تشرف سید حمود بغدادی

تشرف سید حمود بغدادی

 

حاج شیخ عبدالحسین بغدادی فرمود: سـیـد حمود بن سید حسون بغدادی ، از اخیار و رفقای ایشان و در کمال تدین و عفت نفس و بلند نـظـر، بـود و بـا آن کـه مـبتلا به شعار صالحین ، یعنی فقر بود، بااین حال جهت تشرف به خدمت حـضرت ولی عصر ارواحنافداه تصمیم گرفت که چهل شب جمعه به زیارت حضرت سیدالشهداء (ع ) از بغداد به کربلا، برود.
به همین جهت حیوانی را برای این امر خریداری نموده و متحمل مخارج آن گردیده بود و خیلی وقـتـهـا می شد که بیشتر از یک قمری نداشته ، ولی به زاد توکل و توشه توسل بیرون می آمد.
حق تـعـالی چنان محبت آن بزرگوار را در قلوب مردم انداخته بود که اهل محمودیه ، که اغلب ایشان اهل سنت و جماعتند، همیشه به انتظار آمدن ایشان بوده ، و دیده به راه ، به مجرد ورودش ، گرد او جمع می شدند و وی را تکریم نموده ، آب و غذا برای خودش و علوفه برای مرکبش مهیا می کردند.
اهل اسکندریه که همگی ، سنیان متعصب می باشند هم به این شکل با ایشان ، برخورد می کردند.
زمـانـی که یک چله آن بزرگوار به اتمام رسید، در آخر، مردد شد که این شب ، شب چهلم است یا شب سی و نهم ، و آن شب مصادف با زیارت مخصوصه امیرالمؤمنین (ع ) بود.
وارد نـجف اشرف شده و شب چهارشنبه با جمعی از رفقا به مسجد سهله مشرف گردید، تا آن که روز چهارشنبه به سمت کربلا روانه شود.
اعمال مسجدسهله را بجاآورده با جماعتی به مسجد صع صعه مشرف شدند.
در آن جا دو رکعت نماز گذاردندو مشغول خواندن دعای نوشته شده بر تابلو شدند.
رفقای او به سجده رفتند و سیددعای سجده را برای ایشان خواند.

بعد هم خودش به سجده رفـت و بـه رفقا گفت : شمادعای سجده را برای من بخوانید.
آنها چون سواد نداشتند و خط روی سنگ هم ناخوانا بود، نتوانستند درست بخوانند.
جناب سید که قدری تند مزاج بود، برآشفت و به رفقا تندی کرد و گفت : این چه وضعی است ؟ نـاگـهـان شعاع انوار کبریایی و لمعات جمال الهی در و دیوار مسجد را چون وادی مقدس طور و ذی طـوی پر نور و ضیاء کرد.
ندای روح افزای امام ، چون ندای رب رحیم با موسی کلیم ، به گوش سـیـد و رفـقایش رسید که فرمود: ولدی حمود انا اتمم لک الدعاء (فرزندم حمود من دعا را برایت مـی خـوانـم ) و شروع به قرائت دعای سجده نمود.
در آن حال در و دیوار مسجد به همراه او قرائت مـی کـردنـد و تـمام مؤمنین حاضر این انوار و اسرار و قرائت اذکار را می شنیدند و لکن ، شخص را نمی دیدند.
سـیـد بزرگوار می خواست سر از سجده بردارد و به دامان آن مسجود ملائکه دست توسل برآورد، ولـی عـقـل او را منع کرد و فرمایش امام را، که تمام کردن دعا بود، به خاطر آورد.
خلاصه به هزار آرزو و انـتـظـار، سر از سجده بلند کرد.
در این وقت جمال دل آرای آن امام مهربان را دید که تمام مسجد را مثل چراغی که نورش به آسمان می رفت ، نورافشانی می کند.
آن حضرت ، با زبان گهربار خـود به سید فرمود: شکر اللّه سعیک (خدا قبول کند).
اشاره به این که ، این عمل عظیم و مداومت بر زیارت حضرت سیدالشهداء (ع ) از تو قبول باد و به مقصود خود نایل گشتی .
این مطلب رافرمود و غایب شد و آن نور هم ناپدید گشت .
افـرادی کـه هـمـراه سـید بودند، دوان دوان به اطراف و اکناف رفتند، ولی هر جای صحرارا نگاه کردند هیچ اثری نیافتند.
عده ای در مسجد سهله بودند، از جمله شیخ محمد حسین کاظمی (ره )، مصنف کتاب هدایه الانام ایشان همان جا انواری رااز مسجد صعصعه دیدند.
همگی بیرون دویدند و دیدند که مؤمنین سراسیمه به دنبال آن ماه تابان می دوند، لذا لباسهای سید را برای تبرک قطعه قطعه کردند و بردند، مگرقبای ایشان که بجای ماند.
به همین جهت ، سید حمود زیارت شب جمعه کربلا را ترک نکرد و بر آن مواظبت داشت .
تا چندی قبل که وفات یافت

کمال الدین ج ۱، ص ۱۰۸، س ۲۶.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ترجمه سایت