محمد بن حسن (۲۳۶ـ ۳۱۶) از کسانى است که براى تحقیق و بررسى مساله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند:
(وکان من محله فى الشیعه انه کان الوافد عنهم الى المدینه عند وقوع الغیبه سنه
ستّین وماتین واقام بها سنه, وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه(۱)).
محمد بن حسن, در میان شیعیان, موقعیت ویژه اى داشت. در سال ۲۶۰ هجرى به عنوان تحقیق و بررسى مساله غیبت امام مهدى(علیه السلام) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا, بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(علیه السلام) بدان نیاز بود, بر وى, روشن شد (و شیعیان را در جریان قرار داد)
در این نقل تاریخى, هیچ اشاره اى به سامرا نشده, معلوم مى شود که درنزد گروهى از شیعیان آن زمان, مسلّم بوده است که امام(علیه السلام) در مدینه زندگى مى کند, یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است, و یا این که پس از ولادت در سامرا, به مدینه آورده شده, تا از دست ماموران خونخوار خلیفه در امان باشد.
اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(علیه السلام) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعى دوران کودکى و رشد خود را پشت سر بگذارد, بهترین جا براى این دوران, مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنى هاشم, در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژه اى برخوردار بودند و مى توانستند از این مولود مسعود, به بهترین وجه محافظت کنند, تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این, با اصل این که آن حضرت (خفی الولاده والمنش (۲)) است نیز, سازگارى دارد.
از سوى دیگر, حضور حضرت در سامرا, به گونه عادى و معمولى, با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(علیه السلام), غیر ممکن بوده و لزومى هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(علیه السلام) در مدینه متولد شده و یا دست کم, پس از ولادت, به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکى را پشت سر نهاده, با اصول امنیتى, بیشتر سازگار است.
ازشهادت امام حسن (علیه السلام) تا پایان غیبت صغرى
برهه دوم زندگى امام عصر(علیه السلام), از زمانى شروع شد که سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گردید.
این دوران, که مى توان آن را دوران حیرت و محنت(۳) شیعیان نامید, بر دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) بسیار سخت گذشت و آنان, آزمون سرنوشت سازى را پشت سر گذاشتند. از یک سو, فرقه ها و نحله هاى گوناگونى پیدا شدند که در رابطه با امامت, افکار و اندیشه هاى متضادى داشتند و مردم را به شبهه و تردید مى انداختند و شیعیان, به دنبال ملجائ و مرجعى مى گشتند(۴), تا بتوانند در این عرصه خطرناک, در پناه او بمانند و از افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند.
این مسائله, به اندازه اى شدت یافته بود که مسعودى مى نویسد:
(مردم, پس از امام حسن(علیه السلام) بیست طایفه شدند و هریک, بر باور وعقیده اى بودند(۵).)
از سوى دیگر, دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم(علیه السلام) فرزندى دارد, از این روى در صدد دستگیرى و نابودى وى برآمده بود.
مجموعه این حوادث, فضاى حیرت و سرگردانى را دو چندان مى ساخت و به فرموده امام رضا(علیه السلام):
(… ولابد من فتنه صمّاء صیلم یسقط فیها کل ولیجه وبطانه وذلک بعد فقدان الشیعه الثالث من ولدى(۶).)
بعد از درگذشت سومین فرزندم( امام حسن) فتنه فرا گیر و طاقت فرسایى فرا مى رسد که بسیارى از خوبان و نخبگان در آن فرو مى افتند.
در این برهه از زندگانى مهدى موعود(علیه السلام), مسائل و حوادثى پیش آمد که جاى بحث و بررسى دارد:
- امامت در خردسالى:
از آنچه تاکنون آوردیم, روشن شد که امام یازدهم(علیه السلام) از آغاز ولادت مهدى(علیه السلام) دو وظیفه اساسى و حسّاس را عهده دار شد و از انجام آن نیز به درستى به در آمد.
حمایت و حفاظت از امام زمان(علیه السلام) در برابر حکومت خون آشام عباسى.
اثبات وجود امام و اعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم. حفظ این دو موقف بزرگ, با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسى, بسیار دشوار بود.
امام حسن(علیه السلام) با تدبیر و تعهدى که داشت, مهدى(علیه السلام) را از هرگونه خطر و حادثه اى مصون نگهداشت و در فرصتهاى مناسب, به یاران و دوستان ویژه و مطمئن, امامت و جانشینى او را اعلام کرد.
پرسشى که در این جا مطرح مى شود آن است که چگونه مهدى(علیه السلام) در پنج سالگى به امامت رسید و عهده دار این مسؤولیت خطیر و بزرگ گردید. آیا این مسائله جنبه استثنائغ داشت, یا امرى بود معمولى و عادى؟
در باور ما شیعیان, امامت در سنین کم, محذورى ندارد و نمونه هاى دیگرى نیز داشته است.
قرآن مجید, به عنوان محکم ترین سند معارف دینى, از افرادى نام مى برد که در خردسالى داراى حکمت و نبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهى, مسائله پیشوایى در کودکى پدیده نوظهور نبوده و نیست:
(یا یحیى خذا الکتاب بقوه وآتیناه الحکم صیّب(۷)ً)
اى یحیى! کتاب را به نیرومندى بگیر و در کودکى به او دانایى عطا کردیم.
درباره نبوت حضرت عیسى(علیه السلام) مى فرماید:
(فائشارت الیه قالوا کیف نکلّم من کان فى المهد صبیّاً. قال انى عبدالله آتانى الکتاب وجعلنى نبیّاً)(۸).
