چرا غیبت ابتدا به صورت صغرى بود و بعد کبرى شد؟
به دو سؤال قابل تحلیل است:
اول این که، چرا براى امام زمان )عج( دو گونه غیبت قرار داده شده است و از همان ابتدا غیبت کبرى آغاز نشد؟
دوم این که، پس از آن که غیبت صغرى پیش آمد و نائبان خاص تعیین شدند، چرا برنامهى غیبت به همین صورت ادامه پیدا نکرد و دوران غیبت صغرى پایان یافت؟
پاسخ این دو پرسش را با استفاده از بیانات آیت الله صافى گلپایگانى مىتوان چنین توضیح داد:
)در مورد پرسش نخست باید گفت که غیبت صغرى، مقدمه و زمینه ساز غیبت کبرى بوده است) این زمینه سازى براى غیبت اصلى امام زمان (عج) از زمان امام هادى (ع) و امام عسکرى (ع) آغاز شده بود؛ یعنى تاریخ نشان مىدهد که این دو امام نیز کمتر در معرض دیدهها ظاهر مىشدند و بیشتر از طریق یاران و خواص معدودى با افراد تماس مىگرفتند) همهى اینها به این خاطر بوده است که اگر غیبت کبرى دفعه و ناگهانى واقع مىشد، مورد انکار و استبعاد قرار مىگرفت و لازم بود اذهان مردم به صورت تدریجى آمادگى پذیرش این مطلب را پیدا کنند؛ لذا براى خود امام عصر (عج) نیز غیبت صغرایى وجود داشت که قریب هفتاد سال، رابطهى مردم با امام به وسیلهى نواب مشخصى حفظ مىشد و مردم به واسطهى آنها عرایض و مشکلات و مسائل خود را به امام عرض مىکردند و جواب مىگرفتند) لازم به ذکر است که علاوه بر این نواب اربعه، معدود افرادى نیز توفیق مىیافتند که نزد حضرت شرفیاب شوند و این تشرفها براى تثبیت ولادت و حیات آن حضرت مفید و لازم بود؛ وگرنه، اختفاى کامل که احدى از حال و ولادت آن حضرت با خبر نباشد، آن هم در ابتداى امر، موجب نقض غرض مىشد؛ لذا بسیارى از خواص، هم در زمان حیات امام حسن عسکرى (ع) و هم در زمان غیبت به سعادت دیدار آن حضرت نائل شدند ( )آیت ا)) صافى گلپایگانى( در کتاب منتخب الأثر، صص ۳۵۸ – ۳۸۱، حکایاتى از برخى افرادى که در غیبت صغرى توفیق دیدار امام برایشان مهیا شده است، آوردهاند)
اما پاسخ پرسش دوم و علت این که غیبت صغرى ادامه نیافت، این بود که برنامهى اصلى کار آن حضرت غیبت کبرى بود و غیبت صغرى صرفا مقدمه و زمینه ساز آن بود؛ یعنى وقتى بنا باشد نایب خاص نافذ الحکم و صاحب قدرت ظاهرى نباشد و نتواند رسما در کارها مداخله کند، بلکه قدرتهاى ظاهرى به خاطر توجه مردم به وى با او معارضه و ایجاد مزاحمت کنند، شیادان و جاه طلبانى نیز پیدا مىشوند که ادعاى نیابت خاصه نمایند و اسباب تفرقه و گمراهى را فراهم سازند؛ چنان که در همان مدت کوتاه غیبت صغرى نیز دیده شده است که چه دعاوى باطلى آغاز شد ( تاریخ نشان مىدهد که در همان دورهى غیبت صغرى، افراد متعددى ادعاى نیابت و یا به تعبیر آن زمان، بابیت، کردهاند) مهمترین این اشخاص عبارتند از: ابومحمد حسن شریعى )یا سریعى(، محمد بن نصیر نمیرى، احمد بن هلال کرخى، ابوطاهر محمد بن على بن هلال، حسین بن منصور حلاج، محمد بن على شلمغانى )معروف به ابن ابى الغراقرى(، محمد بن احمد بن عثمان )معروف به ابوبکر بغدادى – وى برادرزادهى محمد بن عثمان، دومین نایب امام زمان بود(، باقطانى، اسحاق الأحمر، محمد بن مظفر )معروف به ابودلف کاتب(، ابوالخطاب محمد بن ابى زینب الأجدع) دربارهى زندگى و شرح احوال آنها و نیز توقیعى از امام زمان )عج( در برائت جستن از این افراد، ر)ک: )آیت الله سید حسین شیرازى() کلمه الامام المهدى) ترجمه حسین تاجرى ج ۱، صص ۲۸۳ و ۲۶۹ و ۲۸۹) و این خود مفسدهاى است که دفعش از حفظ مصلحت تعیین نایب خاص، اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست) خلاصه آن که ادامهى روش نیابت خاصه، صرف نظر از مصالحى که از حیث زمینه سازى در اذهان مردم براى غیبت کبرى داشته است و علاوه بر این که عقلا مصلحت چندانى ندارد، بلکه مفاسد متعددى نیز مىتواند از آن ظاهر شود)( ( )آیت الله صافى گلپایگانى() نوید امن و امان) صص ۱۵۷ – ۱۶۰) با اندکى تلخیص و تصرف)