۱_امنیت فکری و روحی

علت غیبت امام زمان (عج)

۱ـ امنیت فکرى و روحى

امام و حجت بر اساس این که مسئولیت هدایت و ارشاد جامعه را بر عهده دارد، از مرزهاى اعتقادى و فکرى جامعه اسلامى نگهبانى مى کند تا مورد هجوم افکار غلط و اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدایت و ارشاد حجت خداست که انحرافات فکرى و عقیدتى که موجب تزلزل فکرى و روحى جامعه است، از بین رفته و امنیت فکرى و روحى به وجود مى آید.

۲ ـ به دست گرفتن زمام امور جامعه

مسئولیت دیگر امام به دست گرفتن زمام امور جامعه است که در صورت فراهم شدن شرایط و امکانات کافى، امام زمام امور را به دست گرفته و قسط و عدالت همگانى را جایگزین بى عدالتى ها ـ که نظم و آرامش اجتماعى را بر هم مى زند ـ مى نماید; در نتیجه اهل زمین از آرامش و ثبات برخوردار مى گردند.

اگر مى بینیم که امام از تصرف ظاهرى در اداره امور جهان خوددارى مى کند، به واسطه عدم وجود شرایط و مقدمات لازم است و خوددارى از تصرف ظاهرى در امور، چیزى نیست که منحصر به حضرت حجت(علیه السلام)باشد، بلکه امامان پیشین نیز چنین بودند، چنانکه در تاریخ زندگانى حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى بینیم که آن حضرت بیش از بیست و پنج سال در امور اجرایى دخالت و تصرف نکردند; در عین حال که از اولین لحظه ارتحال پیامبر گرامى اسلام واجد تمام شرایط زعامت جهان بشریت بودند و علاوه بر آن، از طرف خدا و پیامبر نیز به مقام ولایت و امامت بر مردم انتخاب شده بودند، لکن وقتى موضوع غصب خلافت پیش آمد، جامعه اسلامى به واسطه کوتاهى و سهل انگارى عده اى و نفاق و دشمنى عده اى دیگر از برکات وجود امام و رهبرى معصوم، محروم ماند.

اگر امروز اجتماع ما از برکات تصرف مستقیم امام و حجت خدا محروم است، نه تنها مربوط به کوتاهى مسلمین صدر اسلام، بلکه به خاطر غفلت هاى جامعه خود ما نیز مى باشد.

توضیح این که مسئول دخالت نکردن و تصرف ننمودن ائمه اطهار(علیهم السلام)در گذشته و حال، مردمى هستند که از اطاعت پیشوایان راستین اسلام سرباز زدند و به مخالفت با آنان برخاستند. امید است روزى فرا رسد که جامعه اسلامى و مردم جهان به این حقیقت پى ببرند که براى دست یافتن به عالى ترین مدارج تکامل انسانى، ناگزیرند ازانسانى کامل ومعصوم که واجد تمام شرایط رهبرى در ابعاد مختلف زندگى انسان است، اطاعت و پیروى کنند; در این صورت است که زمینه و شرایط براى تصرف مستقیم حجت و ولىّ خدا فراهم مى گردد وامام با اذن خداوندمتعال ظاهر خواهدگشت وزمین را از عدل وقسط پر کند و ظلم و بیداد را از بین ببرد، چنانکه امیرالمؤمنین(علیه السلام)پس از بیست و پنج سال کناره گیرى از تصرف در امور مسلمانان، بعد از فراهم شدن شرایط، رسماً زمام امور را به دست گرفت و موفق گردید که در این مدّت کوتاهِ زعامت و رهبرى خود نمونه اى از حکومت قرآن و اسلام را براى همه مسلمانان و حتى براى جهان بشریّت ترسیم کند.

در پایان این بحث، فرمایش مرحوم محقّق طوسى در (تجرید الاعتقاد) را مى آوریم. او مى گوید:

(وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر وعدمه منّا)(۱).

