۲۶ – داستانى از امام جماعت مسجد شیخ لطف اللَّه
داستان دوم به مرحوم حاج شیخ محمّد باقر، امام جماعت مسجد شیخ لطفاللَّه، منتهى مىشود. آن هم مربوط به نمد پوش دیگرى است. توضیح این که عالم مذکور دوستى داشته که از تجار محترم اصفهان بوده است. روزى او را در تشییع جنازهاى که چند باربر او را مىبردند مىبیند که به دنبال آنها گریه کنان مىرفته است. عالم مذکور به آن تاجر نزدیک شده مىپرسد: جنازه کیست که برایش گریه مىکنى؟ مىگوید: تو هم بیا، این میّت از اولیاى خداست. بعد از مراسم تشییع مىگوید: در سفرى که به حج مىرفتم، به کربلا که نزدیک شدم، تمام اموالم را دزد برد. وارد کربلا شدم، پریشان وافسرده حال که چه باید کرد؟ سرانجام خود را به مسجد کوفه رساندم. آقاى بزرگوارى که علامات حضرت صاحب الامر در قیافهاش بود نزدم آمد و فرمود: چرا این قدر افسرده هستى؟ داستان را گفتم. ایشان صدا زد: هالو بیا (هالو یکى از باربرهاى اصفهان بود). دیدم همان آمد. به او فرمود: اسباب و اجناس وى را به او برسان و سپس او را به مکه ببر و برگردان و خود ناپدید شد. هالو اموال مرا آورد و من را به طىّ الارض به مکه برد و بعد از اعمال برگردانید و گفت: داستان را به رفقاى خودت نگو.
بعد از مراجعت به اصفهان به دیدنم آمد، وقتى مجلس خلوت شد فرمود: دو ساعت به ظهر فلان روز مرگم مىرسد، مبلغ هشت تومان با کفنى که تهیه کردهام در صندوق دارم. با آن مبلغ من را به خاک(۱) بسپار. این جنازه آن ولىّ خدا بود که به خاک سپردیم. آیا مرگ این انسان گریه ندارد؟.
۲۷ – مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و یکى از اولیاى خدا
نظیر این دو داستانى که گذشت، قصهاى است که مرحوم آیهاللَّه اراکى از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (مؤسس حوزه قم) نقل فرمود. چکیدهاش این است که مرحوم حاج شیخ از امام حسینعلیه السلام خواست که به او از علوم لدنّى افاضه کند. به او گفته مىشود: با نابینایى که کنار قبر جناب حبیب مىنشیند در میان بگذار. حاج شیخ آن کور را در آنجا دیدار و قصه را با او در میان مىگذارد. شخص نابینا به او مىگوید: بیا برویم منزل. او را مىبرد در محله فقیر نشین آخر شهر کربلا و منزل خود را به او نشان مىدهد و مىگوید: فردا بیا اینجا.
مرحوم حاج شیخ فردا که به سراغ او مىرود همسایگان مىگویند: مات الاعمى یعنى کور مرده است.
حاج شیخ دستش بند مىشود وطبق وظیفه شرعى، کارهاى مربوط به خاکسپارى او را نظارت مىکند.
نگارنده مىگوید: گرفتارى آن دو تاجر و حرکاتى که از مرحوم حاج شیخ بروز کرده است، مقدمه انجام کارهاى ابدان این اولیاء خدا بوده است؛ گرچه در هر کدام درسهاى تربیتى و آشنایى با اسرار جهان است.
۲۸ – داستان شیخ ابراهیم شیرازى
مرحوم آیت اللَّه اراکى از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى – اعلىاللَّه مقامه – نقل فرمود که در سامرا، متولى مدرسه علمیه، سید جوانى را در حجره شخصى به نام شیخ ابراهیم شیرازى، اسکان مىدهد. شیخ ابراهیم به آن آقا سید مىگوید: کارهاى حجره را با هم تقسیم مىکنیم، یک هفته از من و یک هفته از تو، و هفته اول را سهم خود قرار مىدهد. هفته دوم که آن سید جوان مهیاى انجام امور حجره مىشود، شیخ ابراهیم مىگوید: من مىخواهم افتخار خدمتگزارى تو را داشته باشم تا نزد اجدادت رو سفید باشم. آقا سید جوان ابتدا قبول نمىکند، ولى سرانجام در اثر اصرار شیخ ابراهیم مىپذیرد. بعد از شش ماه خدمتگزارى به یکى از ذرارى حضرت زهراعلیهاالسلام ابواب اسرار بر او گشوده مىگردد به طورى که تسبیح نباتات را مىشنیده و غذاى حرام واقعى که در ظاهر محکوم به حلیّت بوده، در دهان او به خباثت مبدل مىشده و پایین نمىرفته است. در مکاشفهاى خدمت حضرت ولىّ عصر -ارواحنا فداه- مشرّف مىشود و مىبیند که در محضر آقا سه شخص بزرگ حضور دارند:
(۱ – مرحوم حاج میرزا محمد حسن شیرازى (مرجع تقلید معروف
(۲ – مرحوم ملافتحعلى سلطان آبادى (عارف و سالک مشهور
(۳ – مرحوم حاج میرزا حسین نورى صاحب مستدرک الوسائل (محدّث خبیر
و در آن جمع، سخنران مرحوم نورى بوده و آن دو بزرگوار دیگر، به احترام ایشان به خود اجازه سخن(۲) گفتن نمىدادند.
گر ترا از غیب چشمى باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
نطق خاک و نطق آب و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
جمله ذرات در عالم نهان
با تو مىگویند روزان وشبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
از جمادى سوى ملک جان شوید
غلغل اجزاى عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسه تأویلها بزدایدت
۲۹ – داستانى از سید مهدى کشفى
مرحوم آیت اللَّه اراکى داستان ذیل را هم به طور خصوصى و هم در خطبه نماز جمعه براى عموم نقل فرمودند و آن را در مصاحبه مجله حوزه نیز بیان داشتهاند.
چکیده داستان این است که مرحوم سید مهدى کشفى، پسر سید ریحان اللَّه کشفى بروجردى، نزد من مکاسب مىخواند. او گفت: شبى از شبها در منزل خوابیده بودم که از صداى ناله کسى از خواب بیدار شدم. آمدم ببینم صدا از کیست، دیدم که یک کاروانسراى بزرگ در داخل منزل کوچک ما جا گرفته و اطراف آن حجرههایى مىباشد، مشاهده کردم ناله از داخل یکى از حجرهها مىآید. آمدم ببینم چیست؟ دیدم در را از داخل حجره بستهاند. از روزنه در نگاه کردم، دیدم یکى از دوستان من که در تهران است خوابیده و بر روى اندام او سنگهاى آسیا گذاشتهاند و یک شخص بد هیبت، سیخ سرخ شدهاى را به گلوى او فرو مىبرد. التماس کردم درب را باز کند تا به داد او برسم، اعتنا نشد. این قدر ماندم تا خسته شدم و دچار وحشت گشتم. آن شب دیگر خوابم نبرد. فرداى آن شب به منزل عارف معروف آقاى حاج میرزا جواد آقا تبریزى رفتم و جریان را براى ایشان گفتم. فرمود: مقامى پیدا کردى. این حالت جان دادن آن شخص است که براى تو مجسم شده است. تاریخ گذاشتم. بعد از چند روز خبر آمد که رفیق تاجر تو فوت(۳) کرده است. تاریخ فوت او دقیقاً موافق با آن مکاشفه بود.
نگارنده گوید: در حدیث است پیامبرصلىاللَّه علیه و آله به امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود: در امت من، حاکم جائر و خورنده مال یتیم از روى ظلم، و شاهد کاذب، با سیخهاى آتشینى که به درون آنها فرو(۴) مىبرند جان مىدهند.
۳۰ – مسجد جمکران از کلام آیت اللَّه اراکى
در مصاحبهاى که مجله حوزه با مرحوم آیهاللَّه اراکى داشته، از ایشان نقل کردند که مرحوم حاج شیخ محمدتقى بافقى که مقسّم شهریه مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى بود، به مسجد جمکران خیلى عقیده داشت. وى اول هر ماه از مرحوم حاج شیخ پول مىگرفت و بین طلاب قسمت مىکرد. اما در یکى از ماهها که مىآید پول بگیرد مرحوم حاج شیخ مىفرماید: این ماه چیزى ندارم بدهم. مرحوم بافقى از همان جا بر مىگردد و به مسجد جمکران مىرود، نمىدانم آنجا با حضرت چه صحبتى مىکند که طولى(۵) نمىکشد شهریه آماده مىشود. بارها اتفاق افتاده بود که شهریه از این طریق درست شده بود.
نگارنده گوید: جریانات مرحوم بافقى در رابطه با مسجد جمکران و در رابطه با ملاقات حضرت مهدى – ارواحنا فداه – متعدد است، و چون دیگران نوشتهاند از ذکر آنها خوددارى مىشود.
فصل سوم: شناخت شیعه
شیعه در پندار و رفتار
در این بخش، بخشى از رفتار و عقیده شیعه مذکور مىگردد تا پیروان ائمّه طاهرینعلیهمالسلام و شیفتگان حضرت مهدىعلیه السلام خود را با آن منطبق و ارزیابى نمایند.
شعار شیعه
(۶)اَلْحَقُّ مَا رَضیْتُمُوهُ وَالْباطِلُ مَا اَسْتَخْطُمُوهُ وَالْمَعْرُوفُ مَا اَمَرْتُمْ بِهِ والْمُنْکَرُ ما نَهَیْتُمْ عَنْهُ
حق چیزى است که شما (خاندان پیامبرصلىاللَّه علیه و آله) آن را پسندیده باشید، و باطل چیزى است که شما آن را نپسندید. آنچه را فرمان دهید خوب و معروف، و آنچه را منع کنید منکر و ناپسند خواهد بود.
محدوده مأموریت شیعه
امام ششم، جعفربن محمّد الصادقعلیه السلام مىفرماید:
مَعَاشِرَ الشّیعه! کُونُوا لَنا زینا وَلا تَکُونُوا عَلَیْنا شینا، قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنا واحْفظُوا أَلْسِنَتَکُمْ وَکُفُّوها عَنِ(۷) الفُضُولِ وَقُبْحِ الْقَولِ
اى گروه شیعه! براى ما زینت باشید نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان بیهوده و زشت برحذر باشید.
امیرالمؤمنینعلیه السلام در پیامى که در بستر شهادت به فرزندان و پیروان خود دادهاند، مىفرماید:
وَعَلَیْکُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ وَإِیّاکُم وَالتّدابُر والتَّقاطُع، لا تَتْرکُوا الأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّى(۸) عَلَیْکُم شِرارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُسْتَجاب لَکُمْ
روابط خانوادگى و انسانى را حفظ کنید، در راه خدا بخشش نمایید و از قطع روابط مشروع و بى اعتنایى به یکدیگر اجتناب کنید، امر به معروف و نهى از منکر را رها نکنید، زیرا در آن هنگام، ستمگران بر شما غالب مىشوند و دعاىتان مستجاب نخواهد شد.
امام باقرعلیه السلام ضمن حدیثى به شخصى به نام خثیمه فرمود:
(۹)أَبْلِغْ شیعَتَنا أَنَّهُ لا یُنال ما عِنْد اللَّه إِلّا بالْعَمَلِ.
به شیعیان ما برسان که تنها عمل، موجب قرب به پروردگار است.
راه و روش شیعیان
حضرت رسول اکرمصلىاللَّه علیه و آله مىفرماید:
(۱۰)لا قَوْلَ إِلّا بِعَمَلِ وَلا قَوْلَ وَلا عَمَلَ إِلّا بِنیَّه وَلا قَوْلَ وَلاعَمَلَ وَلا نیَّهَ إِلّا بِاصابَهِ السُّنَّهِ.
ارزش گفتار به رفتار، و ارزش گفتار و کردار به نیت پاک، و ارزش هر سه به پیروى از قانون خدا است.
حضرت موسىبن جعفرعلیه السلام فرمودهاند:
(۱۱)إِنَّما شیعَتُنا مَن شَیَّعَنا وَاتَّبَعَ آثارَنا وَاقْتَدى بِأَعْمالِنا
همانا شیعه ما کسى است که از ما پیروى کند و راه ما را دنبال نماید و اعمال ما را سرلوحه زندگى قرار دهد.
بعضى از نشانههاى شیعه
امام صادقعلیه السلام فرمودند:
إِمْتَحِنُوا شِیعَتَنا عِنْدَ:
– مَواقیتِ الصَّلَواتِ کَیْفَ مُحافَظَتُهم عَلَیْها
– وإلى أَسْرارِنا کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عند عَدوِّنا
(۱۲)- وَإلى أَمْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتهم لإِخْوانِهِمْ فیها
شیعیان ما را به چگونه رعایت نمودن اوقات نماز؛ و به حفظ اسرارِ ما نزد دشمنان؛ و به کمکهاى مالى و ایثار به یکدیگر، آزمایش و شناسایى کنید.
– الْمُؤْمِنُ بِشرُه فی وَجْهِهِ؛ مؤمن صورتش خندان
– وَحُزْنُهُ فی قَلْبِه؛ قلبش اندوهناک
– أوسَعُ شَیء صدرا؛ حوصلهاش فراوان
– وَأَذَلُّ شَیء نَفْسَا؛ بر نفس خود مسلط
– یَکْرَهُ الرّفْعَهَ؛ سرکشى را ناپسند
– وَیَشْنَأُ السُّمْعَه؛ و ریا را دشمن مىدارد.
– طَویلٌ غَمُّهُ؛ اندوهش طولانى
– بَعیدٌ هَمُّهُ؛ همّتش عالى
– کَثیرٌ صَمْتُهُ؛ حرفش کم
– مَشْغُولٌ وَقْتُهُ؛ کارش زیاد است
– شَکُورٌ صَبُور؛ سپاسگزار و شکیباست
– مَغْمُور بِفِکْرَتهُ؛ در فکر خود فرور رفته
– ضَنین بخَلَّتِهِ؛ از بیان حاجت بخل مىورزد
– سَهلُ الخَلیقه؛ برخوردش خوب
– لَیِّن العَریکَهِ؛ و نرم خوست
– نَفسُهُ أَصلَب مِن الصَّلْد؛ روحش محکم و سختتر از سنگ
(۱۳)- وَهوَ اَذَلُّ من العَبْد
و در پذیرش حق پذیراتر از عبد است
در روایتى از امام سجّادعلیه السلام چنین آمده است:
عَلامهُ المُؤْمِن خَمس، الوَرَعُ عِنْدَ الْخَلْوَهِ وَالصَّدَقَهُ عِنْدَ القِلَّهِ والصَّبْرُ عِنْدَ المُصیبَهِ والحِلمُ عِنْدَ الْغَضَبِ(۱۴) وَالصِّدْقُ عِنْدَ الخَوْفِ.
نشانههاى مؤمن واقعى پنج چیز است: پرهیز از گناه در خلوت، انفاق در راه خدا هنگام تنگدستى، شکیبایى در حوادث ناگوار، بردبارى هنگام غضب و راستگویى در شرایط نامطلوب.
از امام صادقعلیه السلام روایت شده است:
المُؤْمن إِذا غَضِبَ لَمْ یخْرجهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقّ وَإِذا رَضِىَ لَمْ یدْخلهُ رِضاهُ فی باطِلٍ وَالَّذی إذا قَدَرَ لَمْ یَأْخُذ(۱۵) أَکْثَر مِمّا لَهُ.
مؤمن واقعى کسى است که در هنگام خشم، از محور حق خارج نگردد و در میدان خشنودى، به طرف باطل نگراید و در زمان قدرت (پا از گلیم خویش دراز نسازد) در نتیجه بیش از استحقاق خود استیفاء(۱۶) نکند.
مرحوم صدوق در کتاب صفات الشیعه هفتاد و یک حدیث را که بیانگر اوصاف شیعیان است درج نموده است. حدیث اوّل آن کتاب چنین است:
امام صادقعلیه السلام به ابو بصیر فرمود:
شیعتُنا أَهْلُ الوَرَعِ وَالإجْتِهاد، وَأَهْلُ الْوَفَاءِ وَالأَمانَه، وَأَهْلُ الزُّهْدِ وَالْعِبادَهِ، أَصْحَابُ إِحْدى وَخَمْسینَ رَکْعَهً فی الْیَوْمِ وَاللَّیْلَه، الصّائِمُونَ بِالنَّهار، الْقائِمُونَ بِالّلیْل، یُزَکُّونَ أَمْوالَهُم، وَیَجْتَنِبونَ السُحت، وَیَجْتَنِبُونَ کُلَّ(۱۷) محرّم.
پیروان ما مردمى پرهیزگار، کوشا، با وفا، امانتدار، اهل زهد و عبادت هستند. آنان در شبانه روز ۵۱رکعت نماز ( ۱۷رکعت واجب و ۳۴رکعت نماز مستحب) مىخوانند، شبها براى عبادت بیدار و روزها را به روزه به پایان مىرسانند، زکات مالشان را پرداخته و از هر کار حرامى اجتناب مىورزند.
همچنین در ضمن حدیث دیگرى از آن کتاب آمده است:
ولا تنال ولایتنا إلّا بالعمل والورع
دوستى ما جز با پرهیز از محرّمات و عمل به واجبات سامان نمىیابد.
نگارنده مىگوید: اینها و امثال آن، اوصاف محبّان امام زمانعلیه السلام و منتظران فرج آن بزرگوار است. بنابر این، باید خود را به کمال مطلوب آراسته و با دو شهپر علم و عمل مجهّز سازیم و با این روش، پذیراى ظهور و آماده براى دیدار ماه جمالش و بهشت وصالش باشیم: اللهم عجِّل فرجه واجعلنا من انصاره وأعوانه
ارزش و سرانجام شیعه
در تفسیر آیه شریفه (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ)،(۱۸) ابن حجر هیثمى ( ۹۷۳ق) در الصواعق المُحرقه – که آن را در ردّ شیعه نوشته است – روایاتى را از طریق ابن عبّاس و(۱۹) دیگران نقل کرده که پیامبرصلىاللَّه علیه و آله فرمودند: خَیْرُ البَرِیَّهِ، علىبن ابى طالب و شیعیان اوست.
عقیده امامیه در امر امامت
عقیده شیعیان اثنى عشرى این است که امامت از اصول اعتقادى است نه از فروع؛ و تعیین امام با خداوند است نه با انتخاب مردم، و نیز عقیده دارند که بعد از رسول خداصلىاللَّه علیه و آله دوازده نفر به نصّ پیامبر گرامى به عنوان امام معصوم معرفى شدهاند. اولین امام شیعه علىابى طالب (امیرالمؤمنینعلیه السلام) و بعد از او امام حسنعلیه السلام و بعد از او امام حسینعلیه السلام و بعد از او نه نفر از نسل آن حضرت امام مىباشند که به ترتیب چنین نام برده مىشوند:
على بن الحسین، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمدبن على، علىبن محمد، حسنبن على، و محمد بن حسنعلیهم السلام.
دلیل این عقیده، روایات متواتره و ادله قطعیه عقلى و نقلى است. از جمله این دلائل حدیث الائمه بعدى اثنى عشر است که جز با مذهب اثنى عشرى قابل انطباق نیست، زیرا خلفاى راشدین چهار نفرند و خلفاى بنىامیه چهارده و بنىعباس سى و هفت نفرند، گذشته از اینکه اکثر آنها فاسق و فاجر و ننگ تاریخ اسلام هستند و به هیچ وجه نمىتوان آنان را جزء آمار به حساب آورد. این حدیث در موارد عدیده از پیامبر صادر شده و علماى فریقین آن را نقل کردهاند.
در کتاب غایه المرام سید هاشم بحرانى روایاتى که بیانگر دوازده امام مىباشد -چه به عنوان امام و چه به عنوان خلیفه، حجت و وصى، اعم از بیان اجمالى و تفصیلى، از شیعه و سنى- بیش از ( ۱۳۰۰) حدیث است.
روایاتى که نام دوازده امام به تفصیل در آنها آمده، طبق تتبع مرجع بزرگوار حضرت آیه اللَّه صافى در کتاب قیّم منتخب الاثر، حدود پنجاه حدیث است.
ابراهیمبن محمد جوینى شافعى در کتاب فرائد السمطین، حدود ده روایت که بیانگر نامهاى ائمه اثنى عشر است نقل کرده که یکى از آنها حدیث نعثل یهودى است، او از پیامبر اسامى اوصیایش را خواست، پیامبر فرمود:
وصى و خلیفه بعد از من علىبن ابى طالب است و بعد از او به ترتیب حسنبن على و حسینبن على و علىبن الحسین و محمدبن على و جعفربن محمد و موسىبن جعفر و علىموسى و محمدبن على و علىبن محمد و حسنبن على و حجهبن الحسن ابوالقاسم محمدبن حسن عسکرى است.
سپس فرمود: خلیفه دوازدهم، از انظار غایب مىشود و بر امت من روزى خواهد آمد که لایبقى من الاسلام الاّ اسمه و من القرآن الاّ رسمه؛ از اسلام جز نام و نشانى و از قرآن جز نوشته آن باقى نماند. در این هنگام خداوند دستور ظهور به امام عصر مىدهد فیظهر الاسلام و یجدّد الدین ثم قالصلىاللَّه علیه و آله: طوبى لمن احبّهم و الویل لمن ابغضهم و طوبى لمن تمسک بهم؛ پس اسلام آشکار مىشود و دین تجدید مىگردد، سپس مىفرماید: خوشا به حال کسى که آنان را دوست بدارد؛ و واى بر کسى که آنان را دشمن بدارد. و خوشا به حال کسى که به -ریسمان امامت و ولایت- آنان چنگ بزند.
پاورقی
(۱) عبقرى الحسان، ج ۲ص .۱۰۵
(۲) از مسموعات بدون واسطه نگارنده.
(۳) مجله حوزه، شماره ۱۲ص .۴۱
(۴) بحارالانوار، ج ۶ص ۱۷۰موسسه وفا، بیروت.
(۵) مجله حوزه ، شماره ۱۲، ص ۳۳، با کمی تغییر در عبارت
(۶) بخشى از زیارت معروف به آل یاسین.
(۷) سفینه البحار، ج ۱ ص .۷۳۰
(۸) نهج البلاغه، ترجمه مصطفى زمانى، ص .۷۵۰
(۹) سفینه البحار، ج ۱ص .۷۳۳
(۱۰) اصول کافى، ج ۱ ص ۷۰ باب الاخذ بالسنه و شواهد الکتاب.
(۱۱) سفینه البحار، ج ۱ص ۷۳۳و .۷۳۴
(۱۲) همان، ص .۷۳۰
(۱۳) نهج البلاغه، حکمت ۳۳۹ ص ۹۸۷ از نهج البلاغه، ترجمه مصطفى زمانى.
(۱۴) الدرّه الباهره، ص .۲۷
(۱۵) بحار الانوار، ج ۷۵ ص .۳۰۹
(۱۶) ترجمه دقیق حدیث: هر گاه خشمگین شود، خشم او را از محور حق خارج نگرداند و هرگاه خشنود گردد، این حالت او را به باطل نکشاند و در گاه قدرت بر حریف، بیش از حق خود نستاند.
(۱۷) صفات الشیعه، ص ( .۴۴این کتاب به ضمیمه کتاب فضائل الشیعه چاپ شده است)
(۱۸) سوره بیّنه: آیه .۷
(۱۹) الصواعق المحرقه، ص .۹۶
(۲۰) فرائد السمطین، ج ۲ ص ۱۳۳به اختصار.