به فرزند اشاره کردند, پس گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم. کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است.
بنابراین, مسائله امامت در سنّ کودکى, نخستین بار نبوده است که مورد اعتراض واقع شده بلکه پیش از امام زمان, دربین انبیا نمونه هاى فراوان داشته و نیز امامان قبل از حضرت: امام جواد و امام هادى(علیه السلام) هم درخردسالى عهده دار امامت شده بودند.
- نماز بر پیکر پدر:
امام حسن(علیه السلام) در آستانه ارتحال قرار گرفت. چند روزى کسالت شدید پیدا کرد. خلیفه از این امر آگاه شد. و به دستور وى, گروهى از سران دولت و گروهى از پزشکان, به منزل امام یازدهم رفتند, تا ضمن مداواى حضرت و کسب وجهه عمومى, اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکى در رابطه با جانشینى و امامت پس از امام حسن(علیه السلام) دیدند, آن را گزارش کنند(۹).
تا این که در تاریخ هشتم ربیع الثانى, سال ۲۶۰ ه. ق. امام حسن(علیه السلام) در شهر سامرا, چشم از گیتى فرو بست و به جوار حق شتافت.
شیخ مفید مى نویسد:
(فلما ذاع خبر وفاته صارت سرّ من رائى ضجه واحده عطلت الائسواق ورکب بنوهاشم والقواد وسائر الناس الى جنازته فکانت سرّ من رائى یومئذ شبیهاً بالقیامه فلما فرغوا من تهیئته بعث السلطان الى ابى عیسى ابن المتوکل یائمره بالصلاه علیه.(۱۰))
زمانى که خبر وفات امام حسن(علیه السلام) پخش گردید, سامرا غرق در عزا شد, بازارها تعطیل گردید, بنى هاشم و مائموران دولت و سایر مردم به سوى خانه امام حرکت کردند.
در آن روز, گویى قیامتى بر پا شد… هنگامى که مقدمات غسل و تشییع تمام شد, حاکم عباسى به فرزند متوکل( ابو عیسى) دستور داد بر جنازه امام یازدهم نماز بگزارد.
نقل دیگر آن است که پس از درگذشت امام حسن(علیه السلام) و غسل و کفن وى, جعفر(برادر امام) در کنار جنازه حاضر شد, تا بروى نماز بگذارد, ناگهان کودکى از لابه لاى جمعیت به جلو آمد و جعفر را از کنار پیکر پدر کنار زد و خود بروى نماز گزارد(۱۱).
بین این دو نقل مى توان این گونه جمع کرد که بگوییم دو نماز بر جنازه امام حسن عسکرى گزارده شده: در جمع و آشکارا و در خلوت و نهانى.
و این نکته را مى توان از روایت پیشین که بدان اشارت رفت استفاده کرد, راوى مى گوید:
(… فلما صرنا فى الدار اذا نحن بالحسن بن على(علیه السلام) على نعشه مکفناً فتقدم جعفر بن على لیصلى على اخیه, فلما هم بالتکبیر خرج صبى… فجبذ برداء جعفر بن على وقال: تائخر یاعمّ فانا احق بالصلاه على ابى فتائخرجعفروقداربدّوجهه واصفر…(۱۲)
(ابوالائدیان) مى گوید: هنگامى که به خانه امام حسن(علیه السلام) رسیدیم وى را در حالى دیدیم که کفن شده بود. برادرش جعفر جلو افتاد تا بر جنازه امام نماز بخواند.
هنوز تکبیر را نگفته بود که کودکى بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را از جنازه کنار زد و فرمود: اى عمو کنار بایست که من از تو براى نماز گزاردن بر پدرم شایسته ترم.
جعفر نیز در حالى که رنگ از چهره اش پریده بود, کنار رفت.
از این روایت استفاده مى شود نمازى که امام مهدى(علیه السلام) بر بدن امام حسن(علیه السلام) خوانده در خانه امام و در میان افراد خاص برگزار شده و این با نماز ابوعیسى که در میان جمع و نماز رسمى بوده است, ناسازگارى ندارد. البته این جمع بندى در صورتى است که بخواهیم مسائله را از جنبه عادى ومعمولى بررسى کنیم. و اما در فرض اعجاز و غیر عادى بودن, نیازى به این مباحث نیست.
پاورقی
(۱) رساله ابى غالب الزرارى) ۱۴۱/, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى, قم.
(۲) اصول کافى), ج;۱/۳۴۱ (مرآه العقول), ج۵۷/۴.
(۳) کتاب الغیبه), نعمانى ۱۸۵/.
(۴) بحار الائنوار), ج۱۱/۵۱ و ۱۲.
(۵) مروج الذهب), مسعودى ج۱۹۹/۴.
(۶) کتاب الغیبه), نعمانى ;۱۸۰/ (کمال الدین) ;۳۷۰/ (سفینه البحار), ج۷۰۳/۲.
(۷) سوره (مریم),آیه ۱۲.
(۸) سوره (مریم), آیه ۲۹.
(۹) بحارالائنوار), ج۳۲۸/۵۰.
(۱۰) همان مدرک); (اصول کافى), ج;۵۰۵/۱ (ارشاد) مفید, ج۳۲۴/۳, مؤسسه آل البیت.
(۱۱) (کمال الدین) ۴۷۵/.
(۱۲) (کمال الدین) ۴۷۵