وجود امام لطف و اتمام حجت بر بندگان است. خداوند به مقتضاى حکمت خویش به وسیله انتخاب و نصب امام براى هدایت جامعه بشرى، حجت را بر همگان تمام نمود; به طورى که آن را نعمت دانسته و اکمال دین را مربوط به آن مى داند. لذا درباره روز غدیر ـ روز نصب امام(علیه السلام) ـ مى فرماید:

(الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی)(۲).

امّا اگر مردم از این نعمت خداوند منتفع نمى شوند و امام در امور اجرایى تصرّف نمى کند، به واسطه سهل انگارى و کوتاهى خود آن ها است. لذا بر تمام امت اسلام است که از خواب غفلت بیدار شوند و مقدّمات حضور امام معصوم را در میان خود به وجود آورند تا از برکات کامل الهى برخوردار گردند. به امید آن روز.

وجود امام، منشأ خیر و برکت

بر حسب روایات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بین مردم، منشأ خیر و برکت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسیارى از بلاها و خطرها از جامعه است، چنانکه در تفسیر آیه ۲۵۱ سوره بقره(۳) از امام صادق(علیه السلام)نقل شده که فرمودند:

(إنّ اللّه لیدفع بمن یصلّی من شیعتنا عمّن لا یصلّی ولو اجتمعوا على ترک الصلاه لهلکوا; به درستى که خداوند به واسطه نمازگزاران شیعه، بلا را از کسانى که نماز نمى خوانند، دفع مى کند. زیرا اگر همه شیعیان نماز را ترک کنند، هلاک مى گردند)(۴).

آنگاه حضرت نسبت به سایر احکام، مانند پرداخت زکات و حجّ گزاردن همین مطلب را مى فرماید.

 

واضح است که وقتى وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنین برکتى را به همراه داشته باشد، برکات وجود امام معصوم که ولىّ و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بیشتر خواهد بود. زیرا امام و حجت خدا واسطه رسیدن فیض و برکت خداوند متعال به مردم و برطرف کننده بلاها از آنان است. چنانکه امام سجاد(علیه السلام)درباره برکات وجودى ائمه اطهار(علیهم السلام)مى فرماید:

 (ما کسانى هستیم که به واسطه ما آسمان برفراز زمین نگهدارى شده و زمین از هلاک نمودن اهلش منع گردیده است).

حضرت در ادامه مى فرماید:

 (وبنا ینزّل الغیث و تنشر الرحمه و تخرج برکات الأرض)(۵).

دراین فراز از بیان امام، به برکاتى دیگر اشاره گردیده ونزول باران وانتشار رحمت خدا و خروج برکات زمین، از آثار وجودى ائمه اطهار(علیهم السلام)شمرده شده است. این موضوع یک اصل قرآنى است; زیرا قرآن کریم مى فرماید:

 (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ)(۶)

 (اگر اهل شهرها و آبادى ها ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنان مى گشودیم; لکن (آن ها حق را) تکذیب کردند. ما هم آنان رابه کیفر اعمالشان مجازات کردیم).

نکته اى که از این آیه مى توان استفاده نمود این است که اهل شهرها و آبادى ها، تقوا را رعایت نکردند و حق را نیز انکار و تکذیب نمودند و سزاوار تنبیه و مجازات الهى گردیدند; لکن در عین حال مشاهده مى کنیم که باران رحمت الهى ریزش مى کند و برکات زمین از دل آن خارج مى گردد و اهل زمین از آن بهره مند مى شوند و این نمى شود مگر به واسطه وجود ائمه اطهار(علیهم السلام) که مظهر قدس و تقوا و پرهیز کارى در زمین هستند. خداوند نه تنها به خاطر آنان برکاتش را از اهل زمین دریغ نمى کند، بلکه بلاها و آفات را نیز به واسطه کرامت و عظمت ائمه اطهار(علیهم السلام) در پیشگاهش، از اهل زمین برطرف مى کند و به انسان هاى گنهکار مهلت مى دهد تا شاید به وسیله توبه و انابه به سوى خدا بازگردند; زیرا وجود ائمه معصومین همچون وجود پیامبر سبب خیر و برکت و رفع عذاب از امت است چنانکه قرآن کریم مى فرماید:

 

(وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فیِهمْ)(۷).

 (اى پیامبر! تا تو در میان امت هستى خداوند آنان را عذاب نمى کند).

علّت نیاز مردم به پیامبر و امام

در تفسیر آیه ۳۳ سوره انفال از امام باقر(علیه السلام) روایتى نقل شده، که ذکر آن در اینجا مناسب است.

جابر بن یزید جعفى مى گوید: به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم:

 (لأیّ شیء یحتاج إلى النبی والإمام؟

فقال: لبقاء العالم على صلاحه، و ذلک إنّ اللّه عزّوجلّ یرفع العذاب عن أهل الأرض إذاکان فیها نبىّ أوإمام، قال اللّه عزّوجلّ: (وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ)(۸) و قال النبىّ(صلى الله علیه وآله وسلم): النجوم أمان لأهل السماء و أهل بیتی أمان لأهل الأرض.

ثمّ قال(علیه السلام): یعنی بأهل بیته الأئمّه(علیهم السلام) الّذین قرن اللّه عزّوجلّ طاعتهم بطاعته)(۹).

 (علت نیاز به پیامبر و امام چیست؟

حضرت فرمودند: استوار ماندن جهان و تباه نشدن آن. زیرا خداوند، عذاب را از اهل زمین بر مى دارد مادامى که پیامبر و امام در آن باشد. چنانکه خداوند مى فرماید: (تا تو در میان آنها هستى، خداوند آنها را عذاب نخواهد کرد). و پیامبر نیز فرموده است: ستارگان موجب امنیّت براى اهل آسمان هستند و اهل بیت من موجب امنیّت و امان براى اهل زمین.

سپس امام باقر(علیه السلام) فرمودند: منظور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از اهل بیت، کسانى هستند که خداوند اطاعت آنان را مقرون به اطاعت خودش فرموده است)(۱۰).

احساس آرامش در سایه امام

یکى دیگر از ثمرات و فواید مهمّى که بر وجود امام در میان بندگان خدا مترتّب است، این است که وجود شخصیّتى بزرگ و ملکوتى و معصوم که آگاه از حال مردم است، در میان افرادى که اعتقاد به امامت و رهبرى وى دارند و او را از هر کس دیگر نسبت به خود مهربان تر و دلسوزتر مى دانند، موجب دلگرمى و قوّت روحى براى آنها است، و هر نوع یأس و نومیدى را از ایشان دور مى کند و آنان را به آینده اى روشن و ارزشمند امیدوار مى سازد; امیدى که در انتظار دمیدن صبح دولت کریمه و عدالت گستر وى لحظه شمارى مى کنند و توفیق درک حضور حضرتش را از خداوند متعال درخواست مى نمایند.

 

به عبارت دیگر، وجود امام، نقطه اتّکایى است براى بندگان خدا که در هنگام مواجه شدن با حوادث هولناک، به وى پناه برند و به عنوان پناهگاهى چاره ساز و آرام بخش از وجود امام منتفع گردند و به تلاش وکوشش خویش در راستاى نیل به اهداف الهى و اسلامى ادامه دهند.

از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:

 (کنّا إذا احمرّ البأس اتّقینا برسول اللّه، فلم یکن أحدٌ منّا أقرب إلى العدوّ منه; ما در هنگام شداید و سختى هاى جنگ و محاربه با دشمنان خدا، به پیامبر پناه مى بردیم. آن حضرت از همه ما به دشمن نزدیک تر بود)(۱۱).

امدادهاى غیبى امام زمان(علیه السلام)

روایاتى که از پیامبر اکرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) درباره غیبت حضرت مهدى(علیه السلام)رسیده، امکان بهره مندى از وجود آن حضرت را در عصر غیبت، مانند بهره مندى از نور خورشید، هنگامى که در پشت ابرها نهان است، دانسته است(۱۲) و حتّى این معنى را خود حضرت نیز در پاسخ به بعضى از افراد فرموده اند:

 (وأمّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیّبتها عن الأبصار السحاب(۱۳); اما چگونگى بهره مندى از من در ایّام غیبتم، مانند بهره مندى از نور خورشید است زمانى که ابرها آن را از چشمان مردم پوشیده باشند).

از جمله امدادهاى غیبى حضرت به جامعه شیعه، عنایت خاصّ آن بزرگوار به شیعیان است چنانکه در توقیعى از حضرتش براى شیخ مفید(رحمه الله)، چنین آمده است:

(إنّا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولولا ذلک لنزل بکم اللأواء واصطلمکم الأعداء(۱۴); (ما همیشه مراعات شما را مى نماییم و به یاد شما هستیم و گر نه، دشوارى ها و گرفتارى ها بر شما فرو مى ریخت و دشمنان، شما را لگدمال مى کردند).

از این جملات محبّت آمیز حضرت استفاده مى شود که پیوسته امدادهایى پر برکت از ناحیه آن بزرگوار به ما مى رسد.

امکان تشرف به حضور امام(علیه السلام) در زمان غیبت

بحث امکان تشرّف در زمان غیبت را با حدیثى از امام صادق(علیه السلام)آغاز مى کنیم:

(قال أبو عبد اللّه(علیه السلام): للقائم غیبتان: إحداهما قصیره، والاُخرى طویله، الغیبه الاُولى لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه شیعته، والاُخرى لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه موالیه)(۱۵).

 

(امام صادق(علیه السلام) فرمود: براى قائم(علیه السلام) دو گونه غیبت وجود داد: یکى از آن دو کوتاه و دیگرى طولانى مى باشد.

ویژگى غیبت اول آن است که مکانِ آن حضرت را جز خواصّ شیعیان کسى نمى داند. ویژگى غیبت دوم آن است که مکانِ آن حضرت را جز خواص موالى و دوستان وى کسى نمى داند).

از این روایت نکاتى استفاده مى شود که شایان ذکر و متناسب با موضوع بحث است. البتّه قبل از بیان نکات، لازم است بگوییم:

اولا: این روایت از نظر سند صحیح است و تمام راویان آن از افراد موثّق هستند(۱۶).

ثانیاً: روایات به این مضمون متعدّد است که به خاطر رعایت اختصار به ذکر یکى از آن ها اکتفا کردیم.

اینک به طور اختصار نکات را بیان مى نماییم:

نکته اوّل: از جمله (للقائم غیبتان إحداهما قصیره) استفاده مى شود که حضرت قائم(علیه السلام) داراى دو گونه غیبت است; یکى از آن دو کوتاه و دیگرى طولانى است که جمله (الاُخرى طویله) اشاره به آن است.

غیبت صغرى

با توجه به روایاتى که ولادت حضرت مهدى(علیه السلام) را مانند ولادت موسى(علیه السلام) در خفا دانسته، مى توان گفت که آغاز غیبت صغرى همزمان با ولادت آن حضرت در نیمه شعبان سال ۲۵۵ هـ .ق بوده است. این غیبت کوتاه مدّت، در نیمه شعبان سال ۳۲۹ هـ .ق با وفات على بن محمّد سمرى(رحمه الله) ـ نایب چهارم حضرت ـ پایان پذیرفت.

البته بعضى از علما و دانشمندان شیعه آغاز غیبت صغرى را همزمان با شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) به سال ۲۶۰ هـ .ق دانسته اند.

بنابر این، غیبت اوّل را اگر همزمان با تولّد حضرت دانستیم، مدّت آن ۷۴ سال و اگر آغاز آن را از زمان شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)بدانیم، مدّت آن ۶۹ سال خواهد بود. این مقدار نسبت به غیبت دوم حضرت که هنوز ادامه دارد، بسیار کوتاه است.

نکته دوّم: از جمله (الغیبه الاُولى لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه شیعته) استفاده مى شود که غیبت صغرى نه تنها از جهت زمان محدود بود، بلکه از نظر شعاع و گستردگى نیز محدودیت داشته است. زیرا به دلیل این روایت، در غیبت صغرى فقط شیعیان خاص مانند نُوّاب خاصّ و بعضى از وکلاى آن حضرت، مکان و محل ایشان را مى دانستند و با وى در ارتباط بودند.

 

همچنین افرادى در زمان حیات و زندگانى امام حسن عسکرى(علیه السلام)که آغاز غیبت صغرى بود، به محضر حضرت مى رسیدند، مانند نُوّاب خاص، و احیاناً افراد دیگرى بعد از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز با حضرت در ارتباط بودند و گاهى به فیض درک حضورش نایل مى شدند که این موضوع با مراجعه به تاریخ غیبت صغرى روشن مى شود.

البتّه تشرّف به حضور امام زمان(علیه السلام) در زمان حیات و زندگى امام حسن عسکرى(علیه السلام) بیشتر بود. زیرا آن حضرت عنایت داشتند که با تدبیرهاى ویژه اى ـ که مزاحتمى از طرف حکومت براى ایشان فراهم نشود ـ فرزند عزیزشان را به خواصّ اصحاب و شیعیان خود نشان دهند و بر امامت وى بعد از خود تأکید نمایند، تا در آینده شیعیان نسبت به شناخت امام در حیرت و سرگردانى نمانند.

لذا امام حسن عسکرى(علیه السلام) به هنگام لزوم، در مواردى، به افراد متعدّدى حضرت مهدى(علیه السلام) را نشان مى دادند و بر امامت وى تأکید مى کردند. زیرا حضرت مى دانستند که اگر ولادت آن حضرت به طور کلى در خفا بماند، موجب حیرت و سرگردانى شیعیان خواهد شد.

از سوى دیگر شیعیان نیز در شرایطى بودند که با مشاهده آثار و علایم وقوع غیبت در آینده نزدیک، نسبت به شناسایى امام دوازدهم(علیه السلام)حساس شده بودند و پیوسته از امام عسکرى(علیه السلام) در مورد وى پرسش مى کردند. این امر نیز سبب مى شد که حضرت، بیشتر در شناساندن فرزندشان به عنوان آخرین وصىّ و جانشین معصوم پیامبر اهتمام بورزد. در این مورد شواهد تاریخى فراوان وجود دارد که نمونه اى از آن را ذکر مى کنیم:

مرحوم صدوق با سند صحیح از احمد بن اسحاق نقل مى کند که گفت: (خدمت حضرت امام عسکرى(علیه السلام)شرفیاب شدم و خواستم درباره امام بعد از وى پرسش کنم. آن حضرت قبل از آن که من سؤال کنم فرمود:

 (احمد بن اسحاق! خداوند از هنگام خلقت آدم تاکنون زمین را ازحجّت خالى نگذاشته و تا قیامت نیز زمین را از کسى که به وسیله او بلاها را از اهل زمین دفع کند وباران رحمتش رافروفرستد وبرکات زمین را برویاند، خالى نخواهدگذاشت.

عرض کردم: یابن رسول اللّه! امام و خلیفه بعد از شما کیست؟

حضرت از جاى برخاستند و با سرعت وارد اطاق شدند. وقتى بیرون آمدند، کودک سه ساله اى مانند ماه شب چهارده، بر دوش وى بود. آن گاه فرمود: اى احمد بن اسحاق! اگر تو نزد خدا و حجت هاى وى گرامى نبودى، فرزندم را به تو نشان نمى دادم. او همنام و هم کنیه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)است و همان کسى است که زمین را از قسط و عدالت پر کند، همان طورى که از جور و ستم پر شده باشد. اى احمد بن اسحاق! مَثَل او در اُمّت اسلام، مثل حضرت خضر(علیه السلام)و ذى القرنین است. به خدا سوگند او را غیبتى است که در آن، کسى بر اعتقاد به امامت او نخواهد ماند مگر فردى که خدا او را ثابت نگه دارد و او را به دعا نمودن براى تعجیل ظهور امام عصر(علیه السلام) توفیق دهد.

عرض کردم: اى آقاى من! آیا معجزه و علامتى هست که قلب من به واسطه آن مطمئن گردد؟.

فنطق الغلام(علیه السلام) بلسان عربیّ فصیح فقال: أنا بقیّه اللّه فی أرضه والمنتقم من أعدائه، ولاتطلب أثراً بعد عین یا أحمد بن اسحاق; در این هنگام آن فرزند خردسال به زبان عربى فصیح فرمود: (من ذخیره خدا در روى زمین و انتقام گیرنده از دشمنان او هستم. اى احمد بن اسحاق! بعد از آن که خودم را مشاهده کردى، دیگر دنبال علامت و نشانه من مگرد).

احمد بن اسحاق گوید: خوشحال و مسرور، از حضور حضرت امام حسن عسکرى و حضرت مهدى(علیهما السلام) بیرون رفتم.

روز بعد به حضور حضرت برگشتم و عرض کردم: یابن رسول اللّه! به سبب احسانى که دیروز به من کردید (و امام بعد از خودتان را به من نشان دادید) سُرورم فراوان شد; لکن بفرمایید که چه سنّتى از خضر و ذى القرنین در آن حضرت است؟

حضرت فرمودند: طولانى شدن غیبت او، اى احمد!

عرض کردم: آیا غیبت او به درازا مى کشد؟

حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند! تا جایى که بسیارى از معتقدان به امامت او به واسطه طولانى شدن غیبتش از اعتقادشان بر گردند، و ثابت نماند مگر کسى که خدا از او عهد و پیمان گرفته و ایمان به او را در قلبش جا داده و او را مؤیَّد فرموده باشد.

آن گاه امام عسکرى(علیه السلام) فرمودند:

یا أحمد بن إسحاق، هذا أمر من أمر اللّه و سرّ من سرّ اللّه وغیب من غیب اللّه، فخذ ما آتیتک واکتمه وکن من الشاکرین، تکن معنا غداً فی علّیین; اى احمد بن اسحاق! غیبت امرى است الهى و سرّى است از اسرار خدا و رازى است از رازهاى خدا. آنچه به تو گفتم، بگیر و آن را پوشیده دار و از سپاسگزاران باش، تا فرداى قیامت در درجات عالى با ما باشى)(۱۷).

 

با توجّه به این روایت، روشن گردید که در ایّام پر برکت زندگانى امام عسکرى(علیه السلام) عدّه اى از خواصّ شیعه شرفیاب حضور حضرت بقیه اللّه(علیه السلام)شده و امام خویش و حجت خدا بعد از امام عسکرى(علیه السلام) را شناخته بودند.

نکته سوم: از جمله (والاُخرى لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه موالیه) استفاده مى شود که در دوران غیبت طولانى حضرت مهدى(علیه السلام) نیز موالیان و خدمت کارانى براى حضرت وجود دارند که جا و مکان وى را مى دانند. با توجّه به این نکته که از فرمایش امام صادق(علیه السلام) استفاده کردیم، بحث امکان تشرّف به حضور امام زمان(علیه السلام)در غیبت کبرى را ادامه مى دهیم. در دعاى شریف ندبه مى خوانیم:

 (هل إلیک یابن أحمد سبیل فتلقى؟)(۱۸)

 (آیا راهى به سویت اى فرزند احمد هست تا ملاقات شوى؟)

سؤالى که با خواندن این جمله، در ذهن مشتاقان حضرت مهدى(علیه السلام)خطور مى کند این است که: آیا در عصر غیبت کبرى راهى براى شرفیابى به حضور امام زمان(علیه السلام) هست؟

در جواب پرسش فوق به طور اجمال مى توان گفت: آرى! در زمان غیبت کبرى امکان تشرف به حضور امام زمان(علیه السلام)هست. زیرا افراد زیادى در طول غیبت کبرى به سعادت دیدار حضرت بقیه اللّه الأعظم(علیه السلام) دست یافته اند(۱۹). امّا براى این که پرسش فوق را به صورت مفصّل جواب دهیم، لازم است موضوع سؤال را از دو جهت بحث نماییم:

  1. از جهت امکان عقلى.
  2. از جهت دلیل نقلى.

امکان تشرف به حضور امام زمان(علیه السلام) از نظر عقل

اگر از دیدگاه عقل به این مسئله بنگریم، هیچ گونه مانعى در این باره وجود ندارد و عقل آن را ممکن مى داند. زیرا تحقق آن نه امرى محال است و نه مستلزم امر محال مى باشد. بنابر این، همانگونه که خداوند به پیامبر مى فرماید: (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ(۲۰); به مردم بگو، من نیز مانند شما انسانم). امام عصر(علیه السلام) نیز همچون پیامبر هستند و گرچه از انظار عموم غایب مى باشند، ولى عقل، دیدن و مشاهده آن حضرت را ممکن مى داند.

 

علاوه بر این، ـ طبق شواهد متقن تاریخى، افراد بسیارى در دروه غیبت کبرى به حضور حضرتش رسیده اند که این دلیل قاطعى بر امکان تشرّف است. زیرا بهترین دلیل بر امکانِ چیزى، وقوع آن است.

در این جهتِ از بحث به همین مقدار بسنده مى کنیم. زیرا هدف اساسى ما این است که این موضوع را از نظر روایات و براهین نقلى بررسى کنیم.

امکان تشرّف به حضور امام زمان(علیه السلام) از نظر نقل

روایات ائمه اطهار(علیهم السلام) در مورد زندگانى حضرت مهدى(علیه السلام)در عصر غیبت، از نظر دلالت به طور کلى به سه دسته تقسیم مى شود:

دسته اول: روایاتى است که از آن ها استفاده مى شود که امام زمان(علیه السلام)به طور طبیعى و معمولى، امّا به صورت ناشناس و با (خفاى عنوان) در میان مردم و اجتماع مى باشند و مردم را مى بینند و مى شناسند و مردم نیز حضرت را مشاهده مى کنند، لکن آن حضرت را نمى شناسند.

اینک نمونه هایى از آن روایات را متذکّر مى شویم:

۱ ـ سدیر مى گوید: (از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: (به تحقیق در صاحب این امر شباهتى از یوسف خواهد بود).

عرض کردم: گویا شما از غیبت وى سخن مى گویید؟

حضرت فرمود:

چرا این مردم خوک صفت، موضوع غیبت را انکار مى کنند. ـ مگر نمى دانند که ـ برادران یوسف که عاقل و با خرد و فرزندان پیامبران بودند، هنگام ورود بر وى با او به گفتگو و داد و ستد پرداختند، امّا او را نشناختند تا این که خود را به آنان معرفى فرمود. آن گاه یوسف را شناختند. پس چرا این امت حیران، انکار مى کنند که خداوند در پاره اى از اوقات، حجتش را از آنان مستور بدارد؟)

. . . فما تنکر هذه الأمّه أن یکون اللّه یفعل بحجّته ما فعل بیوسف وأن یکون صاحبکم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر یتردّد بینهم، و یمشی فی أسواقهم، و یطأ فرشهم ولایعرفونه حتّى یأذن اللّه له أن یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له إخوته: (أءِنَّکَ لأَنْتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ)(۲۱) پس چرا این امت انکار مى کند که خداوند با حجت خویش همان کند که با یوسف کرد؟ یعنى صاحب شما که مظلوم است و حقش را انکار مى کنند، در بین امت رفت و آمد کند و در بازارشان راه رود و بر فرش هایشان قدم نهد. ولى او را نشناسند تا خدا به وى اجازه دهد که خود را به آنان معرّفى کند همچنان که به یوسف اجازه داد در آن هنگام که برادرانش به وى گفتند: آیا تو یوسفى؟! فرمود بلى، من یوسف هستم)(۲۲).

۲ ـ در حدیثى امام صادق(علیه السلام) شباهت آن حضرت را با یوسف پیامبر چنین بیان مى فرماید:

 (وأمّا سنّه من یوسف فالستر یجعل اللّه بینه و بین الخلق حجاباً یرونه ولایعرفونه)(۲۳).

 (اما سنّتى که از یوسف(علیه السلام) در صاحب این امر مى باشد این است که خداوند بین او و سایر خلق، حجابى قرار مى دهد که او را مى بینند، ولى نمى شناسند).

۳ ـ جناب محمّد بن عثمان ـ نایب خاصّ حضرت در غیبت صغرى ـ که از دیگران به حال امام(علیه السلام) آگاه تر است، مى فرماید:

 (واللّه إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنه فیرى الناس و یعرفهم ویرونه ولایعرفونه)(۲۴).

 (سوگند به خدا! همانا صاحب این امر همه ساله در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مشاهده مى کند و مى شناسد و مردم نیز او را مى بینند، امّا نمى شناسند).

از این دسته روایات که از نظر تعداد قابل ملاحظه است، نکاتى استفاده مى شود:

پاورقی

 (۱) کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۲۸۵.

(۲) (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم). سوره مائده آیه ۳.

 (۳) (ولولا دفع اللّهِ الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولکنّ اللّه ذوفضل على العالمین).

(۴) اصول کافى، ج ۲، ص ۴۵۱.

(۵) کمال الدین، ص ۲۰۷.

(۶) سوره اعراف، آیه ۹۶.

 (۷) سوره انفال، آیه ۳۳.

(۸) سوره انفال، آیه ۳۳.

(۹) تفسیر نور الثقلین، ج ۲، ص ۱۵۲.

(۱۰) این کلام اشاره به آیه ۵۹ سوره نساء دارد.

 (۱۱) نهج البلاغه، جمله نهم از کلمات غریبه.

 (۱۲) روایت جابر از پیامبر اکرم، کمال الدین، ص ۲۵۳ و ۴۸۴.

 (۱۳) کمال الدین، ص ۴۸۵.

 (۱۴) احتجاج طبرسى، ج ۲، ص ۵۹۸.

 (۱۵) کافى، ج ۱، ص ۳۴۰; غیبت نعمانى، ص ۱۷۰، با اندکى اختلاف.

(۱۶) راویان حدیث عبارتند از: مرحوم کلینى، محمّد بن یحیى، محمّد بن حسین (ابو جعفر زیّات)، حسن بن محبوب و اسحاق بن عمّار.

 (۱۷) کمال الدین، ص ۳۸۵، ح ۱.

 (۱۸) مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.

 (۱۹) براى اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب هایى مانند: نجم الثاقب، العبقرى الحسان، جنه المأوى و بغیه الطالب فیمن رأى الإمام الغائب مراجعه شود.

 (۲۰) سوره کهف، آیه ۱۱.

 (۲۱) سوره یوسف، آیه ۹۰.

 (۲۲) غیبت نعمانى، ص ۱۶۳; بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۴.

 (۲۳) کمال الدین، ص ۳۵۱، ح ۴۶.

 (۲۴) کمال الدین، ص ۴۴۰، ح .۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *