ولادت ۳

ولادت پنهانی:

برگرفته از کتاب: چشم به راه مهدی:

معمولا کسى که داراى فرزند مى شود، خویشان، دوستان وهمسایگان از آن آگاه مى شوند، بویژه اگر شخصى داراى موقعیت اجتماعى باشد، این مسأله از کسى پوشیده نمى ماند. چگونه مى توان تصور کرد که براى امام حسن علیه السلام نوزادى به دنیا بیاید ومخالفان، با آن همه دقت وحساسیت وگماردن جاسوسهاى فراوان در منزل امام ووابستگان آن حضرت، از تولد نوزاد آگاه نگردند.

آیا این مسأله عادى وطبیعى بود، یا اعجاز وخرق عادت؟

پاسخ: امام حسن علیه السلام، از پیش گوییها آگاه بود واهمیت وعظمت آن مولود را نیز به درستى مى دانست واز حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد، غافل نبود واوضاع سیاسى وشرایط اجتماعى را کاملا مى شناخت، از این روى، به گونه اى، مقدمات وپیش زمینه هاى ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان، بلکه بسیارى از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین، مى توان گفت: تدبیر وکیاست وحزم ودوراندیشى امام حسن علیه السلام ایجاب مى کرد تا آن حضرت به گونه اى این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان در صدفهاى شوم خود، ناکام بمانند وچنین هم شد.

به همین جهت، شیخ طوسى، ولادت پنهانى امام زمان علیه السلام را امرى عادى ومعمولى دانسته ومى نویسد:

 (این نخستین وآخرین حادثه نبوده است ودر طول تاریخ بشرى، نمونه هاى فراوان داشته است).

اشاره دارد، به: ولادت پنهانى ابراهیم علیه السلام، به دور از چشم نمرودیان وولادت پنهانى موسى علیه السلام به دور از چشم فرعونیان.

_ مکان تولد ونگهداری:

برگرفته از کتاب: چشم به راه مهدی:

در این باره، چهار احتمال وجود دارد:

الف. در سامرا به دنیا آمد وتا آخر عمر پدر بزرگوارش، در آن جا زیست.

ب. در سامرا متولد شد وپیش از درگذشت پدر، به مکه فرستاده شد.

ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد وبراى حفاظت ورشد، او را به مدینه بردند.

د. در مدینه زاده شد ودر همان جا ادامه حیات داد.

براى هر یک از این احتمالها شواهد وقرائنى است که به نقد وبررسى آنها مى پردازیم.

دلایل احتمال اول:

  1. براى احتمال اول، دسته اى از روایات را که بیانگر تبریک وتهنیت شیعیان، بر امام حسن علیه السلام است، شاهد آورده اند، از جمله: ابو الفضل الحسین بن الحسن العلوى گوید:

(دخلت على أبی محمّد علیه السلام بسُرَّ من رأى فهنَّأته بسیّدنا صاحب الزمان علیه السلام لمَّا ولد).

در سامرا، به منزل امام حسن علیه السلام رفتم وولادت سرورمان، صاحب الزمان علیه السلام را به وى تبریک گفتم.

این گونه روایات، مى رساند: گروهى از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن علیه السلام باخبر شده اند، براى عرض تبریک، به خدمت ایشان رسیده اند.

به نظر ما، این گونه روایات، دلالتى ندارند بر این که مهدى علیه السلام، در منزل امام علیه السلام به دنیا آمده، یا خیر، زیرا امکان دارد، در محل دیگرى به دنیا آمده وخبر ولادت وى، به اصحاب ویاران خاص رسیده است وآنان براى تبریک، به منزل امام علیه السلام در سامرا رفته اند.

  1. روایاتى که به عبارت گوناگون، از زبان حکیمه خاتون، نقل شده است، از جمله: دعوت امام حسن علیه السلام، از ایشان در شب ولادت مهدى علیه السلام، براى کمک به نرجس خاتون ومشاهده وى، امام زمان علیه السلام را به هنگام ولادت وپس از آن، در سامرا به این دسته از روایات هم نمى توان اعتماد کرد، زیرا، در برابر این دسته از روایات، روایت دیگرى است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:

(شخصى پس از وفات امام حسن علیه السلام در مدینه به خدمت حکیمه خاتون مى رسد واز ایشان مى پرسد: امام پس از امام حسن کیست؟

ایشان پاسخ مى دهد: زمین خالى از حجت نیست وفرزند امام حسن جانشین اوست.

راوى مى پرسید: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.

مى گوید: شنیده ام).

اصولا، روایاتى که از طریق حکیمه در این باره رسیده است، اضطراب دارند وروشن نیستند. ونمى توان بر آنها براى اثبات این احتمال، استدلال کرد.

  1. روایاتى که بیانگر دیدن امام زمان، توسط گروهى از اصحاب، در منزل امام حسن عسکرى علیه السلام است.

امام، در پاسخ آنان که در خواست دین جانشین وى را دارند، مى فرماید:

(… هذا إمامکم من بعدی وخلیفتی علیکم، أطیعوه ولا تتفرَّقوا من بعدی فتهلکوا فی أدیانکم، أمَا إنَّکم لا ترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت إلاَّ أیّام قلائل حتَّى مضى أبو محمّد علیه السلام).

پس از من، این پسر، امام شماست وخلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبرى او پراکنده نشوید که هلاک مى گردید ودینتان تباه مى شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز، نخواهید دید.

آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم، وروزى چند نگذشت تا اینکه امام حسن علیه السلام درگذشت.

از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق وسعد با امام حسن علیه السلام.

احمد بن اسحاق مى گوید: براى آن حضرت مقدارى وجوه شرعى از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایى مطرح کنم. امام حسن فرمود:

 (… والمسائل التی أردت أن تسأله فاسأل قرَّه عینی وأومأ إلى الغلام فسأل سعد الغلام المسائل، وردَّ علیه بأحسن أجوبه، ثمّ قال مولانا الحسن بن علی: إلى الصلاه مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک إلى منزل مولانا علیه السلام فلا نرى الغلام بین یدیه).

پرسشهایى که دارى از نور چشم من اشاره فرمود به مهدى علیه السلام بپرس. سعد آنچه خواست پرسید وآن پسر، با بهترین شیوه پاسخ داد.

سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وى بخوانید.

از آن پس به خانه امام رفت وآمد داشتیم. لکن آن حضرت را ندیدیم.

مردى از شیعیان از اهل فارس مى گوید:

 (به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن علیه السلام رسیدم، بدون این که اذن بطلبم، امام علیه السلام مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامى که وارد شدم وبر وى سلام کردم از افرادى احوال پرسى کرد.

سپس فرمود: بنشین وپرسید به چه انگیزه اى به این جا آمدى؟

عرض کردم: براى خدمت به شما.

فرمود: در خانه ما باش.

از آن روز به بعد، با سایر خدمتگزاران در خدمت امام علیه السلام بودم. گاهى مسؤولیت بازار وخرید اجناس ولوازم، به عهده من بود. مدتى گذشت که با افراد، انس گرفتم. روزى از روزها، بر امام حسن علیه السلام وارد شدم وایشان در اتاق مردان بودند.

صدایى شنیدم که به من فرمود: سر جایت بایست. ایستادم. ناگهان کنیزى را دیدم که چیزى خدمت امام علیه السلام آورد وروى آن پوشیده بود.

امام علیه السلام مرا به نزدیک فرا خواند، به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد واو برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن واو چنین کرد. پسر بچه اى را دیدم زیبا صورت گندمگون و…

آنگاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد، وى را بردند ودیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت).

در این نمونه از روایات چند نکته است:

  1. اشخاصى که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند، بیش از یکمرتبه دیدار نداشته اند ودر رفت وآمدهاى بعدى، آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن علیه السلام، براى اتمام حجت واین که بعد از ایشان، حضرت مهدى علیه السلام امام شیعیان است، دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند وسپس به محلى که در آن زندگى مى کرد ونگهدارى مى شد، برگرداندند.
  2. اگر امام مهدى علیه السلام در سامرا مى زیست واصحاب مورد وثوق هم رفت وآمد داشتند، چه مانعى داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند واطمینان بیشترى بیابند.
  3. در روایت اولى آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزى از ملاقات ما با امام زمان علیه السلام نگذشت که امام حسن علیه السلام در گذشت. معلوم مى شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است واین، منافات ندارد که در هنگام ولادت ویا بعد آن، در سامرا نمى زیسته واواخر عمر امام حسن علیه السلام، براى تحویل امور امامت وخلافت ونیز اتمام حجت، به سامرا آمده باشد.

دلایل احتمال دوم:

برخى بر این باورند که حضرت مهدى علیه السلام، مدتى پس از ولادت، از سامرا هجرت کرد، وتا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرمه زندگى مى کرد.

مسعودى در اثبات الوصیه، از حمیرى واو از احمد بن اسحاق نقل مى کند که گفت:

(دخلت على أبی محمّد علیه السلام فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشکّ والارتیاب؟ قلت: یا سیّدی لمَّا ورد الکتاب بخبر سیّدنا ومولده لم یبقَ لنا رجل ولا امرأه ولا غلام بلغ الفهم إلاَّ قال بالحقّ، فقال: أمَا علمتم أنَّ الأرض لا تخلو من حجه الله ثمّ أمر أبو محمّد والدته بالحجّ فی سنه تسع وخمسین ومائتین وعرَّفها ما یناله فی سنه السنین، وأحضر الصاحب علیه السلام فأوصى إلیه وسلَّم الاسم الأعظم والمواریث والسلاح إلیه وخرجت اُمّ أبی محمّد مع الصاحب جمیعاً إلى مکّه و..).

بر امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شدم.

فرمود: چگونه اید در مسأله اى که مردم در آن تردید دارند؟

گفتم سرور من! وقتى خبر ولادت سید ومولاى ما، به ما رسیدن مرد وزن وکوچک وبزرگ ما، آن را پذیرفتند.

امام فرمود: آیا نمى دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالى نمى ماند. پس ‍ از این، امام حسن علیه السلام در سال ۲۵۹ امام مهدى علیه السلام را همراه با مادر خود (مادر امام حسن) به سوى مکه وحج فرستاد وسفارشهاى لازم را کرد وامور مربوط به امامت را به وى واگذاشت وبه مادرش از حوادث سال آینده (سال ۲۶۰) خبر داد.

از این روایت چند نکته به دست مى آید:

  1. خبر ولادت حضرت مهدى علیه السلام، به بسیارى از شیعیان داده شده بود وآنان به وسیله نامه ویا افراد مطمئن، از این مسأله خبردار شده بودند.
  2. شیعیان درباره تولد حضرت مهدى علیه السلام در حیرت وتردید بودند وبسیارى به واسطه همین مسأله دچار لغزش وانحراف شدند.
  3. مدتى پس از ولادت، امام مهدى علیه السلام در سامرا بوده است.
  4. امام مهدى علیه السلام در برابر این نقل، چهار سالگى ویک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان، شهر سامرا را ترک کرده وسفارشها واسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده واز آن پس، امام حسن را ملاقات نکرده است.
  5. آن حضرت، به همراهى جده خود، به سوى مکه رفته اند ودر آن وادى امن، رحل اقامت افکنده اند.

مؤید این احتمال، روایاتى است که مکان ومسکن حضرت مهدى علیه السلام را (ذی طوى)، محلى در نزدیکى مکه، دانسته اند.

دلایل احتمال سوم وچهارم:

حضرت مهدى علیه السلام یا در سامرا به دنیا آمد وبه مدینه فرستاده شد ویا در مدینه به دنیا قدم نهاد ودر همانجا ماندگار شد.

بر این دو احتمال، مى توان روایات وگزارشات تاریخى اقامه کرد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

ابى هاشم جعفرى مى گوید:

 (قلت لأبی محمّد علیه السلام: جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی أن أسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیّدی هل لک ولد؟ فقال: نعم، فقلت: فإن حدث بک حدث فأین أسأل عنه؟ قال: بالمدینه).

به امام حسن عسکرى علیه السلام عرض کردیم: پرسشى دارم، ولى بزرگوارى شما مانع پرسیدن من است. اجازه مى دهید آن را مطرح سازم؟ امام فرمود: بپرس. گفتم: سرورم، آیا شما را فرزندى هست؟ فرمود: آرى. گفتم: اگر پیش آمدى شد کجا مى توان او را یافت؟

فرمود: مدینه.

ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن علیه السلام، مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف به دنیا آمده ودر سامرا نبوده است. ابى هاشم هم از کسانى نبوده است که امام علیه السلام از او تقیه کند. این که امام علیه السلام فرمود: در مدینه است، به این معنى نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید؛ زیرا سؤال کننده مى دانست که زمین خالى از حجت نیست ووجود حجت بعد از امام یازدهم ضرورى است، امام علیه السلام هم در جواب فرمود: آن حجت، در مدینه نگهدارى مى شود ونگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمى توان فهمید که همان مدینه رسول الله صلى الله علیه وآله است که پیش از آن، یثرب نام داشت، بلکه هر شهرى را شامل مى شود. در نتیجه، با وجود این احتمال، استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟

پاسخ: گرچه بعضى از بزرگان نیز این احتمال را داده اند، ولى برخى دیگر، مدینه را به همان مدینه منوره معنى کرده اند. مؤیدات دیگرى هم از روایات بر این احتمال مى توان اقامه کرد.

علامه مجلسى مى نویسد:

 (قال بالمدینه الطیبه المعروفه أو لعلَّه علم أنَّه یدرکه أو خبراً منه فى المدینه، وقیل: اللام للعهد والمراد بها سُرَّ من رأى یعنی أنَّ سفراؤه من أهل سُرَّ من رأى یعرفونه فسلهم عنه).

مقصود امام علیه السلام از مدینه، همان مدینه طیبه است. شاید امام علیه السلام مى دانست که شخص سؤال کننده، مهدى علیه السلام ویا خبر او را در مدنیه خواهد یافت.

 

برخى گفته اند: الف ولام کلمه (المدینه) براى عهد است ومقصود سامراست. به این معنى که سفیران ونمایندگان خاص حضرت حجت علیه السلام که در سامرا هستند، او را مى شناسند. از آنان راجع به فرزند من، بپرس.

علامه مجلسى، در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت، به صراحت اعلام مى دارد ومدینه را به همان مدینه معروف ومشهور تفسیر مى کند وقول دیگر را با تعبیر (قیل) مى آورد که حکایت از آن دارد که مورد تأیید وى نیست.

مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیبه باشد) روایتى است که از امام جواد علیه السلام رسیده.

راوى مى گوید از ایشان پرسیدم:

 (… من الخلف بعدک؟ فقال: ابنی علی وابنا علی، ثمّ أطرق ملیاً، ثمّ رفع رأسه، ثمّ قال: إنَّها ستکون حیره، قلت: فإذا کان ذلک فإلى أین؟ فسکت، ثمّ قال: لا أین _ حتَّى قالها ثلاثاً _ فأعدت علیه، فقال: إلى المدینه، فقلت: أیّ المدن؟

فقال: مدیتنا هذه وهل مدینه غیرها)..

جانشین شما کیست؟

امام علیه السلام فرمود: فرزندم على وفرزند او (حسن بن على).

سپس چند لحظه اى ساکت شد وبعد فرمود: به زودى شما دچار حیرت خواهید شد.

گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم وکجا برویم؟ امام علیه السلام ساکت شد، سپس سه مرتبه فرمود: جایى نیست.

باز از ایشان پرسیدم.

در پایان فرمود: مدینه.

گفتم: کدام مدینه؟

فرمود همین مدینه (طیبه) وآیا غیر از این مدینه اى هست؟

قرائن وشواهد تاریخى آن زمان نیز، این احتمال را تأیید مى کند.

نمونه زیر، بیانگر آن است که شیعیان، امام مهدى را در مدینه طیبه مى جستند. محمد بن حسن (۲۳۶ _ ۳۱۶) از کسانى است که براى تحقیق وبررسى مسأله غیبت به مدینه رسول رفت. در این باره نوشته اند:

 (وکان من محلّه فى الشیعه أنَّه کان الوافد عنهم إلى المدینه عند وقوع الغیبه سنه ستّین ومائتین وأقام بها سنه، وعاد وقد ظهر له من أمر الصاحب علیه السلام ما احتاج إلیه).

محمد بن حسن، در میان شیعیان، موقعیت ویژه اى داشت. در سال ۲۶۰ هجرى به عنوان تحقیق وبررسى مسأله غیبت امام مهدى علیه السلام وارد مدینه شد ویک سال در آن جا، بماند وسپس برگشت وآنچه درباره امام زمان علیه السلام بدان نیاز بود، بروى، روشن شد (وشیعیان را در جریان قرار داد).

در این نقل تاریخى، هیچ اشاره اى به سامرا نشده، معلوم مى شود که در نزد گروهى از شیعیان آن زمان، مسلم بوده است که امام علیه السلام در مدینه زندگى مى کند، یا از آن جهت که حضرت در آن به دنیا آمده وبزرگ شده است، ویا این که پس از ولادت در سامرا، به مدینه آورده شده، تا از دست مأموران خونخوار خلیفه در امان باشد.

اگر قرار بر این بود که حضرت حجت علیه السلام از دست توطئه گران ومخالفان در امان بماند وبه گونه طبیعى دوران کودکى ورشد خود را پشت سر بگذارد، بهترین جا براى این دوران، مدینه بوده است ؛ زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده وهم خانواده بنى هاشم، در مدینه از پایگاه وموقعیت ویژه اى برخوردار بودند ومى توانستند از این مولود مسعود، به بهترین وجه محافظت کنند، تا از گزند حوادث وآفات مصون بماند. واین، با اصل این که آن حضرت (خفى الولاده والمنشاء) نیز، سازگارى دارد.

از سوى دیگر، حضور حضرت در سامرا، به گونه عادى ومعمولى، با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام علیه السلام، غیر ممکن بوده ولزومى هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه وکرامت حل کنیم. پذیرفتن این نکته که امام علیه السلام در مدینه متولد شده ویا دست کم، پس از ولادت، به آن جا انتقال یافته ودر آن جا دوران رشد وکودکى را پشت سر نهاده، با اصول امنیتى، بیشتر سازگار است.

از وفات امام حسن علیه السلام تا پایان غیبت صغرى:

برگرفته از کتاب: چشم به راه مهدی:

برهه دوم زندگى امام عصر علیه السلام، از زمانى شروع شد که سایه پدر را از دست داد وخود عهده دار منصب امامت گردید.

این دوران، که مى توان آن را دوران حیرت ومحنت شیعیان نامید، بر دوستداران اهل بیت علیهم السلام بسیار سخت گذشت وآنان، آزمون سرنوشت سازى را پشت سر گذاشتند. از یک سو، فرقه ها ونحله هاى گوناگونى پیدا شدند که در رابطه با امامت، افکار واندیشه هاى متضادى داشتند ومردم را به شبهه وتردید مى انداختند وشیعیان، به دنبال ملجأ ومرجعى مى گشتند، تا بتوانند در این عرصه خطرناک، در پناه او بمانند واز افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند.

این مسأله، به اندازه اى شدت یافته بود که مسعودى مى نویسد:

 (مردم، پس از امام حسن علیه السلام بیست طایفه شدند وهر یک، بر باور وعقیده اى بودند).

از سوى دیگر، دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم علیه السلام فرزندى دارد، از این روى در صدد دستگیرى ونابودى وى برآمده بود.

مجموعه این حوادث، فضاى حیرت وسرگردانى را دو چندان مى ساخت وبه فرموده امام رضا علیه السلام:

 ( … ولا بدَّ من فتنه صمّاء صیلم یسقط فیها کلّ ولیجه وبطانه وذلک بعد فقدان الشیعه الثالث من ولدی).

بعد از درگذشت سومین فرزندم (امام حسن) فتنه فراگیر وطاقت فرسایى فرا مى رسد که بسیارى از خوبان ونخبگان در آن فرو مى افتند.

در این برهه از زندگانى مهدى موعود علیه السلام، مسائل وحوادثى پیش ‍ آمد که جاى بحث وبررسى دارد:

  1. امامت در خردسالی:

برگرفته از کتاب: چشم به راه مهدی:

از آنچه تاکنون آوردیم، روشن شد که امام یازدهم علیه السلام از آغاز ولادت مهدى علیه السلام دو وظیفه اساسى وحساس را عهده دار شد واز آنجا آن نیز به درستى به در آمد.

حمایت وحفاظت از امام زمان علیه السلام در برابر حکومت خون آشام عباسى.

اثبات وجود امام واعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم.

حفظ این دو موقف بزرگ، با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسى، بسیار دشوار بود. امام حسن علیه السلام با تدبیر وتعهدى که داشت، مهدى علیه السلام را از هرگونه خطر وحادثه اى مصون نگهداشت ودر فرصتهاى مناسب، به یاران ودوستان ویژه ومطمئن، امامت وجانشینى او را اعلام کرد.

پرسشى که در این جا مطرح مى شود آن است که چگونه مهدى علیه السلام در پنج سالگى به امامت رسید وعهده دار این مسؤ ولیت خطیر وبزرگ گردید. آیا این مسأله جنبه استثنائى داشت، یا امرى بود معمولى وعادى؟

 

در باور ما شیعیان، امامت در سنین کم، محذورى ندارد ونمونه هاى دیگرى نیز داشته است.

قرآن مجید، به عنوان محکم ترین سند معارف دینى، از افرادى نام مى برد که در خردسالى داراى حکمت ونبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهى، مسأله پیشوایى در کودکى پدیده نوظهور نبوده ونیست:

 (یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَآتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا).

اى یحیى! کتاب را به نیرومندى بگیر ودر کودکى به او دانایى عطا کردیم.

درباره نبوت حضرت عیسى علیه السلام مى فرماید:

 (فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا * قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا).

به فرزند اشاره کردند، پس گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم.

کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده ومرا پیامبر گردانیده است.

بنابراین، مسأله امامت در سن کودکى، نخستین بار نبوده است که مورد اعتراض واقع شده بلکه پیش از امام زمان، در بین انبیا نمونه هاى فراوان داشته ونیز امامان قبل از حضرت: امام جواد وامام هادى علیه السلام هم در خردسالى عهده دار امامت شده بودند.

  1. نماز بر پیکر پدر:

برگرفته از کتاب: چشم به راه مهدی:

امام حسن علیه السلام در آستانه ارتحال قرار گرفت. چند روزى کسالت شدید پیدا کرد. خلیفه از این امر آگاه شد. وبه دستورى وى، گروهى از سران دولت وگروهى از پزشکان، به منزل امام یازدهم رفتند، تا ضمن مداواى حضرت وکسب وجهه عمومى، اوضاع وشرایط را زیر نظر بگیرند ورفت وآمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکى در رابطه با جانشینى وامامت پس از امام حسن علیه السلام دیدند، آن را گزارش کنند.

تا این که در تاریخ هشتم ربیع الثانى، سال ۲۶۰ ه . ق. امام حسن علیه السلام در شهر سامرا، چشم از گیتى فرو بست وبه جوار حق شتافت.

شیخ مفید مى نویسد:

 (فلمَّا ذاع خبر وفاته صارت سُرَّ من رأى ضجّه واحده عطّلت الأسواق ورکب بنو هاشم والقوّاد وسائر الناس إلى جنازته فکانت سُرَّ من رأى یومئذٍ شبیهاً بالقیامه فلمَّا فرغوا من تهیئته بعث السلطان إلى أبی عیسى ابن المتوکّل یأمره بالصلاه علیه).

 

زمانى که خبر وفات امام حسن علیه السلام پخش گردید، سامرا غرق در عزا شد، بازارها تعطیل گردید، بنى هاشم ومأموران دولت وسایر مردم به سوى خانه امام حرکت کردند. در آن روز، گویى قیامتى برپا شد… هنگامى که مقدمات غسل وتشییع تمام شد، حاکم عباسى به فرزند متوکل (ابو عیسى) دستور داد بر جنازه امام یازدهم نماز بگزارد.

نقل دیگر آن است که پس از درگذشت امام حسن علیه السلام وغسل وکفن وى، جعفر (برادر امام) در کنار جنازه حاضر شد، تا بروى نماز بگذارد، ناگهان کودکى از لابه لاى جمعیت به جلو آمد وجعفر را از کنار پیکر پدر کنار زد وخود بروى نماز گزارد.

بین این ونقل مى توان این گونه جمع کرد که بگوییم دو نماز بر جنازه امام حسن عسکرى گزارده شده، در جمع وآشکارا ودر خلوت ونهانى.

واین نکته را مى توان از روایت پیشین که بدان اشارت رفت استفاده کرد، راوى مى گوید:

 (… فلمَّا صرنا فی الدار إذا نحن بالحسن بن علی علیه السلام على نعشه مکفّناً فتقدَّم جعفر بن علی لیصلّی على أخیه، فلمَّا همَّ بالتکبیر خرج صبی… فجبذ برداء جعفر بن علی وقال: تأخَّر یا عمّ فأنا أحقّ بالصلاه على أبی فتأخَّر جعفر وقد أربد وجهه واصفر..).

(ابو الأدیان) مى گوید: هنگامى که به خانه امام حسن علیه السلام رسیدیم وى را در حالى دیدیم که کفن شده بود. برادرش جعفر جلو افتاد تا بر جنازه امام نماز بخواند. هنوز تکبیر را نگفته بود که کودکى بیرون آمد ولباس جعفر را گرفت واو را از جنازه کنار زد وفرمود: اى عمو کنار بایست که من از تو براى نماز گزاردن بر پدرم شایسته ترم.

جعفر نیز در حالى که رنگ از چهره اش پریده بود، کنار رفت.

از این روایت استفاده مى شود نمازى که امام مهدى علیه السلام بر بدن امام حسن خوانده در خانه امام ودر میان افراد خاص برگزار شده واین با نماز ابو عیسى که در میان جمع ونماز رسمى بوده است، ناسازگارى ندارد. البته این جمع بندى در صورتى است که بخواهیم مسأله را از جنبه عادى ومعمولى بررسى کنیم. واما در فرض اعجاز وغیر عادى بودن، نیازى به این مباحث نیست.

آغاز غیبت وداستان سرداب:

برگرفته از کتاب: چشم به راه مهدی:

پس از در گذشت ویا شهادت امام حسن علیه السلام، مأموران خلیفه عباسى حرکت گسترده اى را آغاز کردند وبه جست وجوى فرزند وجانشین آن حضرت پرداختند. در هر جا که احتمال وجود امام زمان علیه السلام را مى دادند، حضور مى یافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن علیه السلام واذیت وآزار بنى هاشم، دستگیرى وقتل فرزند امام حسن علیه السلام بود. این پیگیرى خطرى بزرگ براى آینده امامت بود، که با قدرت وحکمت پروردگار مهدى علیه السلام از نظرها پنهان گردید واز خطرها به دور ماند.

در آغاز غیبت، میان علما ودانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:

  1. گروهى مانند شیخ مفید رحمه الله آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدى علیه السلام به شمار آورده اند؛ زیرا از همان سالهاى آغاز ولادت، آن حضرت غیبت نسبى داشت وشمارى اندک از یاران، وى را مشاهده کردند.

بنابراین نظر، دوره غیبت صغرا تقریبا ۷۴ سال مى شود، یعنى از آغاز ولادت، تا پایان سفارت آخرین سفیر حضرت.

  1. برخى برآنند که غیبت صغرا، از سال ۲۶۰ ه .‍ ق. یعنى سال در گذشت امام حسن علیه السلام آغاز شد واین مدت، تا شروع غیبت کبرا، دوران آمادگى شیعیان وانس آنان به جدایى از امام زمان علیه السلام نام گرفت. این دوره تقریبا هفتاد ساله، غیبت همه جانبه نبود. سفیرانى رابط بین امام ومردم بودند ومردم با واسطه، پرسشهاى دینى ودنیاى خود را از آن حضرت دریافت مى کردند.
  2. گروهى آغاز غیبت امام علیه السلام را از زمانى مى دانند که مأموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا، هجوم آوردند، تا وى را دستگیر کنند وآن حضرت در هنگام، در سرداب وهمان جا، از دیده ها پنهان شد وتاکنون، در آن جا، بدون آب وغذا زندگى مى کند وروزى از آن جا ظهور خواهد کرد.

این داستان چنان شهرت یافته که وى را (صاحب سرداب) لقب داده اند.

در پاسخ این سخنان باید گفت: در منابع شیعى وکتابهاى امامیه، هیچ نامى از (سرداب) نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشته هاى خود بر این نظر اصرار مى ورزند ومتأسفانه این مسأله دستاویز حمله ناآگاهانه برخى از آنان به تشیع گردیده است. پنداشته اند که شیعیان در میانه سرداب، امام خود را مى جویند وظهورش را از آن نقطه انتظار مى کشند؛ از این روى، تهمتهایى به شیعه زده اند وزحمت مراجعه به منابع شیعى را در این زمینه به خود نداده اند.

البته داستان حمله مأموران معتضد عباسى به منزل امام علیه السلام وبرخورد آنان با آب فراوان ودیدن فردى که در گوشه اى نشسته وعبادت مى کند وسپس هجوم به طرف وى وناکام شدن آنان از دستگیرى وى، در برخى از منابع شیعى آمده است، اما در این نقل، بر فرض صحت سند ودلالت آن: اولا، از (سرداب) نامى برده نشده است ثانیا، حمله دیگرى که از ناحیه معتضد صورت گرفته خلاف آن چیزى را که اهل سنت مى گویند، ثابت مى کند زیرا بنابراین نقل، امام علیه السلام آن محل را ترک کرد واز پیش چشم مأموران گریخت ودر نتیجه، در سرداب نیست.

منشأ خرده گیریهاى ناآگاهانه برخى به شیعه، در این زمینه، آن است که شیعیان به بخشى از حرم عسکریین در سامرا، یعنى (سرداب) احترام وتوجه خاصى دارند وآن را زیارت مى کنند. خاطره هاى امامان خویش را گرامى مى دارند وآن مکان را مورد عنایت قرار مى دهند. واین نه به خاطر آن است که امام زمان علیه السلام درین جا مسکن گزیده است وزندگى مى کند، بلکه از آن جهت که زمانى مرکز عبادت وسکونت چند تن از امامان راستین تشیع بوده است.

وما حبّ الدیار شقفن قلبی *** ولکن حبّ من سکن الدیار

گذشته از این، براساس احادیث فراوانى که در منابع شیعى وجود دارد، شیعیان بر این باورند که امام زمان علیه السلام در میان مردم در رفت وآمد است ودر مراسم حج ومانند آن شرکت مى جوید ومانند یوسف که برادرانش را مى شناخت وآنان وى را نمى شناختند، دوستان خویش را مى شناسد و.. بنابراین، داستان غیبت حضرت مهدى علیه السلام در سرداب سامرا وزندگى کردن حضرت در آن مکان، بهتان ودروغى بیش ‍ نیست وهیچ یک از بزرگان شیعه، چنین باورى نداشته وندارند.

دوره غیبت کبرا:

برگرفته از کتاب: چشم به راه مهدی:

سومین بخش از زندگى امام زمان را دوران غیبت کبرا تشکیل مى دهد. پس از آن که شیعه با مسأله غیبت امام عصر علیه السلام مأنوس شد وزمینه غیبت دراز مدت فراهم آمد گشت. ابتداى این بخش از زندگى حضرت، با فوت آخرین سفیر از سفراى چهارگانه حضرت شروع شد وپایان آن را کسى جز پروردگار آگاه نیست.

در این قسمت از زندگى حضرت مهدى علیه السلام نیز، نکاتى است که به آن اشاره مى کنیم: از آن جا که تجربه طولانى امامت در پیش روى بود وبیم آن مى رفت که حضور عادى امام در میان مردم، به شهادت وى بانجامد ودر نتیجه امامت ورهبرى، که رمز تحرک وحیات شیعه است، در اهدافش ناکام بماند، این غیبت طولانى آغاز شد، تا امام زمان علیه السلام به عنوان محور ومصدر اول باقى بماند وروزى به رهبرى او، دین حق، جهان گستر وفراگیر گردد. به این علت وعلتهاى دیگرى که در فلسفه غیبت نهفته است، حجت خدا در پشت پرده غیبت قرار گرفت وخورشید گونه از پس ابرها، نور افشانى خواهد کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *