ولادت۱

از آن روز به بعد, با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(علیه السلام) بودم. گاهى مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم, به عهده من بود. مدتى گذشت که با افراد, اُنس گرفتم. روزى از روزها, برامام حسن(علیه السلام) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند.

صدایى شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست. ایستادم. ناگهان کنیزى را دیدم که چیزى خدمت امام(علیه السلام) آورد وروى آن پوشیده بود.

امام(علیه السلام) مرا به نزدیک فرا خواند,به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه اى را دیدم زیبا صورت گندمگون و…

آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد, وى رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت(۱).)

در این نمونه از روایات چند نکته است:

  1. اشخاصى که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند, بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهاى بعدى, آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(علیه السلام), براى اتمام حجت و این که بعد از ایشان, حضرت مهدى(علیه السلام) امام شیعیان است, دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّى که در آن زندگى مى کرد و نگهدارى مى شد, برگرداندند.
  2. اگر امام مهدى(علیه السلام) در سامرا مى زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند, چه مانعى داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشترى بیابند.
  3. در روایت اولى آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزى از ملاقات ما با امام زمان(علیه السلام) نگذشت که امام حسن(علیه السلام) در گذشت. معلوم مى شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این, منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن, در سامرا نمى زیسته و اواخر عمر امام حسن(علیه السلام), براى تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت, به سامرا آمده باشد.

دلایل احتمال دوم

برخى بر این باورند که حضرت مهدى(علیه السلام), مدتى پس از ولادت, از سامرا هجرت کرد, و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگى مى کرد.

مسعودى در اثبات الوصیه, از حمیرى و او از احمدبن اسحاق نقل مى کند که گفت:

(دخلت على ابى محمد(علیه السلام) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والارتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امراه ولا غلام بلغ الفهم الاّ قال بالحق, فقال اما علمتم ان الارض لاتخلو من حجه اللّه ثم امر ابو محمد(علیه السلام) والدته بالحج فى سنه تسع وخمسین وماتین وعرّفها مایناله فغ سنه الستین, واحضر الصاحب(علیه السلام) فاوصى الیه وسلم الاسم الاعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابى محمد مع الصاحب جمیعاً الى مکه و…)(۲)

بر امام حسن عسکرى(علیه السلام) وارد شدم.

فرمود: چگونه اید در مساله اى که مردم در آن تردید دارند؟

گفتم سرور من! وقتى خبر ولادت سید و مولاى ما, به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما, آن را پذیرفتند.

امام فرمود: آیانمى دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالى نمى ماند. پس از این, امام حسن(علیه السلام) در سال ۲۵۹ امام مهدى(علیه السلام) را همراه با مادر خود( مادر امام حسن) به سوى مکه و حج فرستاد و سفارشهاى لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وى واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده( سال ) ۲۶۰خبر داد.

از این روایت چندنکته به دست مى آید:

  1. خبر ولادت حضرت مهدى(علیه السلام), به بسیارى از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یاافراد مطمئن, از این مساله خبردار شده بودند.
  2. شیعیان درباره تولد حضرت مهدى(علیه السلام) در حیرت و تردیدبودند و بسیارى به واسطه همین مساله دچار لغزش و انحراف شدند.
  3. مدتى پس از ولادت, امام مهدى(علیه السلام) در سامرا بوده است.
  4. امام مهدى(علیه السلام) برابر این نقل, چهارسالگى و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان, شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس, امام حسن(علیه السلام) را ملاقات نکرده است.
  5. آن حضرت, به همراهى جدّه خود, به سوى مکه رفته اند و در آن وادى امن, رحل اقامت افکنده اند.

مؤید این احتمال, روایاتى است که مکان ومسکن حضرت مهدى(علیه السلام) را (ذى طوى), محلى در نزدیکى مکه, دانسته اند.

دلایل احتمال سوّم و چهارم

حضرت مهدى(علیه السلام) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد.

بر این دو احتمال, مى توان روایات و گزارشات تاریخى اقامه کرد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

ابى هاشم جعفرى مى گوید:

 (قلت لابى محمد(علیه السلام) جلالتک تمنعنى من مسالتک فتاذن لى ان اسالک؟ فقال: سل.

قلت: یا سیدى هل لک ولد؟ فقال نعم, فقلت فان حدث بک حدث فاین اسال عنه؟

قال: بالمدینه)(۳).

به امام حسن عسکرى(علیه السلام) عرض کردم: پرسشى دارم,ولى بزرگوارى شما مانع پرسیدن من است. اجازه مى دهید آن را مطرح سازم؟ امام (علیه السلام) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم, آیا شما را فرزندى هست؟ فرمود: آرى. گفتم: اگر پیش آمدى شد کجا مى توان او را یافت؟

فرمود: مدینه.

ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(علیه السلام), مهدى (عجل الله فرجه) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابى هاشم هم از کسانى نبوده است که امام(علیه السلام) از او تقیه کند. این که امام(علیه السلام) فرمود: در مدینه است, به این معنى نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده مى دانست که زمین خالى از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضرورى است, امام (علیه السلام) هم در جواب فرمود: آن حجت, در مدینه نگهدارى مى شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمى توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) است که پیش از آن, یثرب نام داشت, بلکه هر شهرى را شامل مى شود. در نتیجه, با وجود این احتمال, استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟

پاسخ: گرچه بعضى از بزرگان نیز این احتمال را داده اند, ولى برخى دیگر, مدینه را به همان مدینه منوّره معنى کرده اند. مؤیدات دیگرى هم از روایات بر این احتمال مى توان اقامه کرد.

علامه مجلسى مى نویسد:

 (قال بالمدینه اى الطیبه المعروفه او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فى المدینه, وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من راى یعنى ان سفراءه من اهل سر من راى یعرفونه فسلهم عنه)(۴).

مقصود امام(علیه السلام) از مدینه, همان مدینه طیبه است. شاید امام(علیه السلام) مى دانست که شخص سؤال کننده, مهدى(علیه السلام) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت.

برخى گفته اند: الف و لام کلمه (المدینه) براى عهد است و مقصود سامراست. به این معنى که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت(علیه السلام) که در سامرا هستند, او را مى شناسند. از آنان راجع به فرزند من, بپرس.

علامه مجلسى, در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت, به صراحت اعلام مى دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر مى کند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) مى آورد که حکایت از آن دارد که مورد تایید وى نیست.

مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتى است که از امام جواد(علیه السلام) رسیده.

راوى مى گوید از ایشان پرسیدم:

 (… مَنِ الخلف بعدک؟ فقال: ابنى على وابنا على, ثم اطرق ملیّاً, ثم رفع راسه, ثم قال: انها ستکون حیره, قلت: فاذا کان ذلک فالى اَین؟ فسکت, ثم قال:

لا این ـ حتى قالها ثلاثاً فاعدت علیه, فقال: الى المدینه, فقلت: اى المُدُن؟

فقال: مدیتنا هذه وهل مدینه غیره (۵)).

جانشین شما کیست؟

امام (علیه السلام) فرمود: فرزندم على و فرزند او( حسن بن على)

سپس چند لحظه اى ساکت شد و بعد فرمود: به زودى شما دچار حیرت خواهید شد.

گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(علیه السلام) ساکت شد, سپس سه مرتبه فرمود: جایى نیست.

باز از ایشان پرسیدم.

در پایان فرمود: مدینه.

گفتم کدام مدینه؟

فرمود همین مدینه( طیّبه) و آیا غیر از این مدینه اى هست؟

قرائن و شواهد تاریخى آن زمان نیز, این احتمال را تایید مى کند.

نمونه زیر, بیانگر آن است که شیعیان, امام مهدى را در مدینه طیّبه مى جستند.

 

یار صفحه:

(۱) کمال الدین) ۴۳۴/.

 (۲) اثبات الوصیه), مسعودى, ۲۷۱.

 (۳) اصولى کافى), کلینى ج۳۲۸/۱, دارالتعارف, بیروت.

 (۴) مرآه العقول فى شرح اخبار آل الرسول), علامه مجلسى, ج۲/۴, دارالکتب الاسلامیه, تهران.

 (۵) کتاب الغیبه), نعمانى۱۸۵/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *