از طرفی میان (شمشیر قدرت) و(شمشیر عدالت) تفاوت وجود دارد. شمشیر حضرت مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، نه شمشیر (کسب قدرت) است ونه شمشیر (حفظ قدرت)، بلکه شمشیر اجرای عدالت است. اگر شمشیر امام مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف) شمشیر حفظ قدرت می بود، دوران غیبت به وجود نمی آمد واگر شمشیر او شمشیر کسب قدرت می بود، دوران انتظار مفهومی نمی داشت. از دلیل های روشن وجود چنین انتخابی، بیعت مردم با امام عصر (علیه السلام) است. امام صادق (علیه السلام) فرموده است: در روز قیام، آن حضرت در خانه ی خدا میان رکن ومقام می ایستد وصدا می زند: (البیعه لله) وشیعیان از چهار گوشه ی زمین به سوی او سرازیر می شوند تا با او (بیعت) کنند وبدین سان خدای متعال به وسیله ی او زمین را از عدالت لب ریز می سازد.(۱) شخصی به نام حمران، از امام باقر (علیه السلام) پرسید: ای کاش می فرمودید این امر چه زمانی اتفاق خواهد افتاد تا قلب ما شاد ومسرور گردد! امام باقر (علیه السلام) در قالب حکایتی جالب، زمان را به سه دوره تقسیم کرد: (زمان گرگ)، (زمان میش) و(زمان ترازو)، وروشن ساختند که گرگ نماد (ظلم وغصب) است ومیش نماد (عدالت خواهی بدون عمل) وترازو نماد (عدالت خواهی کامل وصادقانه); بدین سان به او فهماند تا (زمان ترازو) (که نماد عدالت است) فرا نرسد، زمان (عدالت گستری) نیز فرا نخواهد رسید.(۲)
مشروعیت، عنوانی بسیط نیست، بلکه عنوانی است مرکب که به چندین بخش تقسیم می شود:
اول: مشروعیت حاکم که به (نصب الهی) است.
دوم: مشروعیت کسب قدرت که (به انتخاب آزادانه ی مردم) است.
سوم: مشروعیت انتخاب مردم که به (پذیرش حاکم منصوب الهی) است.
چهارم: مشروعیت فرمان وفرماندهی که در (به حق بودن) آن است.
پنجم: مشروعیت کارکرد که به (کارآمدی وکاردانی) است.
ششم: مشروعیت فرمان بری که به (اطاعت از فرمان های بر حق) است.
داشتن مشروعیت های شش گانه ی یاد شده، یکی دیگر از عوامل نجات بخش بشر است. همان گونه که قبلا هم یاد آوری شده است، اصلاح ساختار نظام مدیریت جهان به نجات بشر ختم نمی شود. بلکه باید محتوای نظام مدیریتی جهان نیز اصلاح شود. نجات بشر تنها به وحدت حکومت نیست، بلکه رکن دوم آن حکومت توحیدی است. حکومت توحیدی یعنی حکومتی که حاکم، حاکمیت یافتن وشیوه ی مدیریت بر اساس مبانی دینی مشروعیت داشته باشد. در تاریخ بشر ـ جز در دوران هایی کوتاهی ـ کسب قدرت به اجبار (نه انتخاب) یا انتخابِ حاکم غیر منصوب بوده است. آن جا که حکومت به اجبار بوده است، هیچ یک از ملاک های مشروعیت را نداشته است. آن جا که به انتخاب حاکم غیر معصوم بوده است، ملاک مشروعیت شخص حاکم را نداشته است. این (فساد) آینده ی بشر را به شدت تهدید می کند. نجات بشر از این تهدیدات، در اصلاح این فساد بزرگ است که به اعتقاد ما در عصر ظهور انجام خواهد شد. در حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، امام منصوب از جانب خدای متعال به حاکمیت می رسد وحاکمیت او به انتخاب وپذیرش مردم است (نه الزام واجبار) وشیوه ی مدیریتی او بر پایه ی رأفت ورحمت است. بشر این گونه نجات خواهد یافت.
اصلاح نظام قانون گذاری جهان:
گفته شد که اصلاح نظام مدیریتی جهان (که دارای دو رکن است: وحدت مدیریت ومدیریت توحیدی)، یکی از عوامل مهم واساسی در نجات بشر از خطر نابودی وانحطاط هست، اما نجات بشر به این دو رکن منحصر نمی شود. رکن سوم نجات بشر، اصلاح قانون ونظام قانونگذاری است. قانون، نقش مهم وتعیین کننده ای در سرنوشت بشر دارد ولذا نمی توان آن را نادیده گرفت. به همین جهت، بحث نجات در این زمینه پیگیری میشود. در محور قانون باید دو اصلاح صورت پذیرد: یکی از جهت شمول وفراگیری ودیگری از جهت محتوا ومضمون.
الف) وحدت قانون:
همانند بحث مدیریت، در حوزه ی قانون نیز باید به (وحدت) رسید وتعدد قانون را به (وحدت قانون) تبدیل کرد. تعدد قانون می تواند منشأ ناهماهنگی، ناسازگاری ودر نهایت، منشأ تنازع وخشونت شود. اما وحدت قانون، این زمینه را برمی چیند وهماهنگی، سازگاری وبرادری را به ارمغان می آورد. در بحث وحدت مدیریت گذشت که برخی از دانشمندان، معتقدند جهان باید دارای (پارلمان) و(نهاد قانون گذار) باشد. این به خاطر ایجاد وحدت ویکپارچگی در قوانین جهان است. در حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف) نیز همین امر به چشم می خورد. آن چه در روایت ها، درباره ی فراگیر شدن اسلام وحاکم شدن قرآن وسنت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در حکومت جهانی آن حضرت آمده است، در همین راستا قرار دارد. امام صادق (علیه السلام) در این باره به مفضل بن عمر فرموده است:
(فوَالله یا مفضَّل لیرفع عن الملل والأدیان الاختلاف ویکون الدین کلمه واحده کما قال الله عزَّ وجلَّ: (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإِْسْلامُ);(۳) به خدا سوگند ای مفضل که او اختلاف میان ملت ها وادیان را برمی چیند ودین، (واحد) می شود همان گونه که خدا فرموده است: دین (حقیقی) در نزد خدا، اسلام است).
(وحدت دین وقانون) یکی از ضروریات جهان متمدن _ به معنای حقیقی کلمه _ است که در سایه ی حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف) محقق خواهد شد.
ب) قانون توحیدی:
وحدت قانون به تنهایی قادر به تأمین صلح وثبات جهان نیست. قانون واحد، اگر از نظر محتوا، عادلانه، منصفانه وواقع گرایانه نباشد ودر مسیر صحیحی قرار نگرفته باشد، نخواهد توانست خطرات پیرامون بشر را دور سازد وسعادت بشر را به ارمغان آورد. لذا متن، محتوا ومبنای قانون اهمیت دو چندان پیدا می کند.
حکومت، تدبیرگر (امور مردم) است. ودین نیز آن را پذیرفته ودر ادبیات قرآن وحدیث از آن به عنوان (اَمر الناس) یاد وبا تعبیرهایی چون: (امرهم)، (امرکم)، (امر المسلمین) خوانده شده است. مثلا قرآن کریم در باره ی مسأله ی مشورت می فرماید: (وَأَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ)؛(۴) وکارهایشان بصورت مشورت میان آنهاست.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) می فرماید:
(لیوشک رجل أن یتمنّى أنَّه خرَّ من الثریا ولم یل من (أمر الناس) شیئاً).(۵)
(ما من أمیر یلی (أمر المسلمین)…).(۶)
(لن یفلح قوم أسندوا (أمرهم) إلى النساء).(۷)
حضرت علی (علیه السلام) نیز هنگامی که (حذیفه بن الیمان) را به امارت مداین منصوب می کرد، در نامه ای به مردم این منطقه چنین نوشت: (إنّی ولَّیت (أمورکم) حذیفه بن الیمان…)(۸) وبه (محمد بن ابی بکر)، هنگام نصب او برای امارت مصر چنین نوشت: (فإذا ولَّیتک ما ولَّیتک من (أمر الناس)…).(۹)
پس مأموریت حکومت، تدبیر امور مردم است ودر این باره اختلافی میان اندیشه های دینی وغیر دینی وجود ندارد. حکومت دینی دشمن مردم ومخالف سامان امور مردم نیست تا فقط برای تأمین منافع خدا یا حاکمان آمده باشد. مأموریت حکومت دینی سامان دهی امور مردم است. تفاوت اساسی میان حکومت الهی وحکومت طاغوتی در ملاک تدبیرگری است. در اندیشه های غیر الهی، برخی، امور مردم را با امر سلاطین تدبیر می کردند (سلطنت) وبرخی هم اینک معتقدند که امور مردم را باید با امر مردم (یعنی قانون مردمی) سامان داد. (دموکراسی در قانون گذاری). این، منطق کسانی است که خدای متعال درباره ی آنان فرموده است:
(وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ)؛(۱۰) وما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که مردم را به سوی دوزخ فرا می خوانند.
امام صادق (علیه السلام) در باره ی ویژگی چنین پیشوایانی می فرماید:
(یقدمون أمرهم قبل أمر الله وحکمهم قبل حکم الله ویأخذون بأهوائهم خلاف کتاب الله عزّ وجلّ؛(۱۱) فرمان مردم را بر فرمان خدا وحکم مردم را بر حکم خدا مقدم می دارند وخواسته های هوس آلود آنان راملاک عمل خویش قرار می دهند نه کتاب خدا را!).
اما اندیشه ی دینی معتقد است که امور مردم را با (امر مردم) (یعنی قانون مردمی) نمی توان سامان داد وباید به قانون الهی عمل کرد. قرآن کریم اینان را هدایت گر واقعی جوامع معرفی می کند ومی فرماید:
(وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا)(۱۲)؛ وما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که مردم را به وسیله ی (امر ما) هدایت می کنند.
امام صادق (علیه السلام) با تلاوت آیه یاد شده، به دنبال آن فرمود:
(لا بأمر الناس، یقدمون أمر الله قبل أمرهم وحکم الله قبل حکمهم;(۱۳) نه به خواست مردم; فرمان خدا را بر فرمان مردم وحکم خدا را بر حکم مردم مقدم می دارند).
در مقام تقابل میان خواست مردم وخواست خدا، همان گونه که از آیات واحادیث یاد شده مشهود است، دو دسته فرمان روا وجود دارند; یک دسته (پیشوایان نار) هستند که به خواست ونظر مردم عمل می کنند، نه خواست خدا. دسته ی دوم، (پیشوایان نور) هستند که به خواست خدا عمل می کنند، نه خواست مردم. قرآن کریم در باره ی تکلیف ما در مقام تقابل وتعارض، می فرماید:
(وَما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً)؛(۱۴) هنگامی که خدا ورسول او امری داشتند (که مخالف نظر آنان بود)، هیچ زن ومرد با ایمانی نباید به امر خودشان عمل کنند، وهرکس سر از فرمان خدا وپیغمبرش برتابد، بدون شک به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.
در این آیه به مقدم بودن (امر خدا ورسول او) بر (امر مردم) تأکید وتصریح شده است. قرآن کریم معتقد است این تقدم دقیقاً در راستای منافع مردم است:
(وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الأَْمْرِ لَعَنِتُّمْ)؛(۱۵) ای اهل ایمان اگر پیامبر در بسیاری از امور به نظر شما عمل می کرد، شما خود به زحمت می افتادید.(۱۶)
همچنین در آیه ی دیگری، خدای متعال روشن میسازدکه تبعیت از خواسته های نفس، مساوی با هلاکت ونابودی است، واین یعنی بطلان نظریه ی دموکراسی در قانون وناکار آمدی آن در نجات بشر: (وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَالأَْرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ)(۱۷)؛ اگرحق (خدای) ازخواسته های آنان پیرویمیکرد،آسمانها وزمین وهر آن چه در آنها وجود دارد (نابود) می شد.
این آیه ها به خوبی روشن می سازد که تقدم حکم خدای حکیم، به معنی استبداد نیست که تأمین کننده ی منافع حاکمان واولیای دین باشد. هنگامی که سخن به تبعیت واطاعت از خدای متعال ومعصومین (علیهم السلام) می رسد، برخی افراد کم اطلاع تصور می کنند که این قبیل احکام، احکامی استبدادی هستند که در آن ها منافع مردم به پای منافع حاکمان ذبح می شود! واکنون دوره ی احکام استبدادی به سر آمده است! و… لذا باید به سوی احکام دموکراتیک حرکت کرد تا منافع مردم تأمین شود!
سخن این گروه دو جنبه دارد: یکی (هدف)که تأمین منافع مردم باشد ودیگری (وسیله)که دموکراتیک کردن قوانین باشد. جنبه ی اول، صحیح ومورد قبول است. اما جنبه ی دوم صحیح نیست. آنان می پندارند راه تأمین منافع مردم وجلوگیری از ستم به آنان، دموکراتیک کردن قانون وتنظیم قوانین بر اساس خواست مردم است. اشتباه این اندیشمندان در این استکه میان (خواست مردم) و(منافع) آنان، رابطه ی قهری وتخلف ناپذیری قائل هستند، حال آنکه این قاعده، همیشگی نیست. اگر مبنای قانون، خواست مردم باشد، منافع آنان به خطر میافتد واگرمبنای قانون، خواست خدا باشد، قطعاً مصلحت ومنافع آنان تأمین میشود، هر چند خواست وهوس آنان نادیده گرفته شود. قرآن کریم در باره ی اصل عدم تطابق میان خواست ومنافع آنان می فرماید: (وَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ)(۱۸) ودر ادامه با اشاره به منشأ این ناهماهنگی که نقصان دانش بشر است، به علم الهی اشاره می کند ومی فرماید: (وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).(۱۹)
اهل بیت (علیهم السلام) (تبعیت از هوای نفس) را به عنوان یکی از عوامل هلاکت ونابودی معرفی کرده اند. این حقیقت در بسیاری از روایت ها، با تعبیر (هوى متبع)(۲۰) و(هوى مضل)(۲۱) آمده است. امام علی (علیه السلام) (طاعه الشهوه)(۲۲) و(برآوردن خواسته های نفس)(۲۳) را از موجبات هلاکت ونابودی می داند:
(إذا غلبت علیکم أهواؤکم أوردتکم موارد الهلکه;(۲۴) هرگاه هوس برشما غلبه کند، شما را به هلاکت می کشاند).
(لن یهلک العبد حتَّى یؤثر شهوته على دینه;(۲۵) هرگز بنده ای نابود نمی شود، مگر این که هوسش را بر دینش ترجیح دهد).
(من أطاع هواه هلک;(۲۶) هر کس از هوای نفسش پیروی کند، نابود می شود).
(من فارق الحقّ هلک;(۲۷) هر کس از حق جدا شود، نابود می شود).
(من رکب الباطل أهلکه مرکبه;(۲۸) هر کس بر باطل سوار شود، مرکبش او را نابود خواهد کرد).
(هلک من أضلَّه الهوى;(۲۹) نابود است کسی که هوای نفس او را گمراه کند).
حضرت علی (علیه السلام) _ که تاریخ را به دقت مطالعه کرده است _(۳۰) بر این باور است که هوای نفس یکی از عواملی است که هم تمدن ها وجامعه های پیشین را نابود کرده است وهم آیندگان را به نابودی می کشاند.(۳۱) به همین جهت از دیدگاه ادیان، قانون گذاری مخصوص خدای متعال است: (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ).(۳۲) مرحوم علامه ی طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
(إنَّ القرآن یرى أنَّ الحکم یختصّ بالله تعالى ولیس لأحد أن یبادر إلى تشریع حکم ووضعه فی المجتمع الانسانی;(۳۳) قرآن معتقد است (قانون گذاری) مختص خدای متعال است وهیچ یک از بندگان او حق قانون گذاری برای جامعه ی بشری را ندارد).
عمل کردن به خواسته های بشر، سرنوشت او را به شدت تهدید می کند، واما اگر به فرمان خدا عمل شود وامور مردم با قانون الهی تدبیر شود، ایمنی امور بشر فراهم میشود واز خطرات تهدید کننده، نجات مییابد. امام علی (علیه السلام) میفرماید:
(إنَّ الله بعث رسولاً هادیاً بکتاب ناطق وأمر قائم، لا یهلک عنه إلاَّ هالک… إنَّ فی سلطان الله عصمه لأمرکم;(۳۴) خدای متعال پیامبری هدایت گر با کتابی گویا ودستوری استوار (برای هدایت مردم) بر انگیخت که جز تبهکارانی که با آن مخالفت کنند، نابود نمی شوند… به راستی که مصونیت وایمنی امور شما در حاکمیت الهی است).
در این حدیث شریف به خوبی میان حاکمیت قانون الهی ومصلحت امور مردم تلفیق شده است که محصول آن سامان یافتن امور مردم است. امور بشر را باید با قوانین الهی تدبیر کرد نه با قوانین بشری، محصول تدبیر امور مردم با قوانین الهی، سامان یافتن امور خود مردم است. تدبیر امور مردم با قوانین بشری به سرانجام مطلوب نخواهد رسید.
آن حضرت در باره ی رابطه ی میان دین مداری ونجات می فرماید:
(من لا دین له لا نجاه له;(۳۵) هر کس دین ندارد، راه نجاتی برای او نیست).
(النجاه مع الإیمان;(۳۶) نجات با ایمان است).
(بالإیمان تکون النجاه;(۳۷) به وسیله ی ایمان، نجات حاصل می شود).
(ملاک النجاه لزوم الإیمان وصدق الایقان;(۳۸) نشانه ی رستگاری، پای بندی به ایمان وبرخورداری از یقین صادقانه است).
با توجه به وجود رابطه میان (حق) با دین وایمان،(۳۹) در پاره ای از روایت ها نجات بشر در گرو (حق گرایی) و(حق پویی) دانسته شده است. امام علی (علیه السلام) در این باره فرموده است:
(الزموا الحقّ تلزمکم النجاه;(۴۰) همواره با حق باشید تا نجات همواره با شما باشد).
(إنَّک إن أطعتَ الله نجّاک;(۴۱) بدون شک اگر از خدا اطاعت کنی تو را نجات خواهد داد).
(من عمل بالحقّ نَجا;(۴۲) هر کس به حق عمل کند نجات می یابد).
(کن عالماً بالحقّ عاملاً به ینجک الله سبحانه;(۴۳) حق شناس وحق پو باش تا خدای منزه تو را نجات بخشد).
به همین جهت آن حضرت در حدیثی مردم را به پذیرش دستورهای خدا وولیّ خدا سفارش کرده است:
(سلّموا لأمر الله وأمر ولیّه فإنَّکم لن تضلّوا مع التسلیم؛(۴۴) پذیرای فرمان خدا وفرمان ولیّ او باشیدکه با این پذیرش هرگز گمراه نخواهید شد).
بر همین اساس در اصل دوم قانون اساسی در باره ی مسأله ی حاکمیت وقانون آمده است:
(جمهوری اسلامی ایران، نظامی است بر پایه ایمان به:
۱ _ خدای یکتا لا اله الاّ الله واختصاص حاکمیّت وتشریع به او ولزوم تسلیم در برابر او.
۲ _ وحی الهی ونقش بنیادی آن در بیان قوانین…).
در این اصل، (تشریع) از آن خدا دانسته شده وهمان طور که در روایت ها آمده است (تسلیم) در برابر آن نیز الزامی شمرده شده است. یکی از تفاوت های بنیادین تفکر اسلامی با تفکر غربی مسأله ی تسلیم است. مسلمان یعنی کسی که تسلیم فرمان خدا است واین چیزی است که فرهنگ غربی با آن بیگانه است. فرهنگ غربی، از یک سو به بزرگ نمایی انسان واز سوی دیگر به کوچک نمایی خدا پرداخته است، واین ره آوردی جز (استکبار افراد بشر) ندارد واین همان چیزی است که از آن به عنوان (اُمانیسم)(۴۵) یاد می شود. اُمانیسم تفسیری استکباری از انسان است که بشر را از وادی امن بندگی خدا می راند واز زلال روح فزای عشق به خدا محروم می سازد.
بسیاری از انسان ها در مسأله ی (خالقیت) موحّد هستند وخدای متعال را به عنوان (آفریدگار) قبول دارند، اما در (ربوبیّت) مشرک اند، یعنی حاکمیت شریعت الهی را برنمی تابند. قرآن کریم در این باره می فرماید:
(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ)؛(۴۶) واگر از آن ها بپرسی: چه کسی آسمان ها وزمین را آفریده است؟ حتماً می گویند: خدا! بگو: آیا هیچ در باره ی معبودهایی که غیر از خدا می خوانید، فکر می کنید؟
همان طور که از آیه ی شریفه برمی آید، مشرکین، خدای متعال را به عنوان (آفریدگار) قبول دارند، اما به عنوان (پروردگار) نه. پذیرش آفریدگاری خدا، هزینه ای در بر ندارد. آفریدن، مسأله ای است که اتفاق افتاده وزمان آن گذشته است وپذیرش آن مشکلی ایجاد نمی کند. اما مسأله ی ربوبیّت وپروردگاری این گونه نیست. پذیرش پروردگاری خدا، سراسر زندگی انسان را تحت تأثیر خود قرار می دهد وبه همین جهت در برابر آن مقاومت می کنند.
در آیه ی شریفه، نفی ربوبیت وپروردگاری خدا، مساوی با پذیرش عبودیّت های متعدد دیگر دانسته شده است. این گونه نیست که ره آورد گریز از خدا، ورود به وادی آزادی مطلق باشد، بلکه بر عکس، فرار از عبودیت خدا، مساوی با گرفتار شدن در چنبره ی اسارت آور وذلّت بار هزاران ارباب گوناگون وخشن است. خدای متعال معبودهای غیر الهی را با دو ویژگی معرفی می کند:
ویژگیاول: متفرق وگوناگون: (أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ)؛(۴۷) آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یکتای پیروز؟
ویژگی دوم: خشن وستیزه جو: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً)؛(۴۸) خدا مَثلی زده است: مردی راکه مملوک شریکانی استکه درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، ومردیکه تنها تسلیم یک نفر است; آیا مَثل آندو یکسان است؟
آنان که از بند بندگی خدا می رهند، در دام های هزاران صیاد جلاد گرفتار می شوند وآنان که سر بر آستان خدا نمی سایند، سر سپرده ی هزاران ویرانه می شوند; این کجا وآزادی کجا؟! در هر دو آیه ی یاد شده، خدای متعال با ویژگی (وحدت) و(سلامت) توصیف شده است. به راستی وحدت کجا وتفرّق کجا؟! اطمینان نفس کجا واضطراب کجا؟!
گذشته از اصل دوم قانون اساسی، در اصل چهارم، درباره ی حاکم بودن احکام الهی بر همه ی قوانین کشور، آمده است:
(کلّیه قوانین ومقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی وغیر این ها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی وقوانین ومقرّرات دیگر حاکم است…).
به هر حال، از دیدگاه دین، ربوبیت نیز از آن خدا است وانسان موحّد، تسلیم شریعت الهی است، زندگی خود را با برنامه ی دین تنظیم می کند واحکام الهی را بر همه ی امور مقدم می دارد.
تمدن مادی گرای دیروز وامروز، همواره هوای نفس را قانون مند کرده است. قانون گذاری در تمدن مادی، مساوی با قانون مند کردن تمایلات نفسانی است، واین فساد بزرگی است که با انقلاب حضرت مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف) اصلاح می شود. کتاب قانون حکومت آن حضرت، قرآن کریم است واین امری است که در روایت های عصر ظهور به آن تصریح شده است. آن حضرت خود درخطبه ی هنگام ظهور می فرماید:
(… فإنّی أدعوکم إلى الله وإلى رسوله والعمل بکتابه وإماته الباطل وإحیاء سُنّته;(۴۹) من شما را به سوی خدا وبه سوی رسول او وعمل به کتاب او ومیراندن باطل وزنده کردن سنت او فرا می خوانم).
در این حدیث شریف به صراحت اعلام شده استکه ملاک عمل آن حضرت،کتاب خدا وکلام رسول او است. امام باقر (علیه السلام) میفرماید:
(یُبایع الناس بأمر جدید وکتاب جدید وسلطان جدید من السماء;(۵۰) با مردم بیعت می کند برای امر جدید وکتاب جدید وحاکمیت جدید آسمانی).
(إنَّ قائمنا إذا قام، دعا الناس إلى أمر جدید کما دعا إلیه رسول الله (صلى الله علیه وآله)؛(۵۱) قائم ما هنگامی که قیام کند، مردم را به یک امر جدید فرا می خواند، همان گونه که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) چنین کرد).
امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
(إذا قام القائم، جاء بأمر جدید کما دعا رسول الله (صلى الله علیه وآله) فی بدو الإسلام إلى أمر جدید;(۵۲) هنگامی که (امام) قائم قیام کند، سخن جدیدی خواهد آورد، همان گونه که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در آغاز اسلام مردم را به سخن جدیدی فرا خواند).
(إذا قام القائم (علیه السلام) جاء بأمر غیر الذی کان;(۵۳) هنگامی که (امام) قائم قیام کند، سخن جدیدی غیر از آن چه هست، مطرح خواهد کرد).
در همه ی این روایت ها صحبت از (سخن جدید) و(شعار جدید) به میان آمده است ودر پاره ای از آنها اشاره شده است که جدید بودن این سخن، همانند جدید بودن سخن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در آغاز بعثت می باشد. پیش از بعثت، عصر جاهلیت بود و(شعار نبوی)، سخن جدید وشعار جدید به شمار می رفت. حال اگر شعار مهدوی نیز _ که همان شعار توحیدی پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) است _ در هنگام ظهور، جدید تلقی شود، به این معنی خواهد بود که عصر غیبت، عصر جاهلیت جدیدی است: (جاهلیت مدرنیته). تنها کاری که تمدن مادی کرده، دو چیز است: یکی (مدرنیزه کردن) جاهلیت قدیم ودیگری (تئوریزه کردن آن). همان گونه که رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) سخن جدیدی آورد وفساد جاهلیت قدیم را (اصلاح) کرد، حضرت مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف) نیز با همان سخن فساد جاهلیت مدرن را (اصلاح) خواهد کرد. جدید بودن شعار حضرت مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، نه نسبت به شعار رسول خدا (صلى الله علیه وآله)،که نسبت به شعار جاهلیت پیش از ظهور است، در آخرین حدیث یاد شده، آمده بودکه شعار او غیر از آن چیزی است که جریان دارد.
پاورقی
(۱) ر. ک: المفید، (الشیخ) محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۳۷۹.
(۲) ر. ک: الکلینی، (ثقه الاسلام) محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۸، ص ۳۶۲.
(۳) المجلسی، (العلامه) محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۴.
(۴) الشورى: ۴۲/۳۸.
(۵) الحاکم النیسابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک على الصحیحین، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج ۴، ص ۱۰۲، ح ۷۰۱۵.
(۶) القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج، الصحیح، دار الحدیث، قم، ج ۱، ص ۱۲۶، ح ۲۲۹.
(۷) الصدوق، (الشیخ) محمد بن علی بن بابویه القمی، عیون أخبار الامام الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۵۳.
(۸) الدیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، الأعلمی، بیروت، لبنان، ص ۳۲۲.
(۹) المفید، (الشیخ) محمد بن محمد بن النعمان، الامالی، ص ۲۶۶، ح ۳.
(۱۰) القصص: ۲۸/۴۱.
(۱۱) الکلینی، (ثقه الاسلام) محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۱۶، ح ۲.
(۱۲) الانبیاء: ۲۱/۷۳.
(۱۳) الکلینی، (ثقه الاسلام) محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۱۶، ح ۲.
(۱۴) الاحزاب: ۳۳/۳۶.
(۱۵) الحجرات: ۴۹/۷.
(۱۶) مرحوم علامه ی طباطبایی، در تفسیر این آیه می فرماید: (مضمون این آیه آگاه کردن مؤمنین به این حقیقت است که خداوند متعال آنان را در راه رُشد قرار داده است وبه همین جهت ایمان را در قلب های شان زینت داده ومحبوب آنان قرار داده، وکفر وفسق وسرکشی از فرمان خدا را منفور دل آن ها قرار داده است، پس بر مؤمنین لازم است فراموش نکنند که در میان آنان پیامبری هست که از جانب خداوند تأیید می شود وهرگز به جای راه رُشد وسعادت، گام در راه تباهی نمی گذارد، پس بر آنان است که از فرامین او اطاعت کنند وهر چه را او می خواهد آنان نیز بخواهند وهر آن چه را او انتخاب می کند برگزینند واصرار نورزند که او از نظرها وخواسته هایشان پیروی کند که اگر چنین کند، مردم خود به زحمت افتاده ونابود می شوند). الطباطبائی، (العلامه) سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، اسماعیلیان، قم، ج ۲۶، ص ۳۱۲.
(۱۷) المؤمنون: ۲۳/۷۱.
(۱۸) البقره: ۲/۲۱۶. یعنی: (وچه بسا چیزی را خوش نداشته باشید حال آن که خیرِ شما در آن است وچه بسا چیزی را دوست داشته باشید حال آن که شرّ شما در آن است).
(۱۹) همان. یعنی: (و خدا می داند وشما نمی دانید).
(۲۰) ر. ک: الصدوق، (شیخ) محمد بن علی بن بابویه القمی، الخصال، ص ۸۴، ح ۱۰ و۱۱.
(۲۱) ر. ک: الخطیب البغدادی، احمد بن علی، تاریخ البغداد، ج ۳، ص ۹۰.
(۲۲) الآمدی، عبد الواحد، غرر الحکم ودرر الکلم، دانشگاه تهران، تهران، ح ۴۶۶۵.
(۲۳) همان، ح ۵۰۹۷.
(۲۴) پیشین، ح ۴۰۲۰.
(۲۵) پیشین، ح ۷۴۴۹.
(۲۶) پیشین، ح ۷۷۰۱.
(۲۷) پیشین، ح ۷۳۹۴.
(۲۸) پیشین، ح ۸۲۲۱.
(۲۹) پیشین، ح ۱۰۰۲۶.
(۳۰) ر. ک: نهج البلاغه، نامه ۳۱.
(۳۱) ر. ک: الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج ۲، ص ۵۰۱.
(۳۲) یوسف: ۱۲/۴۰. یعنی: (حکم تنها از آن خداست).
(۳۳) الطباطبائی، (العلامه) سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۸۵.
(۳۴) نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹.
(۳۵) الآمدی، عبد الواحد، غرر الحکم ودرر الکلم، ح ۸۷۶۱.
(۳۶) همان، ح ۸۹۱ .
(۳۷) پیشین، ح ۴۲۰۶.
(۳۸) پیشین، ح ۹۸۶۷.
(۳۹) ر. ک: الحج: ۲۲/۶۲ ولقمان: ۳۱/۳۰.
(۴۰) الآمدی، عبد الواحد، غرر الحکم ودرر الکلم، ح ۲۴۸۵.
(۴۱) همان، ح ۳۸۰۶.
(۴۲) پیشین، ح ۷۷۳۹.
(۴۳) پیشین، ح ۷۱۸۸.
(۴۴) پیشین، ح ۵۶۰۶.
(۴۵) ، مذهب اصالت بشر.
(۴۶) الزمر: ۳۹/۳۸. ور. ک: العنکبوت: ۲۹/۶۱ و۶۳ ولقمان: ۳۱/۲۵ والزخرف: ۴۳/۹ و۸۷ .
(۴۷) یوسف: ۱۲ / ۳۹.
(۴۸) الزمر: ۳۹/۲۹.
(۴۹) ابن الحماد المروزی، الفتن، مکتبه التوحید، ج ۱، ص ۳۴۵، ح ۹۹۹.
(۵۰) النعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص ۲۶۲، ح ۲۲.
(۵۱) همان، ص ۳۲۱، ح ۱.
(۵۲) المفید، (الشیخ) محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد، فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۳۸۴.
(۵۳) الطوسی، (الشیخ) محمد بن حسن، الغیبه، ص ۴۷۳، ح ۴۹۴.