به (شریف رضى) و پس از او به (شریف مرتضى) منتقل گشت.

ولادت شریف مرتضى در بغداد و در ماه رجب سال ۳۵۵ هجرى قمرى به وقوع پیوست و مادرش فاطمه دختر حسین بن حسن اطروش بود که شیخ طالبیّون و دانشمند و شاعر آنان به شمار مى آمد.

اساتید سید مرتضى (قدّس سرّه)

دوران دانش اندوزى و سپس ورود او در صحنه هاى مختلف علمى واجتماعى، همگى در بغداد صورت گرفت. او کسب معارف و فراگیرى آداب مختلف را در محضر فقیه مورد عنایت صاحب العصر(علیه السلام)، عالم بزرگوار، شیخ مفید آغاز کرد. و معروف است که مادر سید رضى و سید مرتضى زمانیکه دست آندو را گرفته و در حالیکه دو کودک تازه سال بیش نبودند آنان را به محضر شیخ مفید آورده و مى گوید: (یا شیخ علّمهما الفقه); شیخ مفید به تأویل خوابى که دیشب دیده بود پى مى بَرَد. او ساعتى قبل از طلوع فجر همانروز حضرت زهرا(علیها السلام) را در خواب مى بیند که دست امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را گرفته نزدش مى آورند و مى فرمایند: (یا شیخ علّمهما الفقه).

آنان طى چندین سال در محضر شیخ مفید به مدارجى عالى دست مى یابند، و سید مرتضى با بهره گیرى از آموخته هاى ارزشمند خویش، به مصاحبت و مجالست با دیگر علماى بزرگ آن عصر همچون (سهل بن احمد دیباجى) و (ابو عبدالله مرزبانى) و (ابو الحسن جندى) و (احمد بن محمد بن عمران کاتب) مى پردازد و از آنان نیز دانشهاى فراوان مى اندوزد.

از بررسى تاریخ سید مرتضى و مطالعه پاره اى از رسائل و کتابهاى او که به دست ما رسیده است مى توان دریافت که مهمترین اساتید و بزرگترین مشایخى که سید مرتضى دانش ها و آداب خویش را مدیون آنها مى داند مرحوم (شیخ مفید) و (ابو عبدالله مرزبانى) هستند.

امّا (شیخ مفید) از نام آورترین علماى شیعه و یکى ان برجسته ترین چهره هاى تاریخ تشیّع است و ریاست طائفه امامیّه در آن دوران، تنها بر عهده او قرار گرفت و اقوال و آراى شیعه در مجالس درس و کتابهاى او تجلّى یافت. سید مرتضى در زمینه هاى مختلف فقه و اصول و تفسیر و علم کلام از او بهره هاى فراوان برد و سپس زمانى که خود داراى نظر مستقل گردید، کتابها و رسائل و مقالات زیادى در این ابواب نگاشت.

و امّا (ابو عبداللّه مرزبانى)، از پیشتازان فرهنگى عصر خویش و از بنیانگزاران سبکهاى ادبى عرب و یکى از رهبران معتزله و نامداران عرصه روایت است. در آن دوران خانه او مقصد دانشمندان و ادب دوستان بود، و همواره همه وسایل لازم از کتاب و دفتر و قلم گرفته تا غذا و وسیله آسایش در اختیار آنان قرار مى داد و اصرارى فراوان داشت که از هر دانشمندى که به دیدارش مى آمد چیزى فرا گیرد و به هر دانش پژوهى که به سراغش مى آمد چیزى بیاموزد، و در این بین خود جز به تألیف و تصنیف کتب، همّت نمىورزید. سید مرتضى در کتاب (غرر) و غیر آن، شعرها و روایات و معانى لغات را اکثراً از او نقل مى کند.

مختصرى درباره روش زندگى وسیره سید مرتضى(قدّس سرّه)

زمانى که عمر سید مرتضى از چهل سال فزونى گرفت، و رداى جوانى را از شانه فرو افکند، با عزیمتى خستگى ناپذیر خود را وقف مطالعه و تدریس کرد و سراسر ایّامش را در اختیار تحصیل و تألیف کتب قرار داد و چنان به مجالست دانشمندان و معاشرت رؤسا و سردمداران فرهنگى روى آورد که مسئولیت هاى بیادگار مانده از دوران پدرش (ابو احمد) را بتمامى، تحویل برادرش (سید رضى) داد و تا بعد از فوت او هیچیک از این مسئولیت ها را عهده دار نگشت.

او کتابخانه اى وسیع و باعظمت تشکیل داد، و کوشید همه کتابهاى شناخته شده عصر خویش را در آن گرد آورد.

ثعالبى تاریخ نگار گوید: ارزش کتابهاى سید مرتضى بعد از فوت او به سى هزار دینار طلا تخمین زده شد و عدد کتب او هشتاد هزار جلد برآورد گردید.

سید مرتضى در نعمت و ثروت و خیراتى کثیر بسر مى برد که شاید در بین دانشمندان شیعى کمتر کسى به این مقدار مکنت مالى دست یافته باشد، نقل شده است که هشتاد قریه بین بغداد و کربلا تحت تملک او بود به گونه اى که نهرى بزرگ از وسط اراضى او مى گذشت که بخاطر پیوستن آن به فرات، محل عبور کشتى هاى تجارتى و مسافرتى بود و سیّد، میوه هاى درختان حاشیه نهر را وقف گذرکنندگان از نهر، خصوصاً حاجیانى نموده بود که در موسم حج، مسافرت با کشتى را بر راه خشکى ترجیح مى دادند.

در آمد این روستاها را در هر سال، حدود بیست و چهار هزار دینار بر آورد کرده اند. او در سایه این ثروت خدا داده توانست بدور از اشتغالات مادى و مشاکل دنیوى، تمام همّت و اندیشه خویش را در خدمت مطالعه وتدریس و تألیف و صدور فتاوى قرار دهد و نیز به رغبت هاى معنوى وخواسته هاى اخلاقى خویش جامه عمل بپوشاند; چنانکه همه مردم خصوصاً پویندگان راه علم و وابستگان خویش را از فضل و احسان خویش بهره مند مى نمود، خانه اش را محل ضیافت و استراحت هر غریب ونیازمند قرار داده و همه امکانات خود را در تأمین نیازهاى علمى و تحقیقاتى دانشمندان و دانش پژوهان بکار مى گرفت.

او براى بسیارى از شاگردان خود، مقرّرى خاصّى در نظر گرفت وشهریّه اى همیشگى قرار داد; چنانکه براى شیخ (ابو جعفر طوسى) (۳۸۵ ـ ۴۶۰ هجرى قمرى) که از شاگردان خاص او بود، ماهیانه دوازده دینار مقرّر نمود که طى بیست و سه سال مصاحبت او با شیخ همچنان ادامه داشت. و نیز براى قاضى (عبدالعزیز ابن برّاج) در هر ماه هیجده دینار قرار داد و براى دیگران نیز بهمین ترتیب عمل مى کرد، و روستایى کامل با همه درآمدش را وقف تهیّه کاغذ براى فقهاء و دانشمندان کرد.

نقل شده است که زمانى قحطى شدیدى پیش آمد، مردى یهودى به بهانه تحصیل علم نجوم پیش سید آمد و منظورش رسیدن به مال ومنالى بود. سیّد که از وضع و حال او آگاه شده بود به او اجازه داد ولى مقرر فرمود که هر روز او را به مبلغى مال مورد تشویق قرار دهند. پس از مدت زمانى اندک، اسلام اختیار کرد.

و از همین نوع است آنچه (ابن خلکان) نقل کرده که (ابو الحسن على بن احمد فالى) که شاعر  و ادیبى معروف بود نسخه اى بسیار نفیس با خط و ترتیبى نیکو از کتاب (الجمهره) (ابن دُرَید) داشت، روزگارى آنچنان نیازش شدید شد که به فروش آن تن در داد. سید شریف مرتضى آنرا به شصت دینار خرید و زمانى که آنرا ورق مى زد، خط فروشنده اش (ابو الحسن فالى) را در صفحه اى از آن یافت که چند بیت شعر را به مناسبت اضطرارش به فروش کتاب نگاشته بود که خلاصه ترجمه آن چنین بود:

 (بیست سال با این کتاب انس داشتم و هرگز گمان نمى کردم که مجبور شوم آنرا بفروشم، اگر چه بخاطر قرضهایم مجبور باشم همه عمرم را در زندان بگذرانم، امّا اکنون بخاطر ضعف و فقر شدید ناچارم به خارج کردن این متاع گرامى از دست خویش تن در دهم، ولى حزن و اندوه من پس از آن طولانى خواهد بود.) سید با مطالعه این متن، نسخه کتاب را به او برگرداند و همچنانکه عادت او بر احسان به اهل علم بود هرگز دینارى از قیمت آنرا باز پس نگرفت.

تألیفات و خدمات سید مرتضى (قدّس سرّه)

سید مرتضى به فنون مختلف و علوم گوناگون عصر خویش آراسته و در تمامى آنها به قدرتى وافر دست یافته بود. او پس از تدریس اصول واستخراج حقایق و حل مشکلات علمى و رسیدن به مرتبه اى و الا در فقاهت و فتوى، عهده دار ریاست طائفه شیعیان امامیّه پس از (شیخ مفید) گشت. طالبان علم و جویندگان حقایق از اطراف و اکناف دنیاى اسلام بسویش روى آورند و او در راستاى فرونشاندن عطش آنان و رفع مشاکل عقیدتى و کلامى آنان، کتابها نوشت. (مسائل دیلمیّه)، (مسائل طوسیه)، (مسائل مصریّه)، (مسائل موصلیّه) و غیر آن هر کدام نام کتابى یا رساله اى مستقل است که توسط او در همین زمینه نگاشته شده است.

او در علم کلام  و احتجاج با مخالفین قدرتى چشمگیر داشت و کتابهاى (شافى)، (امالى مرتضى)، (ابطال القیاس)، (الانتصار فى الفقه)، (انقاذ البشر)، (تقریب الاصول )، (تکمله الغرر و الدرر)، (تنزیه الانبیاء)، (الحدود و الحقایق)، (الخلاف فى اصول الفقه)، (دیوان شعر) و دهها کتاب دیگر در تفسیر آیات و حقایق وحى و مسائل مختلف عقیدتى و فقهى تنها بخشى از فیوضات آن وجود گرامى است که تنها معدودى از آنها به دست ما رسیده و چه بسا حتّى ذکر همه کتب وتألیفات او در کتابهاى مربوطه موجود نباشد. عدد کتابها و رسائل سید مرتضى که ذکرى از آنها در کتب مختلف شده است بیش از هفتاد مجلّد است.

او علاوه بر تألیف کتب، همّت بسیارى بر تربیت و تعلیم شاگردان زبده داشت، و در طول عمر سراسر تلاش و خدمت خود، هزاران نفر از جویندگان علوم الهى و معارف اهلبیت(علیهم السلام) را از سر چشمه زلال و پر فیض حکمت و دانش خویش سیراب ساخت.

در عظمت او کافى است که بزرگانى همچون (شیخ طوسى) و (سلاّر دیلمى) و (ابو صلاح حلبى) و (کراجکى) و … به دست تواناى او و با کمک هاى علمى و تربیتى او، به اوج قلّه هاى دانش و فرهنگ شیعى دست یافته اند.

آن بزرگوار در ربیع الاول سال ۴۳۶ هجرى قمرى در بغداد به دیدار الهى شتافت، و فرزندش بر جنازه اش نماز گزارد و در خانه اش مدفون گشت. بعدها جسد مطهّرش را به آستان مقدس امام حسین(علیه السلام)در کربلا انتقال دادند.

مختصرى درباره کتاب (المقنع فى الغیبه)

این کتاب علیرغم حجم کوچکش از بهترین و نفیس ترین کتابهایى است که در این مورد نگاشته شده است.

سید مرتضى براى اولین بار(۲)، این روش کتابت و اسلوب خاص در طرح مسایل و شبهات را به طریقه سؤال و جواب (فان قیل … قلنا…) بکار برد و در آن با برهانى قوى و منطقى متین اشکالات مخالفین را جواب داده، استدلالهاى آنان را باطل ساخته و غیبت امام زمان حضرت مهدى(علیه السلام)و اسباب و علّت ها و حکمت هاى الهى موجود در آن را، اثبات نموده است.

 

سپس در نوشتارى تکمیلى که بعد از اتمام (المقنع) بر آن افزوده است، مطالب آنرا تکمیل نموده و در آن از کیفیت ارتباط امام غایب(علیه السلام)با اولیا ودوستان خود در طى دوران غیبت، و نیز از چگونگى رفتار شیعیان با او بحث نموده و به همه پرسشهایى که در اثناى این مباحث ممکن است مطرح شود، پاسخ گفته است.

(نجاشى) (متوفى به سال ۴۵۰ هـ . ق) در کتاب (رجال)(۳) خود، و نیز (شیخ الطائفه طوسى) در کتاب (فهرست)(۴) و (یاقوت حموى) در (معجم الأدباء)(۵) و (ابن شهر آشوب) در (المناقب)، از این کتاب وتکمله آن سخن گفته و در ضمن تألیفاتِ سید مرتضى (قدّس سرّه)، از آن نام برده اند.

اهمیت کتاب

ارزش و اهمیت والاى این کتاب زمانى بیشتر فهمیده مى شود که بدانیم شیخ طوسى (قدّس سرّه) که خود یکى از نامدارترین و تواناترین علماى شیعى، در مباحث کلامى است، مقاطعى مهم از این کتاب را گاهى به صورت نقل صریح و گاهى با اندکى تصرّف و اختصار در کتاب (غیبت) و نیز در (فصل فى الکلام فى الغیبه) آورده، و در جاى جاى این دو کتاب، مطالب مختلفى از کتاب (مقنع) را باتصریح بنام سید مرتضى (قدّس سرّه)، مورد استناد قرار داده است.

پس از آن همین نقل ها، مورد نظر علامه مجلسى (رحمه الله علیه) قرار گرفته و آنها را در کتاب نفیس (بحار الانوار)(۶) در ضمن ادلّه اى که شیخ طوسى در اثبات غیبت ذکر کرده، نقل نموده است. بنابراین کتاب (المقنع) را مى توان یکى از مصادر با واسطه (بحار الانوار) به شمار آورد.

همینطور مفسّر و دانشمند بزرگ اسلام مرحوم شیخ طبرسى (متوفى به سال ۵۴۸ هجرى قمرى) قسمتهایى از همین کتاب را بصورت نقل صریح یا به اختصار در کتاب ارزشمند خود (اعلام الورى باعلام الهدى) طى مسائل اول تا پنجم باب پنجم ذکر نموده است. او اگر چه به نام سید شریف مرتضى به عنوان مستند این اقوال تصریح نموده لکن اسم کتاب (مقنع) را بعنوان مدرک آنها ذکر نفرموده است.

اهتمام این بزرگان و اعتبارى که براى ذکر مقاطع مهم و قسمتهاى قابل توجّه کتاب (مقنع) در تألیفات خود قائل بوده اند، دلالت روشنى بر اذعان و اعتراف آنان به پیشگامى سید مرتضى در این راه، و اهمیت فرمایشات او در این مباحث دارد.

زمان و سبب تألیف کتاب

 

سید مرتضى (قدّس سرّه) در ابتداى این کتاب فرمود: (در مجلس وزیر سید ـ که خدا عمرش را به عزّت زیاد گرداند و بدخواهان و دشمنانش را خوار نماید ـ کلامى درباره غیبت امام زمان(علیه السلام) پیش آمد … این امر مرا بر آن داشت که سخنى مختصر آورم …)

پس از چند سطر چنین نوشت: (من آنچه در این محضر گرامى ـ که خدایش مستدام بدارد ـ از پیشى گرفتن بر معانى بدیع و … دیده ام).

درباره اینکه مراد از این (وزیر سید) کیست و کدامین محضر، مورد نظر مرحوم سید مرتضى بوده است در کتاب شریف (الذریعه) آمده است: (… استاد ما شیخ نورى فرمود: سید مرتضى این مقدمه را خطاب به وزیر مغربى عصر خویش نوشته است).

مرحوم علامه شیخ (آقا بزرگ طهرانى) سپس ادامه مى دهد: (و آن وزیر مغربى، شخصى بنام ابو الحسن على بن الحسین بن على بن هارون بن عبدالعزیز أراجنى بوده است، چنانکه از کتاب رجال نجاشى در ضمن بیان حالات جدّ اعلاى او هارون بن عبدالعزیز استفاده مى شود)(۷). از اینکه در اول کتاب و نیز دربخشهاى دیگر آن به کتابهاى (شافى) و (تنزیه الانبیاء) ارجاع داده شده مى توان فهمید که کتاب (المقنع) بعد از آن دو کتاب نوشته شده است.

قابل ذکر است که چندین نسخه خطى از این کتاب در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران و کتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است و تا به حال، جز در ضمن فصلنامه (تراثنا) شماره ۲۷ که توسط (مؤسسه محترم آل البیت) منتشر مى شود، چاپ نشده است(۸).

والسّلام 

مسجد مقدّس جمکران ـ قم

واحد تحقیقات

شعبان ۱۴۱۷ هجرى قمرى

امامت و غیبت

(  ۱  )

المقنع فى الغیبه

تألیف: حکیم و فقیه گرانقدر شیعه

سیّد شریف مرتضى

ابی القاسم على بن الحسین الموسوی(قدس سره)

سپاس خدا را و سلام بر بندگان برگزیده او، سرور ما حضرت محمّد وخاندان پاکش باد. در مجلس وزیر سید(۹) ـ که خدا عمرش را به عزت زیاد گرداند وبدخواهان و دشمنانش را خوار نماید ـ کلامى در باره غیبت امام زمان (علیه السلام) پیش آمد که پیرامون آن اندیشه کردم. حال مقتضى نبود که تمام جوانب مطلب و حق آن ادا شود. لذا بر آن شدم که سخنى مختصر آورم که بوسیله آن سرّ این مسأله روشن گردد. و ماده شبهه اى که در آن رخنه کرده ریشه کن شود. اگر چه در کتاب (شافى در امامت) و کتاب (تنزیه الانبیاء و تنزیه الائمه(علیهم السلام)) آن مقدار که مورد کفایت و کسب هدایت براى منصفین و گردنگزاران دلیل و برهان و غیر معاندین باشد از گفتار در باب غیبت آورده ام(۱۰).

پس بالاترین و مهمترین کارها اینست که گوهر به گوهرشناس، ومعانى و مقاصد علمى بر کسى که در درک آنها ناتوان نباشد و بتواند به زیرکى و فهم دقیق خویش تا اعماق آن غور کند، عَرضه شود. زیرا چه بسا عدم وجود کسیکه علم و معرفت به او عرضه گردد باعث گنگ ماندن آن، ونبودن کسى که دلیل و برهان به او هدیه شود باعث ساکت ماندن از آن گردد.

از اینرو کسى که نظمى یا نثرى را به تکلّف پیش ناوارد و غیر خبیر عرضه مى کند، چونان کسى است که جمادى را مورد خطاب قرار دهد یا با مردگان به محاوره برخیزد.

من آنچه در این حضور گرامى ـ  که خدایش مستدام بدارد ـ از پیشى گرفتن بر معانى بدیع و استخراج آنها از پیچیدگیها و تصفیه آنها از آلودگیها و تنظیم آنها در جایگاه مناسب دیده ام، باعث ثمردهى اندیشه هاى بسته و تزکیه دلهاى ساده اندیش و شیرینى دانش ها و آداب مى شود در کام کسانیکه قبلا همین معانى برایشان سخت و تلخ و دور از دسترس جلوه میکرد و بالا آوردن و اعتلاى آنها بر ایشان دشوار بود.

پس برترین بهره دانشمند و ادیب، و خجسته ترین حالات او آنست که فضیلت کسب شده اش و منقبت دشوار بدست آمده اش، مورد رضایت اهل فن قرار گیرد و نقد کننده فضیلتها آن را نقد کند و نتواند آن را باطل و ناچیز بشمارد. و در بازارى خرج شود که در آن جز نقد گرانبها خرج نشود و جز نقد پست به کسادى نگراید و از خداى تعالى دوام این نعمت را خواهانیم که بالاتر و سرشارتر از آنست که به ضیافت آن فراخوانده شویم و با اینهمه، غیر از آن را به مدد طلبیم. و خدا برحمت خویش اجابت دعا را تعهّد فرموده است.

بدرستى که من مخالفینمان را بر این عقیده مى دانم که مى پندارند: (سخن گفتن در باره غیبت بر ما شیعیان دشوار و بر آنان آسان است، و ردّ آن از جهت آنان قوىّ، و اثبات آن از طرف ما ضعیف است)(۱۱).

 

و این پندارى عجیب است. زیرا حقیقت امر، ضدّ آن است، و اگر تأمّلى صورت گیرد، عکس آن صحیح خواهد بود. از آنرو که غیبت، فرعى براى اصول پیشین است که اگر آن اصول با دلایلى که دارند درست باشند و با براهین استوار، تقریر و تبیین شوند، دیگر سخن از غیبت، آسانترین ونزدیکترین و روشنترین مطلب خواهد بود. زیرا غیبت مبتنى بر همان اصول و مترتب بر آنهاست و دیگر اشکالى باقى نمى ماند.

اما اگر آن اصول، ناصحیح و غیر ثابت باشند، دیگر معنا ندارد که قبل از اثبات و استقرار آن اصول، سخنى از غیبت بمیان آید. زیرا سخن گفتن از غیبت بدون آماده ساختن و مقدّم ساختن آن اصول، کارى بیهوده وسفیهانه است.

پس اگر مخالف ما، کلام در غیبت را قبل از کلام در باره وجوب امامت در هر عصرى و پیش از بحث صفات امام، دشوار و سخت مى داند، حق با اوست. زیرا بدون شک در چنین مرحله اى اثبات غیبت و بحث ازآن دشوار است بلکه بخاطر نیازش به آن مباحث، بخودى خود ناممکن خواهد بود واگر بحثى از آن بشود جز سراب حاصل نیاید.

اما اگر با فرض مقدّم داشتن آن اصول و اثبات آنها، غیبت و اثبات آن را دشوار مى شمارد چنین نیست و صعوبت و شبهه اى در این مرحله وجود ندارد زیرا امر پس از تقریر و اثبات آن اصول ضرورتاً و بخودى خود به سوى غیبت کشیده مى شود.

پاورقی

(۱) مفتاح السعاده و مصباح السیاده) جلد ۲ صفحه ۱۳۲.

(۲) خود او در اول بخش تکمیلى المقنع بر این مطلب تصریح دارد و دیگران نیز همچون شیخ طبرسى در اعلام الورى صفحه ۴۶۶  آنرا مورد تأکید قرار داده اند.

(۳) رجال نجاشى : صفحه ۲۷۱.

 (۴) فهرست طوسى: صفحه ۹۹.

 (۵) معجم الأدباء : جلد ۱۳ صفحه ۱۴۸.

 (۶) بحار الانوار) علامه مجلسى: جلد ۵۱ باب ۱۲ صفحه ۱۶۷.

 (۷) الذریعه)، آقا بزرگ طهرانى : جلد ۲۲ صفحه ۱۲۳، و رجال نجاشى: صفحه ۴۳۹ عدد ۱۱۸۳.

 (۸) در نوشتن این مقدمه از تحقیقات انجام شده توسط دو محقق بزرگوار کتابهاى (المقنع) و (امالى المرتضى) که در ابتداى این دو کتاب به زبان عربى به چاپ رسیده، استفاده فراوان شده است.

(۹) مراد، وزیر مغربى، سید ابو الحسن أراجنى است ـ به مقدمه همین کتاب مراجعه شود ـ

 (۱۰) الشافى فى الامامه (چاپ ۱۴۱۰ هجرى قمرى مؤسسه صادق) جلد ۱ صفحه ۱۴۵ تا ۱۵۳ تنزیه الانبیاء و الأئمّه: صفحه ۱۸۰.

 (۱۱) این عبارت بر اساس نقلى دیگر که در مجموعه دوم از کتاب (رسائل سید شریف مرتضى) صفحه ۲۹۳ آمده است ترجمه گردید: (فانّ المخالفین لنا فى الاعتقاد، یتوهّمون صعوبه الکلام علینا فى الغیبه و سهولته علیهم …).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *