خانه / مقالات / مهدویت / دوران غیبت و انتظار / انتظار موعود / داستانى از امام جماعت مسجد شیخ لطف اللَّه

داستانى از امام جماعت مسجد شیخ لطف اللَّه

۲۶ –   داستانى از امام جماعت مسجد شیخ لطف اللَّه

داستان دوم به مرحوم حاج شیخ محمّد باقر، امام جماعت مسجد شیخ لطف‏اللَّه، منتهى مى‏شود. آن هم مربوط به نمد پوش دیگرى است. توضیح این که عالم مذکور دوستى داشته که از تجار محترم اصفهان بوده است. روزى او را در تشییع جنازه‏اى که چند باربر او را مى‏بردند مى‏بیند که به دنبال آنها گریه کنان مى‏رفته است. عالم مذکور به آن تاجر نزدیک شده مى‏پرسد: جنازه کیست که برایش گریه مى‏کنى؟ مى‏گوید: تو هم بیا، این میّت از اولیاى خداست. بعد از مراسم تشییع مى‏گوید: در سفرى که به حج مى‏رفتم، به کربلا که نزدیک شدم، تمام اموالم را دزد برد. وارد کربلا شدم، پریشان وافسرده حال که چه باید کرد؟ سرانجام خود را به مسجد کوفه رساندم. آقاى بزرگوارى که علامات حضرت صاحب الامر در قیافه‏اش بود نزدم آمد و فرمود: چرا این قدر افسرده هستى؟ داستان را گفتم. ایشان صدا زد: هالو بیا (هالو یکى از باربرهاى اصفهان بود). دیدم همان آمد. به او فرمود: اسباب و اجناس وى را به او برسان و سپس او را به مکه ببر و برگردان و خود ناپدید شد. هالو اموال مرا آورد و من را به طىّ الارض به مکه برد و بعد از اعمال برگردانید و گفت: داستان را به رفقاى خودت نگو.

بعد از مراجعت به اصفهان به دیدنم آمد، وقتى مجلس خلوت شد فرمود: دو ساعت به ظهر فلان روز مرگم مى‏رسد، مبلغ هشت تومان با کفنى که تهیه کرده‏ام در صندوق دارم. با آن مبلغ من را به خاک(۱) بسپار. این جنازه آن ولىّ خدا بود که به خاک سپردیم. آیا مرگ این انسان گریه ندارد؟.

۲۷ – مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و یکى از اولیاى خدا

نظیر این دو داستانى که گذشت، قصه‏اى است که مرحوم آیهاللَّه اراکى از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (مؤسس حوزه قم) نقل فرمود. چکیده‏اش این است که مرحوم حاج شیخ از امام حسین‏علیه السلام خواست که به او از علوم لدنّى افاضه کند. به او گفته مى‏شود: با نابینایى که کنار قبر جناب حبیب مى‏نشیند در میان بگذار. حاج شیخ آن کور را در آنجا دیدار و قصه را با او در میان مى‏گذارد. شخص نابینا به او مى‏گوید: بیا برویم منزل. او را مى‏برد در محله فقیر نشین آخر شهر کربلا و منزل خود را به او نشان مى‏دهد و مى‏گوید: فردا بیا اینجا.

مرحوم حاج شیخ فردا که به سراغ او مى‏رود همسایگان مى‏گویند: مات الاعمى یعنى کور مرده است.

حاج شیخ دستش بند مى‏شود وطبق وظیفه شرعى، کارهاى مربوط به خاکسپارى او را نظارت مى‏کند.

نگارنده مى‏گوید: گرفتارى آن دو تاجر و حرکاتى که از مرحوم حاج شیخ بروز کرده است، مقدمه انجام کارهاى ابدان این اولیاء خدا بوده است؛ گرچه در هر کدام درسهاى تربیتى و آشنایى با اسرار جهان است.

۲۸ – داستان شیخ ابراهیم شیرازى

مرحوم آیت اللَّه اراکى از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى – اعلى‏اللَّه مقامه – نقل فرمود که در سامرا، متولى مدرسه علمیه، سید جوانى را در حجره شخصى به نام شیخ ابراهیم شیرازى، اسکان مى‏دهد. شیخ ابراهیم به آن آقا سید مى‏گوید: کارهاى حجره را با هم تقسیم مى‏کنیم، یک هفته از من و یک هفته از تو، و هفته اول را سهم خود قرار مى‏دهد. هفته دوم که آن سید جوان مهیاى انجام امور حجره مى‏شود، شیخ ابراهیم مى‏گوید: من مى‏خواهم افتخار خدمتگزارى تو را داشته باشم تا نزد اجدادت رو سفید باشم. آقا سید جوان ابتدا قبول نمى‏کند، ولى سرانجام در اثر اصرار شیخ ابراهیم مى‏پذیرد. بعد از شش ماه خدمتگزارى به یکى از ذرارى حضرت زهراعلیهاالسلام ابواب اسرار بر او گشوده مى‏گردد به طورى که تسبیح نباتات را مى‏شنیده و غذاى حرام واقعى که در ظاهر محکوم به حلیّت بوده، در دهان او به خباثت مبدل مى‏شده و پایین نمى‏رفته است. در مکاشفه‏اى خدمت حضرت ولىّ عصر -ارواحنا فداه- مشرّف مى‏شود و مى‏بیند که در محضر آقا سه شخص بزرگ حضور دارند:

(۱ – مرحوم حاج میرزا محمد حسن شیرازى (مرجع تقلید معروف

 (۲ – مرحوم ملافتحعلى سلطان آبادى (عارف و سالک مشهور

 (۳ – مرحوم حاج میرزا حسین نورى صاحب مستدرک الوسائل (محدّث خبیر

و در آن جمع، سخنران مرحوم نورى بوده و آن دو بزرگوار دیگر، به احترام ایشان به خود اجازه سخن(۲) گفتن نمى‏دادند.

گر ترا از غیب چشمى باز شد

با تو ذرات جهان همراز شد

نطق خاک و نطق آب و نطق گل

هست محسوس حواس اهل دل

جمله ذرات در عالم نهان

با تو مى‏گویند روزان وشبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم

از جمادى سوى ملک جان شوید

غلغل اجزاى عالم بشنوید

فاش تسبیح جمادات آیدت

وسوسه تأویلها بزدایدت

۲۹ – داستانى از سید مهدى کشفى

مرحوم آیت اللَّه اراکى داستان ذیل را هم به طور خصوصى و هم در خطبه نماز جمعه براى عموم نقل فرمودند و آن را در مصاحبه مجله حوزه نیز بیان داشته‏اند.

چکیده داستان این است که مرحوم سید مهدى کشفى، پسر سید ریحان اللَّه کشفى بروجردى، نزد من مکاسب مى‏خواند. او گفت: شبى از شبها در منزل خوابیده بودم که از صداى ناله کسى از خواب بیدار شدم. آمدم ببینم صدا از کیست، دیدم که یک کاروانسراى بزرگ در داخل منزل کوچک ما جا گرفته و اطراف آن حجره‏هایى مى‏باشد، مشاهده کردم ناله از داخل یکى از حجره‏ها مى‏آید. آمدم ببینم چیست؟ دیدم در را از داخل حجره بسته‏اند. از روزنه در نگاه کردم، دیدم یکى از دوستان من که در تهران است خوابیده و بر روى اندام او سنگ‏هاى آسیا گذاشته‏اند و یک شخص بد هیبت، سیخ سرخ شده‏اى را به گلوى او فرو مى‏برد. التماس کردم درب را باز کند تا به داد او برسم، اعتنا نشد. این قدر ماندم تا خسته شدم و دچار وحشت گشتم. آن شب دیگر خوابم نبرد. فرداى آن شب به منزل عارف معروف آقاى حاج میرزا جواد آقا تبریزى رفتم و جریان را براى ایشان گفتم. فرمود: مقامى پیدا کردى. این حالت جان دادن آن شخص است که براى تو مجسم شده است. تاریخ گذاشتم. بعد از چند روز خبر آمد که رفیق تاجر تو فوت(۳) کرده است. تاریخ فوت او دقیقاً موافق با آن مکاشفه بود.

نگارنده گوید: در حدیث است پیامبرصلى‏اللَّه علیه و آله به امیرالمؤمنین‏علیه السلام فرمود: در امت من، حاکم جائر و خورنده مال یتیم از روى ظلم، و شاهد کاذب، با سیخهاى آتشینى که به درون آنها فرو(۴) مى‏برند جان مى‏دهند.

۳۰ – مسجد جمکران از کلام آیت اللَّه اراکى

در مصاحبه‏اى که مجله حوزه با مرحوم آیهاللَّه اراکى داشته، از ایشان نقل کردند که مرحوم حاج شیخ محمدتقى بافقى که مقسّم شهریه مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى بود، به مسجد جمکران خیلى عقیده داشت. وى اول هر ماه از مرحوم حاج شیخ پول مى‏گرفت و بین طلاب قسمت مى‏کرد. اما در یکى از ماه‏ها که مى‏آید پول بگیرد مرحوم حاج شیخ مى‏فرماید: این ماه چیزى ندارم بدهم. مرحوم بافقى از همان جا بر مى‏گردد و به مسجد جمکران مى‏رود، نمى‏دانم آنجا با حضرت چه صحبتى مى‏کند که طولى(۵) نمى‏کشد شهریه آماده مى‏شود. بارها اتفاق افتاده بود که شهریه از این طریق درست شده بود.

نگارنده گوید: جریانات مرحوم بافقى در رابطه با مسجد جمکران و در رابطه با ملاقات حضرت مهدى – ارواحنا فداه – متعدد است، و چون دیگران نوشته‏اند از ذکر آنها خوددارى مى‏شود.

فصل سوم: شناخت شیعه

شیعه در پندار و رفتار

در این بخش، بخشى از رفتار و عقیده شیعه مذکور مى‏گردد تا پیروان ائمّه طاهرین‏علیهم‏السلام و شیفتگان حضرت مهدى‏علیه السلام خود را با آن منطبق و ارزیابى نمایند.

شعار شیعه

(۶)اَلْحَقُّ مَا رَضیْتُمُوهُ وَالْباطِلُ مَا اَسْتَخْطُمُوهُ وَالْمَعْرُوفُ مَا اَمَرْتُمْ بِهِ والْمُنْکَرُ ما نَهَیْتُمْ عَنْهُ

حق چیزى است که شما (خاندان پیامبرصلى‏اللَّه علیه و آله) آن را پسندیده باشید، و باطل چیزى است که شما آن را نپسندید. آنچه را فرمان دهید خوب و معروف، و آنچه را منع کنید منکر و ناپسند خواهد بود.

محدوده مأموریت شیعه

امام ششم، جعفربن محمّد الصادق‏علیه السلام مى‏فرماید:

مَعَاشِرَ الشّیعه! کُونُوا لَنا زینا وَلا تَکُونُوا عَلَیْنا شینا، قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنا واحْفظُوا أَلْسِنَتَکُمْ وَکُفُّوها عَنِ(۷) الفُضُولِ وَقُبْحِ الْقَولِ

اى گروه شیعه! براى ما زینت باشید نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان بیهوده و زشت برحذر باشید.

امیرالمؤمنین‏علیه السلام در پیامى که در بستر شهادت به فرزندان و پیروان خود داده‏اند، مى‏فرماید:

وَعَلَیْکُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ وَإِیّاکُم وَالتّدابُر والتَّقاطُع، لا تَتْرکُوا الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّى(۸) عَلَیْکُم شِرارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُسْتَجاب لَکُمْ

روابط خانوادگى و انسانى را حفظ کنید، در راه خدا بخشش نمایید و از قطع روابط مشروع و بى اعتنایى به یکدیگر اجتناب کنید، امر به معروف و نهى از منکر را رها نکنید، زیرا در آن هنگام، ستمگران بر شما غالب مى‏شوند و دعاى‏تان مستجاب نخواهد شد.

 

امام باقرعلیه السلام ضمن حدیثى به شخصى به نام خثیمه فرمود:

 (۹)أَبْلِغْ شیعَتَنا أَنَّهُ لا یُنال ما عِنْد اللَّه إِلّا بالْعَمَلِ.

به شیعیان ما برسان که تنها عمل، موجب قرب به پروردگار است.

راه و روش شیعیان

حضرت رسول اکرم‏صلى‏اللَّه علیه و آله مى‏فرماید:

(۱۰)لا قَوْلَ إِلّا بِعَمَلِ وَلا قَوْلَ وَلا عَمَلَ إِلّا بِنیَّه وَلا قَوْلَ وَلاعَمَلَ وَلا نیَّهَ إِلّا بِاصابَهِ السُّنَّهِ.

ارزش گفتار به رفتار، و ارزش گفتار و کردار به نیت پاک، و ارزش هر سه به پیروى از قانون خدا است.

حضرت موسى‏بن جعفرعلیه السلام فرموده‏اند:

 (۱۱)إِنَّما شیعَتُنا مَن شَیَّعَنا وَاتَّبَعَ آثارَنا وَاقْتَدى بِأَعْمالِنا

همانا شیعه ما کسى است که از ما پیروى کند و راه ما را دنبال نماید و اعمال ما را سرلوحه زندگى قرار دهد.

بعضى از نشانه‏هاى شیعه

امام صادق‏علیه السلام فرمودند:

إِمْتَحِنُوا شِیعَتَنا عِنْدَ:

– مَواقیتِ الصَّلَواتِ کَیْفَ مُحافَظَتُهم عَلَیْها

– وإلى أَسْرارِنا کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عند عَدوِّنا

 (۱۲)- وَإلى أَمْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتهم لإِخْوانِهِمْ فیها

شیعیان ما را به چگونه رعایت نمودن اوقات نماز؛ و به حفظ اسرارِ ما نزد دشمنان؛ و به کمکهاى مالى و ایثار به یکدیگر، آزمایش و شناسایى کنید.

– الْمُؤْمِنُ بِشرُه فی وَجْهِهِ؛   مؤمن صورتش خندان

– وَحُزْنُهُ فی قَلْبِه؛   قلبش اندوهناک

– أوسَعُ شَی‏ء صدرا؛   حوصله‏اش فراوان

– وَأَذَلُّ شَی‏ء نَفْسَا؛   بر نفس خود مسلط

– یَکْرَهُ الرّفْعَهَ؛   سرکشى را ناپسند

– وَیَشْنَأُ السُّمْعَه؛   و ریا را دشمن مى‏دارد.

– طَویلٌ غَمُّهُ؛   اندوهش طولانى

– بَعیدٌ هَمُّهُ؛   همّتش عالى

– کَثیرٌ صَمْتُهُ؛   حرفش کم

– مَشْغُولٌ وَقْتُهُ؛   کارش زیاد است

– شَکُورٌ صَبُور؛   سپاسگزار و شکیباست

– مَغْمُور بِفِکْرَتهُ؛   در فکر خود فرور رفته

– ضَنین بخَلَّتِهِ؛   از بیان حاجت بخل مى‏ورزد

– سَهلُ الخَلیقه؛   برخوردش خوب

– لَیِّن العَریکَهِ؛   و نرم خوست

– نَفسُهُ أَصلَب مِن الصَّلْد؛   روحش محکم و سخت‏تر از سنگ

(۱۳)- وَهوَ اَذَلُّ من العَبْد

و در پذیرش حق پذیراتر از عبد است

در روایتى از امام سجّادعلیه السلام چنین آمده است:

عَلامهُ المُؤْمِن خَمس، الوَرَعُ عِنْدَ الْخَلْوَهِ وَالصَّدَقَهُ عِنْدَ القِلَّهِ والصَّبْرُ عِنْدَ المُصیبَهِ والحِلمُ عِنْدَ الْغَضَبِ(۱۴) وَالصِّدْقُ عِنْدَ الخَوْفِ.

نشانه‏هاى مؤمن واقعى پنج چیز است: پرهیز از گناه در خلوت، انفاق در راه خدا هنگام تنگدستى، شکیبایى در حوادث ناگوار، بردبارى هنگام غضب و راستگویى در شرایط نامطلوب.

از امام صادق‏علیه السلام روایت شده است:

المُؤْمن إِذا غَضِبَ لَمْ یخْرجهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقّ وَإِذا رَضِىَ لَمْ یدْخلهُ رِضاهُ فی باطِلٍ وَالَّذی إذا قَدَرَ لَمْ یَأْخُذ(۱۵) أَکْثَر مِمّا لَهُ.

مؤمن واقعى کسى است که در هنگام خشم، از محور حق خارج نگردد و در میدان خشنودى، به طرف باطل نگراید و در زمان قدرت (پا از گلیم خویش دراز نسازد) در نتیجه بیش از استحقاق خود استیفاء(۱۶) نکند.

مرحوم صدوق در کتاب صفات الشیعه هفتاد و یک حدیث را که بیانگر اوصاف شیعیان است درج نموده است. حدیث اوّل آن کتاب چنین است:

امام صادق‏علیه السلام به ابو بصیر فرمود:

شیعتُنا أَهْلُ الوَرَعِ وَالإجْتِهاد، وَأَهْلُ الْوَفَاءِ وَالأَمانَه، وَأَهْلُ الزُّهْدِ وَالْعِبادَهِ، أَصْحَابُ إِحْدى وَخَمْسینَ رَکْعَهً فی الْیَوْمِ وَاللَّیْلَه، الصّائِمُونَ بِالنَّهار، الْقائِمُونَ بِالّلیْل، یُزَکُّونَ أَمْوالَهُم، وَیَجْتَنِبونَ السُحت، وَیَجْتَنِبُونَ کُلَّ(۱۷) محرّم.

 

پیروان ما مردمى پرهیزگار، کوشا، با وفا، امانتدار، اهل زهد و عبادت هستند. آنان در شبانه روز  ۵۱رکعت نماز ( ۱۷رکعت واجب و  ۳۴رکعت نماز مستحب) مى‏خوانند، شبها براى عبادت بیدار و روزها را به روزه به پایان مى‏رسانند، زکات مالشان را پرداخته و از هر کار حرامى اجتناب مى‏ورزند.

همچنین در ضمن حدیث دیگرى از آن کتاب آمده است:

ولا تنال ولایتنا إلّا بالعمل والورع

دوستى ما جز با پرهیز از محرّمات و عمل به واجبات سامان نمى‏یابد.

نگارنده مى‏گوید: اینها و امثال آن، اوصاف محبّان امام زمان‏علیه السلام و منتظران فرج آن بزرگوار است. بنابر این، باید خود را به کمال مطلوب آراسته و با دو شهپر علم و عمل مجهّز سازیم و با این روش، پذیراى ظهور و آماده براى دیدار ماه جمالش و بهشت وصالش باشیم: اللهم عجِّل فرجه واجعلنا من انصاره وأعوانه

ارزش و سرانجام شیعه

در تفسیر آیه شریفه (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ)،(۱۸) ابن حجر هیثمى ( ۹۷۳ق) در الصواعق المُحرقه – که آن را در ردّ شیعه نوشته است – روایاتى را از طریق ابن عبّاس و(۱۹) دیگران نقل کرده که پیامبرصلى‏اللَّه علیه و آله فرمودند: خَیْرُ البَرِیَّهِ، على‏بن ابى طالب و شیعیان اوست.

عقیده امامیه در امر امامت

عقیده شیعیان اثنى عشرى این است که امامت از اصول اعتقادى است نه از فروع؛ و تعیین امام با خداوند است نه با انتخاب مردم، و نیز عقیده دارند که بعد از رسول خداصلى‏اللَّه علیه و آله دوازده نفر به نصّ پیامبر گرامى به عنوان امام معصوم معرفى شده‏اند. اولین امام شیعه على‏ابى طالب (امیرالمؤمنین‏علیه السلام) و بعد از او امام حسن‏علیه السلام و بعد از او امام حسین‏علیه السلام و بعد از او نه نفر از نسل آن حضرت امام مى‏باشند که به ترتیب چنین نام برده مى‏شوند:

على‏ بن الحسین، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن ‏جعفر، على بن موسى، محمدبن على، على‏بن محمد، حسن‏بن على، و محمد بن حسن‏علیهم ‏السلام.

 

دلیل این عقیده، روایات متواتره و  ادله قطعیه عقلى و نقلى است. از جمله این دلائل حدیث الائمه بعدى اثنى عشر است که جز با مذهب اثنى عشرى قابل انطباق نیست، زیرا خلفاى راشدین چهار نفرند و خلفاى بنى‏امیه چهارده و بنى‏عباس سى و هفت نفرند، گذشته از اینکه اکثر آنها فاسق و فاجر و ننگ تاریخ اسلام هستند و به هیچ وجه نمى‏توان آنان را جزء آمار به حساب آورد. این حدیث در موارد عدیده از پیامبر صادر شده و علماى فریقین آن را نقل کرده‏اند.

در کتاب غایه المرام سید هاشم بحرانى روایاتى که بیانگر دوازده امام مى‏باشد -چه به عنوان امام و چه به عنوان خلیفه، حجت و وصى، اعم از بیان اجمالى و تفصیلى، از شیعه و سنى- بیش از ( ۱۳۰۰) حدیث است.

روایاتى که نام دوازده امام به تفصیل در آنها آمده، طبق تتبع مرجع بزرگوار حضرت آیه اللَّه صافى در کتاب قیّم منتخب الاثر، حدود پنجاه حدیث است.

ابراهیم‏بن محمد جوینى شافعى در کتاب فرائد السمطین، حدود ده روایت که بیانگر نام‏هاى ائمه اثنى عشر است نقل کرده که یکى از آنها حدیث نعثل یهودى است، او از پیامبر اسامى اوصیایش را خواست، پیامبر فرمود:

وصى و خلیفه بعد از من على‏بن ابى طالب است و بعد از او به ترتیب حسن‏بن على و حسین‏بن على و على‏بن الحسین و محمدبن على و جعفربن محمد و موسى‏بن جعفر و على‏موسى و محمدبن على و على‏بن محمد و حسن‏بن على و حجهبن الحسن ابوالقاسم محمدبن حسن عسکرى است.

سپس فرمود: خلیفه دوازدهم، از انظار غایب مى‏شود و بر امت من روزى خواهد آمد که لایبقى من الاسلام الاّ اسمه و من القرآن الاّ رسمه؛ از اسلام جز نام و نشانى و از قرآن جز نوشته آن باقى نماند. در این هنگام خداوند دستور ظهور به امام عصر مى‏دهد فیظهر الاسلام و یجدّد الدین ثم قال‏صلى‏اللَّه علیه و آله: طوبى لمن احبّهم و الویل لمن ابغضهم و طوبى لمن تمسک بهم؛ پس اسلام آشکار مى‏شود و دین تجدید مى‏گردد، سپس مى‏فرماید: خوشا به حال کسى که آنان را دوست بدارد؛ و واى بر کسى که آنان را دشمن بدارد. و خوشا به حال کسى که به -ریسمان امامت و ولایت- آنان چنگ بزند.

پاورقی

(۱) عبقرى الحسان، ج  ۲ص .۱۰۵

(۲) از مسموعات بدون واسطه نگارنده.

 (۳) مجله حوزه، شماره  ۱۲ص .۴۱

(۴) بحارالانوار، ج  ۶ص  ۱۷۰موسسه وفا، بیروت.

 (۵) مجله حوزه ، شماره ۱۲، ص ۳۳، با کمی تغییر در عبارت

 (۶) بخشى از زیارت معروف به آل یاسین.

 (۷) سفینه البحار، ج  ۱ ص .۷۳۰

 (۸) نهج البلاغه، ترجمه مصطفى زمانى، ص .۷۵۰

 (۹) سفینه البحار، ج  ۱ص .۷۳۳

 (۱۰) اصول کافى، ج  ۱ ص  ۷۰ باب الاخذ بالسنه و شواهد الکتاب.

 (۱۱) سفینه البحار، ج  ۱ص  ۷۳۳و .۷۳۴

 (۱۲) همان، ص .۷۳۰

 (۱۳) نهج البلاغه، حکمت  ۳۳۹ ص  ۹۸۷ از نهج البلاغه، ترجمه مصطفى زمانى.

 (۱۴) الدرّه الباهره، ص .۲۷

 (۱۵) بحار الانوار، ج  ۷۵ ص .۳۰۹

 (۱۶) ترجمه دقیق حدیث: هر گاه خشمگین شود، خشم او را از محور حق خارج نگرداند و هرگاه خشنود گردد، این حالت او را به باطل نکشاند و در گاه قدرت بر حریف، بیش از حق خود نستاند.

 (۱۷) صفات الشیعه، ص ( .۴۴این کتاب به ضمیمه کتاب فضائل الشیعه چاپ شده است)

 (۱۸) سوره بیّنه: آیه .۷

 (۱۹) الصواعق المحرقه، ص  .۹۶

 (۲۰) فرائد السمطین، ج  ۲ ص  ۱۳۳به اختصار.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *