صبح امید

صبح امید

 

یا أیُّهَا العَزیز! مسَّنا وَ أهْلَنا الضُرّ وَ جِئْنا بِبِضاعَه مُزْجاه فَأَوْفِ لَنا الکَیْل وَ تَصَدَّق عَلَینا إنَّ اللّهَ یَجْزِی المُتَصَدِّقینَ

این اثر ناقابل را   به پیشگاه حضرت بقیه اللّه الاعظم  حجه بن الحسن العسکرى  تقدیم مى نمایم.

 

واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمکران

 

تابستان ۱۳۸۰

پیشگفتار

اداره و رهبرى عادلانه جوامع بشرى که آرزو و خواست همیشه انسان ها بوده و هست، از چنان اهمیّتى برخوردار است که قرآن کریم، آخرین پیام آسمانى، انگیزه بعثت پیامبران و نزول وحى را قیام به قسط و برپایى عدالت اجتماعى در جوامع انسانى بیان مى کند، چنانکه مى فرماید:

(لَقَدْ أرْسَلنا رُسُلنا بِالْبَیّـِناتِ وَأنزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)(۳)

 (ما فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و معیار شناخت حق از باطل را نازل کردیم تا مردم براى اقامه عدالت و قسط بپاخیزند)

با این حال، هنوز این وعده الهى و این آرزوى انسان ها محقق نشده و بشرِ تشنه عدالت و قسط، طعمِ شیرین و گواراى آن را نچشیده است. بشر، هنوز در انتظار سپیده دمى به سر مى برد که بانگ عدالت خواهىِ آخرین ذخیره خدا در زمین، یعنى حضرت مهدى(علیه السلام) را بشنود. آن وقت است که انسان هاى ستمدیده جهان با قلب هایى آکنده از عشق و علاقه به همه خوبى ها و با چشمانى پر از اشک شوق، از سویداى قلبشان و از سراسر وجودشان، خروش یا مهدى سر مى دهند و پروانه وار بر گرد وجود آن جناب مى چرخند.

از آنجا که نومیدى و یأس از اصلاحات واقعى در جوامع بشرى توسط حکّام قدرتمند و خود سر جهان روز به روز رو به افزایش است، باید گفت که اعتقاد مسلمانان به خصوص تربیت یافتگان مکتب انسان ساز اهل بیت(علیهم السلام)، درباره مصلح حقیقى جهان حضرت مهدى(علیه السلام) که برخاسته از آیات قرآن کریم و فرمایشات پیامبر عظیم الشأن اسلام و ائمه معصومین(علیهم السلام) است، ارج و جلوه اى دیگر یافته و از یک عقیده مذهبى به صورت یک آرمان و آرزوى عمومى براى مردم ستمدیده جهان در آمده است.

امید آن است که این وعده حتمى الهى و این خواست درونى انسان ها با غلبه دین حق بر باطل که قرآن کریم نوید آن را داده است(۴) با دست توانمند آخرین ذخیره و حجّت خدا تحقق یابد و بشر در پرتو حکومتِ عادلانه حضرت مهدى(علیه السلام)راه سعادت را بپیماید و به کمال مطلوب نایل گردد.

اینک به روایتى که از پیامبر اسلام نقل شده و بیانگر این حقیقت است، اشاره مى کنیم:

ابن عباس مى گوید که پیامبر فرمود:

 (خلفا و اوصیاى بعد از من که حجت خدا بر خلق هستند، دوازده نفرند. اولین آنها برادرم و آخرینشان فرزندم مى باشد).

عرض شد یا رسول اللّه! برادر شما کیست؟

فرمود: على بن ابی طالب.

بار دیگر عرض شد: فرزند شما کیست؟

فرمود:

 (مهدى، همان کسى که زمین را از قسط و عدل پر مى کند، همچنان که از جور و ظلم پر شده باشد).

سپس فرمودند:

 (سوگند به خدایى که مرا به حق فرستاد و بشارت دهنده قرار داد، اگر از عُمرِ دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مى گرداند تا فرزندم مهدى خروج نماید. سپس روح خدا، عیسى، از آسمان فرود مى آید و در نماز به آن حضرت اقتدا مى کند. زمین به نور وجود او (حضرت مهدى(علیه السلام)) روشن مى گردد، و پرتو حکومت و سلطنت وى سراسر گیتى را فرا مى گیرد)(۵).

از مضمون این حدیث و احادیث فراوان دیگر که مؤیّد آن است چند نکته استفاده مى شود:

۱ ـ خلفا و جانشینان پیامبر دوازده نفرند.

۲ ـ اولین خلیفه پیامبر، حضرت على(علیه السلام) و آخرینشان حضرت مهدى(علیه السلام) است. بدیهى است که این موضوع، صحّت اعتقادات شیعه امامیّه را که قائل به امامت ائمه دوازده گانه از اهل بیت پیامبر هستند، ثابت مى کند.

 

۳ ـ حضرت مهدى(علیه السلام) از اولاد و فرزندان پیامبر است.

۴ ـ اصل غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) از مضمون این حدیث ثابت مى شود.

توضیح مطلب این که در حدیث آمده است: (لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّى یخرج فیه ولدی المهدىّ)

جمله (یخرج) مى رساند که ابتدا باید غیبتى باشد تا بعد از آن، خروج محقّق شود. با توجه به مضمون این جمله، شبهاتى که بعضى از افراد ناآگاهِ اهل سنّت، در مورد غیبت آن حضرت مطرح مى کنند، رفع مى شود.

۵ ـ ظهور آن حضرت پس از غیبتى طولانى، حتمى وغیر قابل تردید است.

۶ ـ مضمون این حدیث نمایانگر شخصیّت عظیم و برازنده حضرت مهدى(علیه السلام)است. زیرا این حدیث حاکى از این است که آن حضرت علاوه بر آن که حجّت خدا بر تمام خلق مى باشد، داراى موقعیّتى است که هیچ کدام از اولیا و حجج الهىِ قبل از ایشان آن را نداشته اند. چرا که او به عنوان آخرین ذخیره خدا در زمین، توفیق اجراى قوانین اسلام را در سراسر گیتى پیدا مى کند و زمین را در پرتو حکومت دین حق، از عدل و داد پر مى کند و از لوث وجود جائرین و ستمگران پاک مى سازد و با حاکم نمودن دین اسلام، مفاد آیه شریفه (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)(۶) تحقّق مى پذیرد.

آرى! این همان آیه اى است که خداوند متعال وعده حتمى غلبه دین اسلام بر سایر ادیان را داده، و هنوز این وعده الهى تحقق نیافته است.

در این جا مناسب است فرمایشى را از امام صادق(علیه السلام) در مورد تأویل این آیه مبارکه متذکّر شویم:

ابو بصیر مى گوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: (آیا این آیه تحقق یافته است؟)

امام(علیه السلام) فرمود: (به خدا سوگند! هنوز این آیه محقق نشده است).

عرض کردم: (جانم به قربانت! کى محقق خواهد شد؟)

حضرت فرمود:

 (هنگامى که قائم(علیه السلام) ـ انشاء اللّه ـ قیام کند. زیرا در هنگام قیام آن حضرت، هیچ کافر و مشرکى باقى نمى ماند جز این که خروج او را کراهت دارد. )آن حضرت، کافران و مشرکان را از بین مى برد (حتى اگر کافر یا مشرکى در دل سنگى پنهان شده باشد، آن سنگ، افراد مؤمن را از وجود او با خبر مى سازد و خدا نیز زمینه قتل و نابودى کافران و مشرکان را بدین وسیله فراهم مى سازد).(۷)

این جا است که امام صادق(علیه السلام) آرزوى درک حضور حضرت مهدى(علیه السلام)را نمود، و این آرزو را در جواب سؤالى که از آن حضرت در مورد تولّد حضرت قائم(علیه السلام)مى شود، بیان فرمودند:

سئل أبو عبد اللّه(علیه السلام): هل ولد القائم؟

قال: (لا، ولو أدرکته لخدمته أیّام حیاتی)(۸).

از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: (آیا حضرت قائم متولد شده است؟)

فرمودند: (نه، امّا اگر حضرتش را درک کنم در تمام عمر خودم او را خدمت و یارى نمایم). باید اذعان کنیم که معرفت و شناخت ما نسبت به ساحت مقدّس امام زمان(علیه السلام) ضعیف است و باید عاجزانه از خداوند متعال درخواست کنیم که توفیق شناخت و معرفت کافى نسبت به آن حضرت را به ما عنایت فرماید. به این امر مهم در دعاهایى که از ائمه معصومین(علیهم السلام)وارد شده، توجه شده است:

 (اللهمَّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لَمْ تُعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی)(۹).

 (پروردگارا! حجّت خویش را به من بشناسان. زیرا اگر حجّتت را به من معرفى نکنى در دینم گمراه مى شوم). آرى! شناخت کافى و صحیح حجت خدا از امورى است که مى تواند راه را براى ظهور آن بزرگوار هموار کرده و زمینه حکومت جهانى اسلام را به رهبرى یگانه منجى عالم، حضرت حجه بن الحسن العسکرى(علیه السلام) فراهم سازد، تا به واسطه هدایت و ارشاد آن حضرت بلاد خدا، آباد و بندگان خدا، احیاگردند چنانکه در دعاى عهد مى خوانیم: (واعمر اللّهمَّ به بلادک وأحی به عبادک)(۱۰).

امیدواریم هر چه زودتر آن روز گار پر شکوه فرا رسد.

آمین رب العالمین

پیش درآمد

نگرشى بر مسئله غیبت

یکى از موضوعات بسیار مهمى که از دوران زندگى پیامبر گرامى اسلام تاکنون در جامعه اسلامى مورد بحث و گفتگو بوده است، موضوع غیبت حضرت مهدى(علیه السلام)ـ آخرین وصىّ و جانشین آن حضرت ـ مى باشد. از آن جایى که این موضوع از نظر پیامبر اکرم و ائمه معصومین(علیهم السلام) داراى اهمیت فراوانى است، روایات و آثار زیادى از ایشان در این باره رسیده که از حیث کثرت در حدّ تواتر و بلکه مافوق آن است; به طورى که از صدر اسلام تاکنون صدها اثر علمى، تاریخى و حدیثى توسط علما و دانشمندان اسلام، اعمّ از شیعه و سنّى، درباره غیبت و مسئله مهدویت در اسلام به رشته تحریر در آمده است.

البته علما و دانشمندان اسلام، هر یک، از زاویه اى خاصّ، این موضوع را تجزیه و تحلیل کرده و گوشه اى از آن را بیان نموده اند. در این راستا ما نیز در صدد آنیم که این موضوع مهمّ را با عنایت خداوند متعال و با لطف حضرت مهدى(علیه السلام) به قدر امکان مورد بحث و بررسى قرار دهیم و اکنون بحث را با ارزیابى علل و اسباب غیبت آن حضرت آغاز مى کنیم.

بدون شکّ هیچ پدیده اى در جهان طبیعت، بدون علّت و سبب محقق نمى شود. زیرا بنیاد نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات نهاده شده است و براى پیدایش هر چیز، باید علّت و سبب، مخصوص آن را جستجو کرد و از هر علّت و سبب، مسبّب و معلول خاصّ آن را انتظار داشت.

به عبارت دیگر، به طور کلى پدیده ها و موجوداتى که در عالم محقق مى شود دو نوع است:

۱ ـ پدیده هاى مادى

۲ ـ پدیده هاى معنوى

بدیهى است که هر کدام از این دو پدیده، داراى علل و اسباب خاصّ خودش مى باشد که در پیدایش آن پدیده، نقش دارد. قضا و قدر الهى، وجود هر موجودى را از مجراى علّت و سبب خاصّ خودش به وجود آورده و براى پیدایش هر امرى از امور عالم، علّت و سبب خاصّى قرار داده است.

به عنوان مثال، خداوند متعال براى خلقت و پیدایش انسان، اسباب و علل مادّى و براى هدایت و ارشاد مردم، علل و اسباب معنوى قرار داده است. سنّت خدا بر این است که اگر بخواهد انسانى را خلق کند، او را از مجراى طبیعى، یعنى به وسیله پدر و مادر که داراى وجود مادى هستند، به وجود مى آورد و اگر بخواهد انسانى را هدایت و ارشاد نماید، به وسیله پیامبران و نزول وحى بر آنان و نیز با الهامات معنوى، هدایت و ارشاد مى نماید.

خداوند متعال در راستاى اهداف خلقت، موجودات را به دو نوع، هدایت و ارشاد مى کند:

۱ ـ هدایت تکوینى

منظور از هدایت تکوینى آن است که خداوند هر موجودى را که مى آفریند، او را به سوى اهدافى که براى آن آفریده است، هدایت مى کند; چنانکه حضرت موسى(علیه السلام) در جواب سؤال فرعون که پرسید: پروردگار شما کیست؟ فرمود:

 (رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى)(۱۱)

 (پروردگار ما، کسى است که همه موجودات عالم را از نعمت وجود، برخوردار ساخت و سپس به راه سعادت و کمال هدایت کرد).

بنابر این، هدایت تکوینى خداوند، هدایتى است که نسبت به همه موجودات عالم جریان دارد.

۲ ـ هدایت تشریعى

هدایت تشریعى عبارت از آن است که خداوند براى موجوداتى که از نعمت عقل و شعور برخوردارند ـ مانند انسان ـ برنامه و قانون قرار داده و آنان را موظّف به اجرا و عمل به آن نموده است; لکن باید دانست که خداوند، هدایت تشریعى خود را به واسطه نزول وحى و فرستادن پیامبران به مردم ابلاغ مى کند و پیامبران را از میان مردم انتخاب مى فرماید; چنانکه آیات بسیارى در قرآن کریم(۱۲) شاهد و گواه این مطلب است. به عنوان نمونه، یک آیه را با توجه به شأن نزول آن، که مناسبت بیشترى با بحث دارد، ذکر مى کنیم:

 (وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أئمَّهً یَهْدُونَ بِأمْرِنَا لَـمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیاتِنَا یُوقِنُونَ)(۱۳)

 (و از آنان امامان و پیشوایانى قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت کنند. زیرا که آنان در راه هدایت به حق، صبر و شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند).

گر چه ظاهر این آیه مربوط به امم گذشته و سفراى بنى اسرائیل است، ولى امام باقر(علیه السلام) در تفسیر و بیان این آیه کریمه مى فرمایند:

 (این آیه به خصوص درباره امامان از فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام)نازل شده است)(۱۴).

از مضمون این آیه و سایر آیاتى که در مورد هدایت تشریعى آمده است و از فرمایشات معصومین(علیهم السلام) که در تفسیر آن آیات رسیده است، استفاده مى شود که پیامبران و پیشوایان الهى باید در میان جوامع بشرى باشند و به هدایت و ارشاد مردم بپردازند و با ابلاغ اوامر و نواهى خدا به مردم، راه رسیدن به سعادت و کمال را به ایشان ارائه دهند. بدیهى است که این امر مهم انجام نمى پذیرد مگر آن که رهبران الهى و پیشوایان دینى در میان مردم باشند.

بنابر این، اصل اوّلى این است که پیامبران خدا و همچنین خلفا و اوصیاى آنان درمیان مردم و با مردم باشند تا مردم بر اثر معاشرت با آنان، راه و رسم بندگى خدا را از نظر علم و عمل بیاموزند. لذا خداوند متعال خطاب به مؤمنین مى فرماید:

 (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)(۱۵)

 (به تحقیق که زندگانى رسول خدا براى شما سرمشق خوبى است).

با توجّه به آنچه گفته شد، این سؤال مطرح مى شود که اگر اصل اوّلى و قانون کلّى این است که پیامبران و رهبران معصوم(علیهم السلام) در میان مردم باشند، پس موضوع غیبت و عدم حضور بعضى از حجج خدا در میان مردم ـ خواه در ادیان گذشته و خواه در زمان اسلام ـ چگونه تفسیر و توجیه مى شود؟ و آیا غیبت اولیاى خدا با اهداف آنان و هدایت تشریعى، منافات ندارد؟

در پاسخ باید گفت: خداوند متعال، پیامبران و فرستادگان خویش را براى هدایت و ارشاد مردم فرستاد تا آنها را به سوى کمال و سعادت ابدى رهنمون شوند. بدیهى است که پیامبران و رهبران الهى این وظیفه مهم را به نحو احسن انجام مى داده اند; امّا از آنجایى که سنّت خدا بر این است که سرنوشت هر قوم و ملتى را به دست خود آنها تغییر دهد(۱۶)، به همین جهت، این خود انسان ها هستند که باعث تغییر سرنوشت خود مى گردند. اگر آنها از انبیا و اوصیا(علیهم السلام)پیروى و راه راست و مستقیم آنان را دنبال کنند و سرنوشت دنیا و آخرت خود را در این آزمایش بزرگ الهى بر اساس اجراى اوامر و نواهى خدا در راستاى نیل به سعادت و کمال مطلوب دگرگون سازند، در زمره دوستان و اولیاى خدا قرار مى گیرند. این امر ممکن نیست مگر با تبعیّت و پیروى کامل و بى چون و چرا از فرستادگان خدا چنانکه قرآن کریم این حقیقت مهم را بیان مى فرماید:

 (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ)(۱۷)

 (اى پیامبر! بگو که اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید، تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد).

این جا است که باید گفت علّت و سبب اصلى غیبت پیامبران خدا مانند حضرت ادریس، یوسف، موسى و عیسى(علیهم السلام) در یک چیز خلاصه مى شود و آن عدم تبعیّت کافى و کامل مردم از آنان است که زمینه را براى جنایات زمامداران جائر زمانشان فراهم ساخت و غیبت پیامبران و رهبران الهى را موجب گشت(۱۸).

قطعاً اگر امت اسلام نیز در تمام زمینه ها به نحو احسن از پیامبر گرامى اسلام تبعیّت مى کردند و سفارش هاى پى در پى آن حضرت را در مورد تبعیّت از قرآن و عترت به کار مى بستند، کار به جایى نمى رسید که اولیاى خدا و پیشوایان معصوم و اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) یکى پس از دیگرى به دست ناپاکان امت کشته یا مسموم شوند و سرانجام خداوند متعال نیز به جهت ناسپاسى امت اسلام، از حضور آخرین حجّت و ولىّ خویش در میان مسلمانان کراهت داشته باشد و او را از انظار عموم مستور بدارد; چنانکه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمود:

 (إنّ اللّه إذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین أظهرهم)(۱۹)

 (هنگامى که خداوند، همجوارى با مردمى را براى ما کرات داشته باشد و نخواهد، ما را از میان آنان بیرون ببرد).

باید حقیقت را براى همه پویندگان راه حقّ و زمینه سازان حکومت جهانى اسلام به رهبرى حضرت مهدى(علیه السلام) بیان داشت وآن اینکه، اگر سقیفه شوم بر سر مسلمانان سایه نمى افکند، هرگز، نه پهلوى حضرت فاطمه(علیها السلام)، دخت گرامى پیامبر شکسته مى شد ونه حضرت على(علیه السلام)، امام و رهبر معصوم مسلمانان، بیست و پنج سال در خانه مى نشست و نه بلاد مسلمانان و سرزمین هاى اسلامى جولانگاه افرادى مانند معاویه و عمرو بن عاص مى گردید و نه ماجراى فجیع و درد آور کربلا رخ مى داد و . . . و نه غیبتى این چنین طولانى و حزن آور به وجود مى آمد.

آرى! غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) نیز بر اثر علل و عوامل مختلفى که در طول تاریخ دویست و شصت ساله دست به دست هم داده بودند، سرانجام در سال (۲۶۰) هجرى، بعد از شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)واقع شد و جهان اسلام و بشریّت را در کام محرومیّت و دورى از دیدار آخرین ذخیره خدا فرو برد و بدین سبب خسارتى بزرگ متوجّه دنیاى اسلام و جهان بشریّت گردید.

اینک ما به قدر امکان، علل و اسبابى را که موجب غیبت آن حضرت شده است مورد بررسى و تحقیق قرار مى دهیم. به امید آن که روزى فرا رسد که زمینه و شرایط لازم براى ظهور آخرین حجت خدا فراهم گردد و دوران ظلمت بار غیبت به سر آید و پرچم اسلام با دستان توانمند حضرت مهدى(علیه السلام) در سراسر گیتى به اهتزاز در آید و آیه کریمه (وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها)(۲۰) محقّق گردد.

مفضل از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که آن حضرت در مورد آیه (وَأَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها) فرمودند:

 (منظور از (ربّ الارض)، امامى است که از طرف خدا براى هدایت مردم در زمین معیّن شده است).

عرض کردم: (زمانى که آن حضرت خروج کند، چه خواهد شد؟).

حضرت فرمود:

 (در آن هنگام مردم به واسطه نور وجود امام، از نور خورشید و ماه بى نیاز مى گردند)(۲۱).

در این جا از همه علاقه مندان به اسلام و قرآن ـ خاصه شیعیان و ارادتمندان به اهل بیت(علیهم السلام) ـ مى خواهیم که در این فرمایش عمیق و پر معناى امام صادق(علیه السلام) با دقّت بیندیشند و ببینند که چه خسارت بزرگى به واسطه غیبت حضرت ولى عصر(علیه السلام) متوجه دنیاى اسلام و بشریّت شده است.  از این باید به حکم وظیفه شرعى خودمان، علل و عوامل غیبت را بررسى کرده و تا جایى که امکان دارد در رفع و از بین بردن آن بکوشیم و از خداوند بخواهیم که زمینه و مقدّمات ظهور آن حضرت را فراهم فرماید.

اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج بحقّ محمّد و آل محمّد

بررسى علل و اسباب غیبت

۱ ـ واقع شدن سنّت هاى پیامبران درباره حضرت مهدى(علیه السلام)

یکى از علل و اسباب غیبت امام زمان(علیه السلام) که در روایات معصومین(علیهم السلام)آمده، این است که موضوع غیبت در اسلام چیز جدید و بى سابقه اى نیست، بلکه در امم پیشین نیز به صورت یک سنّت الهى جریان داشته است. از طرفى خداى متعال با ارسال پیامبران براى هدایت مردم، حجّت را بر همگان تمام کرده، و راه هر گونه عذر و بهانه جویى را بر افراد لجوج و بهانه گیر بسته است.

از طرف دیگر پیامبران خدا(علیهم السلام) تمام تلاش و کوشش خویش را براى هدایت و ارشاد مردم به کار برده و در این راه مصایب و مشکلات فراوانى را متحمّل مى شدند و بدون کم ترین توقّع و چشم داشتى، مردم را به سوى خدا دعوت مى کردند. متأسفانه مردم بر اثر جهل و نادانى بناى مخالفت با پیامبران خدا را مى گذاشتند و آن چنان عرصه را بر آنان تنگ مى کردند که در مواردى چاره اى جز اختفا و غیبت نداشتند. به همین جهت براى مدّتى از نظر مردم پنهان مى شدند.

در این زمینه روایات زیادى از حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام)نقل شده است که به عنوان نمونه به ذکر دو حدیث بسنده مى کنیم.

 (سُدَیر از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که حضرت فرمود:

براى قائم ما غیبتى است طولانى.

عَرض کردم: چرا یابن رسول اللّه؟

حضرت فرمود:

به جهت این که خدا خواسته است که سنّت و روش پیامبران گذشته را در مورد غیبت هایشان درباره آن حضرت نیز جارى کند; اى سدیر! به ناچار غیبت آن جناب واقع خواهد شد. زیرا خداوند متعال فرموده است: (لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق)(۲۲) سنّت گذشتگان درباره شما نیز جارى خواهد گشت)(۲۳).

 (عبد اللّه بن فضل هاشمى از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که حضرت فرمود:

ناگزیر براى صاحب الامر غیبتى خواهد بود، به طورى که صاحب هر عقیده باطلى در مورد آن حضرت دچار شکّ و تردید مى شود.

عبد اللّه گفت: جانم به فدایت! چرا؟

حضرت فرمود:

ما اجازه نداریم علّت آن را براى شما بیان کنیم.

عبد اللّه بار دیگر عرض کرد: حکمت غیبت آن حضرت چیست؟

حضرت فرمود:

حکمت غیبت آن حضرت، همان حکمت غیبت پیامبران و حجج پیشین خداوند است و تا بعد از ظهور آن حضرت علّت آن کشف نمى شود; همان گونه که علّت سوراخ کردن کشتى و کشتن غلام و بپا نمودن دیوار توسّط خضر(علیه السلام) تا هنگام جدا شدن موسى(علیه السلام)از خضر براى آن حضرت روشن نشده بود)(۲۴).

ازاین دو روایت که از امام صادق(علیه السلام) نقل شد، چند نکته استفاده مى شود:

۱ ـ اصل وقوع غیبت حضرت مهدى(علیه السلام)، و به طول انجامیدن آن از هر دو روایت استفاده مى شود. زیرا روایت اول در طولانى شدن غیبت صراحت دارد، و در روایت دوم نیز به طولانى شدن غیبت اشاره شده است; به جهت این که حضرت فرمود:

 (غیبت آن حضرت به گونه اى خواهد بود که موجب شکّ و تردید براى بعضى از افراد مى شود)

 

و چنین غیبتى طبعاً ملازم با طولانى بودن آن است.

۲ ـ این که موضوع غیبت امام زمان(علیه السلام) چیز جدید و بى سابقه اى نیست; بلکه در پیامبران و حجج پیشین خدا نیز، وجود داشته است و همان علل و اسباب و حکمت هایى که موجب غیبت آنها شده، غیبت آن بزرگوار را نیز موجب گردیده است.

۳ ـ از روایت دوم استفاده مى شود که خداوند به ائمه معصومین(علیهم السلام)نیز اجازه نداده است که تمام علل و اسبابى را که موجب غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) شده، براى شیعیان بیان فرمایند و کشف آن ها را به بعد از ظهور آن حضرت موکول فرموده اند.

از این نکته، نکته دیگر و بلکه نکات دیگرى مى توان استفاده نمود; زیرا امام صادق(علیه السلام) در پایان سخنانشان به عبد اللّه بن فضل فرمود:

 (اى پسر فضل! موضوع غیبت مهدى(علیه السلام) امرى خدایى و سرّى از اسرار او و غیبى از غیب هاى اوست. از آن جایى که ما مى دانیم خداوند حکیم است، تصدیق مى کنیم که تمام کارهاى او از روى حکمت است، گر چه علّت و سبب آن براى ما روشن نباشد)(۲۵).

آنچه لازم است اشاره کنیم آن است که ما باید بیشتر در زمینه شناخت حضرت مهدى(علیه السلام) و همچنین موضوع ولایت و امامت ائمه معصومین(علیهم السلام) فکر و اندیشه خودمان را به کار گیریم و با تجزیه و تحلیل عمیق ترى در راستاى شناخت پیشوایان معصوم(علیهم السلام) گام برداریم.

اینجاست که باید در فکر و اندیشه عمیق ترى فرو رویم و بدانیم که بعد از رحلت پیامبر گرامى اسلام چه رویداد بزرگى اتفاق افتاده بود که خلفا و جانشینان به حق پیامبر اسلام، یعنى حضرت على(علیه السلام) و فرزندان معصوم آن بزرگوار، در طول دویست و شصت سال نتوانستند آن چنان که مى بایست حرف دلشان را بزنند و حقیقت امر را براى شیعیان و ارادتمندان خود بیان فرمایند تا جایى که بیان بسیارى از حقایق را به بعد از ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) موکول فرمودند چنانکه در فرمایش امام صادق(علیه السلام) به عبداللّه بن فضل هاشمى گذشت.

جواب این پرسش با مراجعه به تاریخ صدر اسلام به خوبى روشن مى شود و معلوم مى گردد که عامل تمام گرفتارى هایى که بعد از رحلت پیامبر اسلام براى مسلمانان پیش آمد، همان غصب خلافت است که به سبب آن زعامت و رهبرى جامعه اسلام از صاحبان و وارثان اصلى آن سلب گردید.

پاورقی

(۱) کافى، ج ۲، ص ۲۰.

 (۲) همان، ج ۱، ص ۳۷۷.

 (۳) سوره حدید، آیه ۲۵.

 (۴) (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدى وَدینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ) سوره توبه، آیه ۳۳

 (۵) ینابیع الموده، ص ۴۴۷; الزام الناصب، ج ۱، ص ۱۸۷; غایه المرام، ص ۴۳ ح ۶۹۲.

 (۶) سوره توبه، آیه ۳۳. (او کسى است که پیامبر را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند).

 (۷) فقال: واللّه، ما أنزل تأویلها بعد، قلت: جعلّت فداک، و متى ینزل؟ قال: حتّى یقوم القائم إن شاء اللّه، فإذا خرج القائم لم یبق کافر و لا مشرک إلاّ کره خروجه، حتّى لوکان کافر أو مشرک فی بطن صخره لقالت الصّخره: یا مؤمن، فی بطنی کافر أو مشرک فاقتله، قال فینحیّه اللّه فیقتله).; بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۶۰.

 (۸) بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۴۸.

 (۹) جمال الاسبوع، سید بن طاووس، ص ۵۲۱، به نقل از مکیال المکارم، ج ۲، ص ۸۰.

 (۱۰) (خداوندا! به وسیله او بلادت را آباد و بندگانت را زنده گردان); مفاتیح الجنان، دعاى عهد.

 (۱۱) سوره طه، آیه ۵۰.

 (۱۲) سوره بقره آیات ۱۲۹ ـ ۱۵۱ و سوره جمعه آیه ۲.

 (۱۳) سوره سجده، آیه ۲۴.

 (۱۴) تفسیر برهان، ج ۳، ص ۲۸۹.

 (۱۵) سوره احزاب، آیه ۲۱.

 (۱۶) اشاره به آیه شریفه (إنّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتّى یغیّروا ما بأنفسهم) سوره رعد، آیه ۱۱.

 (۱۷) سوره آل عمران، آیه ۳۱.

 (۱۸) براى اطلاع بیشتر در این زمینه به قرآن و تفاسیر مراجعه شود.

 (۱۹) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۹۰.

 (۲۰) (و زمین به نور پروردگارش روشن گردد). سوره زمر، آیه ۶۹.

 

(۲۱) قال: ربّ الأرض یعنی: إمام الأرض. قلت: فإذا خرج یکون ماذا؟ قال: إذاً یستغنى الناس عن ضوء الشمس و نور القمر و یجتزون بنور الإمام تفسیر برهان، ج ۴، ص ۸۷.

 (۲۲) سوره انشقاق، آیه ۱۹.

 (۲۳) کمال الدین، ج ۲، ص ۴۸۰، ح ۶.

 (۲۴) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۹۱، ح ۴.

 (۲۵) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۹۱، ح ۴.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *