خانه / مقالات برگزیده / موعود و آخرالزمان در دین زرتشتی

موعود و آخرالزمان در دین زرتشتی

موعود و آخرالزمان در دین زرتشتی

نویسنده:سیدحسن آصف‌آگاه

مقدمه

بحث درباره موعود زرتشتی به لحاظ ساختاری تفاوت‌هایی با دیگر ادیان بزرگ دارد؛ چون برخلاف دیگر ادیان که پیروانشان منجی نجات‌بخشی را انتظار می‌کشند، زرتشتیان معتقدند سه پسر آینده زرتشت که با نام عمومی سوشیانت شناخته می‌شوند، موعودان نجات‌بخشی هستند که هریک به ترتیب در سر هزاره‌ای ظهور می‌کنند. در این گفتار، پس از معرفی و برشمردن صفات و ویژگی‌های هریک از این موعودهای سه‌گانه که بنا به روایات زرتشتی در دوره آخر عمر جهان به فاصله هزار‌سال از هم‌دیگر زاده خواهند شد، به مسئله آخرالزمان در ادبیات پیش‌گویانه زرتشتی خواهیم پرداخت. در این مبحث، ابتدا بنابر متون دینی زرتشتی (سوشیانت و علایم آخرالزمان)، آن‌چه در روایات درباره ظهور این موعودها ذکر شده، خواهد آمد و آن‌گاه با تفصیل بیشتر و ذکر شواهد و روایات، (جهان و اوضاع آن پس از ظهور منجیان) بررسی خواهد شد.

 

سوشیانت و سال کیهانی

پیش از پرداختن به مسئله سه موعود، لازم است به بحث ادوار جهانى یا سال کیهانى در آیین زرتشت اشاره‏اى گذرا کنیم که افسانه ظهور این موعودهاى سه‏گانه در چارچوب آن جاى داده شده است. البته باید یادآور شد که متن‏هاى زرتشتى، درباره این‏که (سال کیهانى) از چند هزاره تشکیل مى‏شود، هم‌سخن نیستند. پاره‏اى مى‏گویند از نُه‌هزاره و برخى این دوره جهانى را به مناسبت دوازده برج سال طبیعى و دوازده نشان منطقه‏البروج متشکل از دوازده هزاره مى‏دانند. قراینى نیز حکایت مى‏کند که رقم اصلى، شش‌هزار سال بوده و به‌تدریج به نُه‌هزار سال و دوازده‌هزار سال افزایش یافته است.

امیل بنونیست در این‏باره مى‏نویسد: نُه‌هزار سال، عقیده زروانیان و دوازده‌هزار سال، اعتقاد مزدیسنان غیرزروانى است. اما نیبرگ عقیده دارد که عمر جهان بنابر رأى زروانیان دوازده‌هزار و بنابر اعتقاد مزدیسنان غیرزروانى نُه‌هزار سال است. با این‌همه، سال کیهانى کامل، چنان‌که به شرح در فصل اول بندهش آمده، دوازده‌هزار سال است که خود به چهار دوره یا عهدِ سه هزارساله تقسیم مى‏شود.

در سه هزاره اول، اهورامزدا، عالم فروهر یعنى عالم روحانى را بیافرید که عصر مینوى جهان بوده است. در سه هزاره دوم، از روى صور عالم روحانى، جهان جسمانى خلقت یافت. در این دوره امور جهان و زندگى مردمان فارغ از گزند و آسیب بود و به همین دلیل، عصر طلایى تاریخ دینى مزدیسنان نامیده مى‏شود. سه هزاره سوم، دوران شهریارى شهریاران و خلقت بشر و طغیان و تسلط اهریمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد؛ هنگامى‌که بنابر سنت دوران واپسین از چهار دوره عمر جهان بود.

به موجب روایات زرتشتى و بنابه یشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد مى‏شود که با نام عمومى سوشیانس خوانده مى‏شوند. این نام به آخرین موعود تخصیص یافته و او آخرین مخلوق اهورامزدا خواهد بود. کلمه (سوشیانس) که از ریشه (سو) به معناى سودمند است، در اوستا (سئوشیانت) (yantهSao) و در پهلوى به اشکال گوناگونى چون سوشیانت، سوشیانس، سوشانس، سوشیوس یا سیوشوس آمده است. در فروردین یشت، بند ۱۲۹، در معنى سوشیانت چنین آمده است:

او را از این جهت سوشیانت خوانند، براى آن‏که او به کلیه جهان مادى سود خواهد بخشید.

در گاتاها این کلمه چندین‏بار براى شخص زرتشت به‌کار رفته و پیامبر خود را سوشیانت خوانده؛ یعنى کسى‌که از وجودش سود و نفع برمى‏خیزد و سود رساننده است. هم‌چنین چندبار دیگر در سرودها این واژه به‌صورت جمع آمده و زرتشت خود و یارانش را (سود رسانندگان) معرفى کرده است. در سایر قسمت‏هاى اوستا نیز غالباً (سوشیانس‏ها) به صورت جمع آمده و منظور از آنها پیشوایان و جانشینان زرتشت است که در تبلیغ دین کوشا هستند و مردم را به راه راست هدایت مى‏کنند. در بخشی از یسنا (۱۰:۲۶) که از ستایش فروَشىِ نیاکان یاد شده، آمده است:

همه فروهرهاى نیک تواناى مقدس پاکان را مى‏ستاییم از آن (فروهر) کیومرث تا سوشیانت پیروزگر.

بخش دیگری از همین موضوع در یسنا نیز تکرار شده است.

در یسنا از سوشیانس‏ها با عنوان نوکنندگان جهان و مردانى که هنوز متولد نشده‏اند، یاد مى‏شود و در فروردین یشت کرده ۱ فقره ۷ آمده است:

اى سپنتمان! فروهرهاى نخستین آموزگاران دین و فروهرهاى مردانى که هنوز متولد نشده‌اند و در آینده سوشیانس‏هاى نوکننده جهان خواهند بود، از فروهرهاى سایر مردمان قوی‌تر هستند.

در گزارش پهلوىِ وندیداد (۵:۱۹)، سوشیانت به صورتِ (aumand Sut) (سودمند) آمده، اما عمده مطالب درباره سوشیانس‏ها در یشت‏هاى سیزدهم و به‏ویژه نوزدهم آمده است. در یشت ۱۹، بند ۹۴ به بعد، درباره ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتى و سپرى شدن جهان چنین آمده است:

او (استوت ارته = سوشیانس) با دیدگان خرد بنگرد. به همه آفریدگان او نگاه خواهد کرد؛ آن‌چه زشت‏نژاد است، او با دیدگان بخشایش سراسر جهان مادى را خواهد نگریست و نظرش سراسر جهان را فناناپذیر خواهد ساخت.

یارانِ استوت ارته پیروزمند به در خواهند آمد. نیک‏پندار، نیک‏گفتار، نیک‏کردار و نیک‏دینند و هرگز سخن دروغ به زبان نیاورند. در مقابل آنان خشم خونین سلاح بى‏فرّ رو به گریز نهد. راستى به دروغ زشتِ تیره بدنژاد غلبه کند.

منش بد شکست خواهد یافت. منشِ خوب به آن چیره شود. (سخن) دروغ گفته‏شده، شکست خواهد یافت. سخن راست گفته‏شده به آن چیره خواهد شد. خرداد و اَمرداد هر‌دو را شکست دهند؛ گرسنگى و تشنگى را. خرداد و اَمرداد گرسنگى و تشنگى زشت را شکست دهند. اهریمن ناتوان بدکنش رو به گریز خواهد نهاد.

بر اساس روایات پهلوى، نطفه زرتشت در دریاچه هامون قرار دارد. در آخرین هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) سه دوشیزه از این نطفه بارور مى‏شوند و سه موعود مزدیسنان را مى‏زایند. در یشت سیزدهم، بند ۶۲، آمده است:

فروهرهاى نیک تواناى پاک مقدسین را مى‏ستاییم که نُه و نود و نه‌صد و نه‌هزار و نُه‏بار ده‌هزار (یعنى ۹۹۹۹۹) از آنان نطفه سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانى مى‏کنند.

اما بندهاى ۱۲۸ و ۱۲۹ در یشت سیزدهم، مهم و جالب‌توجه هستند. در بند ۱۲۸، مجموعاً از نُه پارسا که شش تن از آنها یاران سوشیانس و سه تن دیگر موعودهاى آینده‏اند، یاد شده و فَروَشى‏شان ستوده شده است.

بنابه مندرجات کتاب پهلوى دادستان دینیک، هنگامى که سوشیانس در آخرالزمان ظهور کند، قیامت مردگان به مدت ۵۷ سال طول خواهد ‏‌کشید. در این مدت، سوشیانس در کشور مرکزى، یعنى خونیرس ، فرمان‌روا خواهد بود و شش تن از یارانش در شش کشور دیگر. اینان در طى مدت فرمان‌روایى‏شان، که باید به نوعى، فرمان‌روایى معنوى و روحانى تلقى شود، همواره در حال اطاعت از سوشیانس و مجرى فرمان‏هاى وى خواهند بود.

در بند ۱۲۸، یشت سیزدهم، پس از ذکر نام شش پارسای جاودانی، از سه تن دیگر نیز یاد شده و فَروَشى‏شان ستایش شده است. اینان در اصل همان سه پسرِ آینده زرتشت یا موعودهاى نجات‌بخشى هستند که در هزاره آخر عمر جهان، به فاصله هزار‌سال از هم‌دیگر، ظهور خواهند کرد. این سه تن عبارتند از:

  1. اوخْشْیَت اِرتَه یعنى پروراننده قانون مقدس (نیرودهنده و رواکننده قانونِ دین و دادِ زرتشت). امروزه این نام را (اوشیدر) یا (هوشیدر) گویند و در کتب پهلوى، به صورت خورشیتدر یا اوشیتر آمده است. گاه کلمه (بامى) را به آن افزوده، (هوشیدربامى) مى‏گویند که به‌معناى هوشیدر درخشان است؛
  2. اوخْشْیَت نِمَه یا اوخْشْیَت نِمَنگه، یعنى پروراننده نماز و نیایش. امروزه آن را (اوشیدرماه) یا (هوشیدرماه) گویند، ولى در کتب پهلوى به صورت (خورشیت‌ماه) و (اوشیترماه) ضبط شده است. استاد پورداوود مى‏نویسد:

در واقع بایستى (اوشیدرنماز) بگویند؛ چه کلمه (نِمَنگه) به معناى (نماز) است؛

اَستْوَتْ اِرِتَه، یعنى کسى که مظهر و پیکر قانون مقدس است. در خود اوستا نیز به معناى لفظى این کلمه اشاره شده و در بند ۱۲۹، یشت سیزدهم، مى‏خوانیم:

کسى که سوشیانت پیروزگر نامیده خواهد شد و اَستْوَتْ اِرتَه نامیده خواهد شد. از این جهت سوشیانت، براى این‏که او به سراسر جهان مادى سود خواهد بخشید؛ از این جهت اَستْوَتْ اِرتَه، براى این‏که او آن‌چه را جسم و جانى است، پیکر فناناپذیر خواهد بخشید، از براى مقاومت کردن بر ضد دروغ جنس دوپا (بشر)، از براى مقاومت کردن در ستیزه‏اى که از طرف پاک‌دینان برانگیخته شده باشد.

اَستْوَت اِرتَه همان سوشیانس، یعنى سومین و آخرین موعود در آیین مزدیسناست. در اوستا هر‌جا که سوشیانت به صورت مفرد آمده، از او آخرین موعود، یعنى اَستْوَتْ اِرِتَه اراده گردیده است؛ چنان‌که امروزه نیز هر‌وقت به‌طور عام سوشیانس مى‏گوییم، مقصود همان آخرین نجاتبخش و موعود است. برای نمونه، در بخشی از یسنا که ذکرش گذشت، در آن‌جا که به فروهر نخستین بشر کیومرث تا به سوشیانت درود فرستاده مى‏شود و یا در بخش دیگری از یسنا آمده است: (به سوشیانت پیروزگر درود مى‏فرستیم.) هم‌چنین در ویسپرد به کسى درود فرستاده مى‏شود که به کلام سوشیانت که از پرتوش جهان راستى برپا خواهد شد، متکى باشد. بى‏شک مقصود از سوشیانت در فقرات مذکور، همان اَستْوَتْ اِرتَه یا آخرین موعود است.

 

آخرالزمان در ادبیات پیش‌گویانه زرتشتى

 چنان‌که در بخش اول اشاره کردیم، در جهان‏بینى زرتشتى عمر جهان (سال کیهانى)، آغاز و انجام آفرینش در زمانى محدود به دوازده‌هزار سال صورت مى‏پذیرد که خود به چهار دوره یا عهد سه‏هزار ساله تقسیم مى‏شود. دوره اول (سه‌هزار سال اول)، دوره آفرینش مینوى است، یعنى امشاسپندان، ایزدان و فروهرها آفریده مى‏شوند. در دوره دوم (سه‌هزار سال دوم)، این آفرینش مینوى صورت مادى به خود مى‏گیرد اما حرکت و جنبش در این آفریده‏ها وجود ندارد. دوره سوم (سه‌هزار سال سوم)، که با هفتمین هزاره از آغاز آفرینش شروع مى‏شود، دوره آمیختگى خوبى و بدى، روشنى و تاریکى و به‌طور کلى آمیزش اراده هر فرد و اهریمن است. در آغاز این دوره، اهریمن از تاریکى به مرز روشنى مى‏آید و آفریدگان روشنی هرمزد را مى‏بیند و به فکر مبارزه با هرمزد و نابودى آفریدگان او مى‏افتد و به دنبال این اندیشه، به آفریدگان او حمله مى‏کند و با هر یک از آنان به نوعى نبرد مى‏کند و جهان مادى را مى‏آلاید. در این دوره که در متون فارسى میانه از آن به (آمیزش) (nهizهgum) تعبیر مى‏شود، گاه کامه هرمزد رواست و زمانى کامه اهریمن. آخرین دوره (سه‌هزار سال چهارم) با ظهور زرتشت آغاز مى‏شود. این هزاره دهمین هزاره از آغاز آفرینش و چهارمین هزاره از آغاز آفرینش مادى متحرک یا هفتمین هزاره پس از آفرینش مادى غیرمتحرک است. در هزاره چهارم و به تعبیرى هفتم و به تعبیر دیگر دهم، دین بهى در زمین رواج مى‏یابد و زرتشت، گستراننده این آیین، از حمایت گشتاسپ نیز برخوردار است.

پس از زرتشت، سه پسر آینده او که موعودهاى نجات‌بخش آخرالزمان در آیین مزدیسنا هستند و با نام عمومى (سوشیانس) خوانده مى‏شوند، به ترتیب: هوشیدر در آغاز هزاره یازدهم، هوشیدرماه در آغاز هزاره دوازدهم و سوشیانس در پایان هزاره دوازدهم ظهور مى‏کنند. ایشان مى‏آیند تا ادامه‏ دهنده راه زرتشت، زداینده پیرایه‏ها از دین او و پالاینده جهان از فساد و تباهى و سرانجام، منجیان مردمان و برپاکننده رستاخیز مردگان باشند:

… در این سه هزاره هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس که جداجدا در سر هر هزاره از ایشان یکى آید و همه کارهاى جهان را بازآراید و پیمان‏شکنان و بت‏پرستان را در کشور بزند، آن‏گاه آن بدکار (= اهریمن) چنین قوی‌تر مى‏شد که رستاخیز و تن پسین کردن ممکن نبود.

بنابر نوشته‏هاى پهلوى و چنان‌که گذشت، در پایان هر هزاره از آخرین دوره از عمر جهان، یکى از پسران زرتشت هم‌چون رهایى‏بخشى براى یارى رساندن به دین بهى و شکست اهریمن و یارانش پدیدار مى‏گردد. اندکى پیش از ظهور اولین منجى یعنى هوشیدر، دو نجات‏بخش دیگر که بنابر متون زرتشتى از جاودانان و بى‏مرگان هستند، قیام مى‏کنند و زمینه را براى ظهور و آمدن هوشیدر آماده مى‏سازند. این‌دو یکى بهرام ورجاوند و دیگرى پشیوتن یا پشوتن است که بنابر متون موجود هریک نقش ویژه و رسالتى خاص برعهده دارند و با سخت‏کوشى و فداکارى همه آشوب‏ها و نابسامانى‏هاى برهم‏زننده آرامش و آسایش مزدیسنان را فرومى‏نشانند.

… آن هنگام، از سوى کابلستان یکى آید که بِدو فره از دوده بَغان است و (او را) کى‏بهرام خوانند. همه مردم با او باز شوند و به هندوستان و نیز روم و ترکستان، همه سویى، پادشایى کند، همه بَد گِرَوِشان را بردارد، دین زردشت را برپا دارد. کس به هیچ گِرَوشى پیدا نتواند آمدن. به همان سرزمین پشیوتن گشتاسپان از سوى کنگ‏دژ آید، با یک‌صد و پنجاه مرد پرهیزگار و آن بت‌کده را که زادگاه ایشان بود، بکند و آتش بهرام را به جاى آن بنشاند. دین را همه درست فرماید و برپا دارد.

در پایان هزاره دهم و اندکى پیش از ظهور هوشیدر، پشوتن یا چهرومیان پسر شاه گشتاسب که بنابر روایات، خود یکى از بى‏مرگان و نجات‌بخشان است، جهت ترویج، بازسازى و برپا داشتن آیین‏هاى دینى قیام مى‏کند و رهبرى مؤمنان را به‌دست مى‏گیرد. وى به هم‌راه یک‌صد و پنجاه شاگرد گزیده‏اش ـ مردان پرهیزکارى که جامه سمور سیاه پوشیده‏اند ـ از کنگ‏دژ بیرون مى‏آید و تمامى نیروهاى اهریمن را شکست می‌دهد و جهان را از آلودگى پاک مى‏کند. طبق مستندات زرتشتى روز قیام پشوتن، روز ششم فروردین‌ماه است:

ماهِ فروردین، روزِ خرداد، بهرام ورجاوند از هندوگان به پیدایى آید. ماه فروردین، روز خرداد، پشوتن ویشتاسپان، از کنگ‏دژ به ایران‏شهر آید و دین مزدیسنان روا کند.

بنابر متون پهلوى، براى ظهور بهرام ورجاوند نشانه‏هایى ذکر شده که بیشتر آنها همانند وقایع و رخ‌دادهایى است که در ابتداى هریک از هزاره‏ها (به‏ویژه هزاره هوشیدر) از آنها یاد مى‏شود. در قصیده‌ای پهلوى، در توصیف وى چنین آمده:

بیاید آن شاه بهرام ورجاوند از دوده کیان،

بیاوریم کین تازیان چنان‌که رستم آورد صد کین جهان؛

نیز مسجدهاى آنها را فرود آوریم و برنشانیم آتش‏ها.

بت‌کده‏ها برکنیم و پاک سازیم از جهان،

تا ناپدید شوند دروغ‏ها و گشودگان (بستگان دروغ) از این جهان.

و در جاماسب‏نامه فارسى، ص۸۸، درباره نشانه‏هاى ظهورش مطالبی یاد شده است.

زرتشتیان ایران، بر اساس پیش‌گویی‏ها و بشارت‏هایى که در منابع مختلف دینى درباره ظهور بهرام ورجاوند شده بود، همواره چشم‌انتظار ظهور و قیام وى در سده دهم هجرى بوده‌اند که درواقع سده پایانى هزاره است. چو بنابر پیش‌گویی‏ها ظهور بهرام ورجاوند در آخر هزاره در سرزمین هندوستان است، زرتشتیان به هم‌کیشان خود در هندوستان نامه‏هاى متعددى نوشتند که در آنها جویاى خبر از ظهور و قیام بهرام ورجاوند بودند. به بعضى از این پرسش و پاسخ‏ها در کتاب روایات داراب هرمزدیار اشاره شده:

پرسش این‏که بهرام کى خواهد آمدن، جواب آن‏که آفتاب آمدن در میانه هندوچین، در آن جانب گفته‏اند و نشان زاییدن ایشان آن‌چه در دین معلوم شده ستاره باریدن. آن‌چه در این جانب معلوم شده نه‌صد و سه پارسى از یزدجرد شهریار معلوم شد. باقى غیب‌دان خداست.(از روایت کامدین شاپور)

درآمدن ورجاوند که هر گروهی او را به نامی خوانند، همه‌کس چشمِ انتظار به راه داریم. هروسپ آگاهی می‌داند که کی ]در چه زمانی[ ظهور خواهد کرد، اما نشانی چند پیش از آمدن ورجاوند گفته‌اند و نشانه‌ها بعضی اثر کرده. امیدواری چنان است که در این زودی ظهور خواهد کرد. (از روایت دستور بُرزو)

 

سوشیانت و علایم آخرالزمان

بنابر روایات دینى، ۵۷ سال مانده به فرشگرد، سوشیانس زاده خواهد شد. به عبارت دیگر، (هزاره او که تن‏کردار است، ۵۷ سال بُود).

در زادسپرم درباره ظهور سوشیانس و زمان و نشان رستاخیز مى‏خوانیم:

۵۷ سال به فرشگرد کردارى مانده، سوشیانس زاده شود [براى] به انجام رسانیدن آن‌چه که با زردشت آفریده شد. درباره زردشت چنان پیداست که در سى‌سالگى به دیدار اورمزد آمد و دین پذیرفت و قانون را رواج داد. در طول ۵۷ سال به‌تدریج دین به هفت کشور بیامد. چون دین به رواج آمد، دروغ (اهریمن) از آشکارگى به زیر زمین [گریخت]. به‌تدریج نیروى ایشان (دیوان) ناکار (بى‏اثر) شد. هنگامى که آن فرسته (پیام‏آور) به فرجام رسانده که سوشیانس است، به راهنمایى ایریمن به زمین پیدا شود، به همین اندازه در سى‌سالگى با مینویان دیدار کند. داد فرشگرد کردارى (قانون زندگى نو) هم در طول ۵۷ سال با رواج کامل [دین] به هفت کشور برود و با رواج کامل آن، دروج (اهریمن) از [میان] آفریدگان نابود شود. از هنگامى که اهریمن به سوى آفرینش آمد، تاکنون شش‌هزار سال شمردنى (غیرکبیسه) است، [که هر سال] از فروردین‌ماه، اورمزد روز (روز یکم) است تا آن‏گاه که دوباره فروردین‌ماه اورمزد روز شود که به سپرى شدن شش‏هزار سال وهیزگى (کبیسه) چهار سال مانده است؛ زیرا هر چهار سال یک روز کبیسه افزوده نشده است و در شش‏هزار سال چهار سال باشد. در آن هنگام نشان رستاخیز [آشکار] باشد و سپهر بجنبد، سیر خورشید، ماه، ستارگان تغییر کند و در فضا یکى شوند، مانند سپهرگردان و چهره دریاها [و] همه ساکنان زمین تغییر کند. در زمین بسیار جاى‏ها چشمه‏هاى آتش، مانند چشمه‏هاى آب بیرون آیند؛ زیرا که آن‌چه را که اورمزد با آب آفرید، با آتش پایان داده شود؛ زیرا آب طبعى دارد که روشن‏کننده و رویاننده است [اما] آتش سوزنده و بازدارنده تخم است. (از روایت دستور بُرزو)

براى پاک شدن زمین از تمامى موجودات اهریمن‏آفریده و آماده شدن جهان هستى براى انقلاب نهایى به‌وسیله منجى موعود به گاه رستاخیز و ظهور سوشیانس، آتش‏سوزى‏هاى مهیبى زمین را فرا می‌گیرد؛ چنان‌که بسیارى چشمه‏هاى آتش همانند چشمه‏هاى آب از زمین مى‏جوشد. هم‌چنین بنابر متنى که گذشت، از نشانه‏هاى رستاخیز، وقوع انقلاب‌های کیهانى و سماوى از جمله تغییر مسیر خورشید، ماه و ستارگان است که در دیگر متون پهلوى نیز به صورت‏هاى مختلف بدان اشاره شده است. به‌طور مثال، در زند وهومن یسن آمده، به هنگام ظهور هریک از منجیان زرتشتى، خورشید به ترتیب، به گاه هوشیدر ده شبانه‏روز، به گاه هوشیدرماه بیست شبانه‏روز و به گاه سوشیانس یعنى آخرین موعود، سی شبانه‏روز در آسمان می‌ایستد. جاماسب‏نامه توقف خورشید در آسمان را از معجزات هوشیدر دانسته که با وقوع آن، مردمان جهان به دین حق مى‏گروند:

جماعتى از او (هوشیدر) معجزه خواهند و او دعا کند و آفتاب ده‌روز در میان آسمان بایستد، سر به بالا کند، چون مردم جهان آن معجز ببینند در دین حق بى‏گمان شوند. پس خورشید برود و طراق عظیم آید، آن‏جا که آفتاب است و هرکس که دلش با خداى تعالى راست نباشد، زهره او بترقد و جهان از گناه‌کاران صافى شوند.

به روایتى دیگر که در دینکرد ذکر شده، هنگامى که اهریمن، زمانه خویش را رو به پایان مى‏بیند، مى‏کوشد تا خورشید را که برشمارنده روزها و سال‏هاست، از حرکت بازدارد تا مگر واپسین روز فرا نرسد.

علاوه بر ایستادن خورشید در آسمان، در آخرالزمان تغییرات شگفتى در آسمان و جهان خاکى رخ مى‏دهد که خود باعث بروز دگرگونى‏هاى اساسى در نظام طبیعت است. از آن جمله مى‏توان به رنگ باختن خورشید و ماه، کوتاه شدن سال و ماه و روز، بروز زمین‏لرزه‏هاى شدید و باران‏هاى نابه‌هنگام اشاره نمود:

خورشید نشان سهم‌ناکى بنمایاند و ماه از رنگ بگردد و در جهان، سهم‌ناکى و تیرگى و تاریکى باشد. به آسمان نشان‏هاى گوناگون پیدا آید و زمین‏لرزه بسیار باشد و باد سخت‏تر آید و به جهان نیاز و تنگى و دشوارى بیشتر پدیدار آید… .

در آن هنگام بادهاى سرد و گرم فراوان مى‏وزند و نظم فصول سال به هم مى‏خورد، ابرهاى بى‏باران بر فراز آسمان ظاهر مى‏شود و به‌جاى آب از ابرها جانوران زیان‌کار مى‏بارد.

و ابر کام‌کار و باد تندرو، به هنگام و زمان خویش باران نشایند کرد. ابر سهم‌گین همه آسمان را چون شب تار کند. باد گرم و باد سرد بیاید و بر و تخمه دانه‏ها را ببرد. باران نیز به هنگام خویش نبارد و بیشتر خرفستر (جانوران زیان‌کار) ببارد تا آب. و آب رودخانه‏ها و جوی‌باران بکاهد و آن را افزایش نباشد.

در آن هنگام ستارگان گناه‌کار (سیارات هفت‌گانه) از بند رها مى‏شوند و با رها شدن آنها، آشوب و ویرانى افزایش می‌یابد و جهان را فرا مى‏گیرد:

… نشان‏هاى آسمان پدیدار آید، یعنى ستارگان گناه‌کار از بند رسته شوند.

به هر حال، به هر سو مى‏نگرى، زمین و زمان دچار انواع بلاها، وبا، قحط و نیاز و به‌طور کلى حوادثى است که وقوع آنها سبب ویرانى و تباهى زندگى زمینى انسان‏ها و موجودات است.

در آن زمانه پست، همه مردم نیز چون حاکمان‌شان فریفتار و ناراستند و دیو آز بر همگان چیره شده و آنان را به سختى و گناه‌کارى کشیده است.

کسى حرمت نان و نمک نگه ندارد و مردم به یک‌دیگر مهر و محبت کمتر دارند:

و مردم را که در آن زمان زاید، زور و نیرو کمتر باشد و بدگمان‌تر و فریفتارتر بس شوند که مهرِ روان [و دل‌بستگى به رستگارى روان] کمتر دارند و آزرم [و حرمت] نان و نمک ندارند. پس چون مردم بتر و بداندیش و بدکیش اهلموغ [باشند]، آن [مردم] را دوست خویش شمارند.

در آن زمان، کشتن مرغى و انسانى نیک، برابر شود. کار نیک و کرفه (ثواب) از دست مردمان کمتر رود. خردان به بزرگى و پادشاهى رسند و بزرگان به بندگى و بی‌نوایى.

اى زرتشت سپیتمان! در آن زمان شگفت، مردمى که کستى بر میان (کمر) دارند [به سبب] بدخواهى و فرمان‌روایى بد و داورى دروغ بسیار که بر ایشان آمده است، زندگى ایشان را بایسته نیست [و] مرگ را به آرزو خواهند.

در آن دنیاى وانفسا، دین و دین‌دارى و روحانیان مذهبى که نگه‌دارندگان قوانین دینى محسوب مى‏شوند و داعیه‏دار صیانت از آداب و رسوم و آیین‏هاى مذهبى هستند، آن‌چنان به فساد و تباهى کشانیده مى‏شوند که دین‌داران و روحانیان در میان خلق، گناه‌کارترین مردمند؛ به‌طورى که از پنج گناه، سه گناه را ایشان مرتکب مى‏شوند. آنان بدون هیچ دغدغه‏اى از انجام وظایف دینى خویش سرباز می‌زنند و بیمى از دوزخ ندارند. در حق هم بدگویى می‌کنند و یک‌دیگر را به سخره می‌گیرند و به همین دلیل، مردم نیز به قول و فعلشان بى‏اعتمادند و گفتار و فتواى دروغ‌زنان و افسوس‌گران را به جاى ایشان ارج مى‏نهند.

در آن هنگامه از هر هزار یا ده‌هزار تن، تنها یک نفر به دین گرود و آن یک نیز بدان عمل نکند. در نتیجه دین به‌طور کلى نزار و ناتوان شود و فساد، تباهى، روسپى‏گرى، غلام‌بارگى، دروغ و مرگ همه جهان را فرا مى‏گیرد.

پس همه خواسته گیتى را در زیرِ زمین نهان کنند و در آن زمان، کار روسپى و جه‏مرزى و غلام‌بارگى و هم‌خوابگى با زنان حایض در جهان بسى آشکارا [و نمایان و رایج] شوند و سیج نهان و مرگ و وبا و نیاز در جهان بیشتر شود و تباهى و کام اهلموغِ دیوان و دروجان چیره‏تر شود [و غالب آید].

 

جهان و اوضاع آن پس از ظهور منجیان

همان‌طور که در ابتداى این گفتار اشاره شد، سه موعود زرتشتى یعنى هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانس که سه فرزند زرتشت محسوب مى‏شوند، هرسه در یک هزاره‏اى ظهور مى‏کنند تا به اوضاع نابسامان جهان و مردمان سامان بخشند. در روایات و متون زرتشتى در چگونگى پیدایش و تولد هر‌یک از این سه تن و ویژ‏گى آنها و نیز اوضاع جهان در زمانه‏اى که ظهور مى‏کنند، مطالب نسبتاً مفصلى ذکر گردیده که خلاصه‏اى از تلفیق این روایات بر اساس سه کتاب بندهش، دینکرد و روایات پهلوی نقل مى‏گردد:

بنابر روایات، زرتشت سه‏بار با زن خود (هِوُو vهvh) نزدیکى کرد و نطفه او به زمین رفت. ایزد نریوسنگ روشنى و زور آن نطفه را گرفت و براى نگه‌دارى به ایزدناهید سپرد تا به هنگام آن در آخرین هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) به ترتیب سه دوشیزه از این نطفه‏ها بارور شوند و سه موعود زرتشتى به پیدایى رسند. براى پاسبانى از این نطفه‏ها ۹۹۹۹۹ فروهر نیک تواناى پاک مقدسان گماشته شده‏اند. جاى نگه‌دارى این نطفه‏ها دریاچه کیانسیه (هامون) است و می‌گویند مانند سه چراغ در بُن این دریاچه مى‏درخشند.

 

الف) گاه هوشیدر

 سى سال به پایان سده دهم از هزاره چهارم، یعنى هزاره زرتشت، دوشیزه‏اى پانزده‏ساله موسوم به (نامیگ پد) (نامى پد) در آب دریاچه مى‏رود و مى‏نشیند و از آن مى‏خورد. نطفه زرتشت او را بارور می‌کند و از آن هوشیدر به وجود مى‏آید. این همان نطفه‏اى است که زرتشت مرتبه سوم قبل از آخرین‏بار، در هِوُو نهاده بود. آن دوشیزه، نه قبل از پانزده‏سالگى و نه پس از آن با هیچ مردى هم‏بستر نمى‏شود تا هوشیدر متولد شود:

آن‏گاه سى زمستان [از] آن دهمین سده سپرى نشده ـ یعنى سى زمستان باقى مانده ـ دوشیزه‏اى که [نامش](نامى پد) است، یعنى مادر آن هوشیدر نامى ـ از دوده‌ای‌ست واستر، پسر زردشت ـ به آن آب رود و اندر آن آب نشیند و [از آن] خورد و آن نطفه ایشان به بالا تابد [همان نطفه‏اى که] زردشت سه دیگر بار از پایان (سوم از آخر) به بن (هِوُو) فراز هشت و آن پسر در آن داده شد که او را نام بالنده پرهیزگارى است، اگرچه آن کنیز (دوشیزه) پانزده‏ساله است، نه پیش از آن با مردان خوابید و نه پس از آن تا [آن] هنگام که آبستن بود (شد) تا آن‏که او (هوشیدر) بزاد.

در آن هنگام، کشور گرفتار نابسامانى و آشوب است. با زادن هوشیدر، مردى سیاه‏درفش در خراسان پیدا مى‏شود و پدشخواریان را بیرون می‌راند و کشور ایران را به پریشانى و بى‏سامانى مى‏کشد و چندسالى با بدی پادشاهى می‌کند. پس از او هیون و ترک به ایران می‌تازند و چندسالى با ویرانى و تباهى حکومت مى‏کنند تا این‏که مردى از سوى کابلستان یا هندوستان که او را (کى‏بهرام) خوانند برمى‏خیزد و زمام امور را در دست مى‏گیرد.

پس از بهرام ورجاوند و به قولى یک سال پیش از او، پشیوتن گشتاسپان از کنگ‏دژ قیام مى‏کند و دین مزدیسنان را رواج می‌دهد. در این هنگام، هوشیدر به سى سالگى مى‏رسد و با آغاز هزاره وى، خورشید به مدت ده شبانه‏روز در اوج آسمان در همان جایى می‌ایستد که در ابتداى خلقت آفریده شده بود. بدین ترتیب، مؤمنان مى‏دانند که هزاره زرتشت به پایان رسیده و بر ناباوران و همگان روشن مى‏گردد که پدیده‏اى شگفت و خارق‏العاده به وقوع پیوسته است.

در همین زمان هوشیدر (در روز ششم ماه فروردین در هندوستان یا چین) با اورمزد و امشاسپندان به گفت‌وگو (هم‌پرسگى) مى‏نشیند و فرداى آن روز، روزى روشن و بارانى است.

پس از این دیدار، هوشیدر همان وظایفى را به عمل می‌آورد که پیش از او به پدرش زرتشت محول شده بود. وى پاک‏سازى دین را بر اساس هادمانسرى به عهده مى‏گیرد، آفرینش هرمزد را مى‏گستراند، جهان را از زشتى‏ها پاک می‌کند و بدفعلان و بدتخمگان را نابود مى‏سازد. در هزاره او آشتى و مهرورزى به جاى دشمنى و کین رواج می‌یابد و خشکى و تنگى از جهان کم می‌شود. انسان‌ها در پرتو مهر او در کمال ایمنى و آسایش زندگى مى‏کنند، بدى کاهش می‌یابد و کارهاى نیک مى‏افزاید. در ایران زمین به جاى دروندى (شرک) دگربار نور دین فروزان مى‏شود.

در دوران هوشیدر وقایع شگفت‏انگیزى رخ مى‏دهد که عمده آنها عبارت است از: ایستادن خورشید و ایزدمهر به مدت ده شبانه‌روز در اوج آسمان، خشک نشدن گیاهانی که به کار نیایند به مدت سه سال و یا به روایت دینکرد، سه سال همیشه بهاری برای گیاهان، به هلاکت رسیدن انواع درندگان و جانوران وحشی و نابود شدن گرگ سردگان (انواع گرگ):

چون تیرست سال از روزگار اوشیدر بگذرد، همه دد و دام هلاک و نیست شوند.

گرگ سرده در ایام او (هوشیدر) نیست.

انواع گرگ‏ها در یک‏جا گرد می‌آیند و از اجتماع آنها گرگى واحد پدید می‌آید، به درازاى ۴۳۳ و پهناى ۴۱۵ گام. مردم به دستور هوشیدر ابتدا مى‏خواهند این جانور را با یزش (دعا) نابود سازند، اما با دعاهاى دینى از عهده او برنمى‏آیند. سرانجام سپاهى مى‏آرایند و با اشتر، کارد، گرز، شمشیر، نیزه، تیر و سلاح‏هاى دیگر آن دروج (دیو) را از پاى درمى‏آورند. زهر این حیوان تا یک فرسنگ پیرامون، زمین و گیاهان موجود را مى‏سوزاند. از آن دیو، جهى (زن بدکاره) به پیکر ابر یا مگس سیاه بیرون مى‏جهد و براى انجام کارها به پیش مار مى‏رود و در مار جانشین مى‏شود و بدین سبب، ستم‌گرى و آزارش کاهش مى‏یابد. به عبارتى از این پس، چند نوع از ماران دین مزدیسنا را مى‏ستایند.

افراط و تفریط دیوآفریده ضعیف و نزار مى‏شود و پیمان (اعتدال) نیرومند مى‏گردد. وى مَزَن‏ها را که از نژاد دیوانند سرکوب مى‏کند:

شگفتى [زمان] هوشیدر… نزار شدن افراط و تفریط و زورمند شدن پیمان… و نابود کردن مزن‏هاست.

از روی‌دادهاى شگفت‏انگیز هزاره هوشیدر، رسیدن دیو ملکوس خطرناک، جادوگر چهار یا هفت‏ساله است. او که از تخمه (تور برادَروش) قاتل زردشت است، در سده چهارم یا پنجم یا بنابه روایتى در پایان هزاره هوشیدر ظهور مى‏کند و به جادویى سرما و باران ایجاد مى‏کند. روحانیان و دین‌داران به هنگام فرا رسیدن زمان باران، به مردم توصیه مى‏کنند که آذوقه و مایحتاج خویش را انبار کنند. اما برخلاف پیش‏بینى و انتظار، آن سال بارانى نمى‏بارد و سال دوم و سوم نیز بدین‌سان سپرى مى‏شود. سال چهارم ناباوران سست‏ایمان، گفته دین‌داران را گزافه و بى‏اساس می‌دانند و مى‏گویند: امسال (سال چهارم) نیز هم‌چون سال‏هاى گذشته بارانى نخواهد بارید و توشه‏اى که ذخیره کرده‏ایم، به مدت ده‌سال کافى است. آن سال نمی‌کارند و آذوقه‏اى ذخیره نمی‌کنند. اما در آن سال باران می‌بارد. سال اول سه‏بار در تابستان و سه‏بار در زمستان باران قطع می‌شود و سال دوم دوبار در زمستان و دوبار در تابستان و سال سوم یک‏بار در زمستان و یک‏بار در تابستان. سال چهارم در ماه خرداد، روز (دى به مهر) برف شروع مى‏شود و تا ماه دى، روز (دى به مهر) بازنمى‏ایستد. بر اثر این آفات چهارساله، بیشتر مردم و گوسفندان (چهارپایان اهلى) مى‏میرند و گوسفند چنان کم‌یاب مى‏شود که اگر کسى جاى پاى گوسفندى را ببیند، شگفت‏زده مى‏شود. سرانجام این دیو در زمستان چهارم به نفرین مزدیسنان (به روایت دینکرد به‌وسیله (دهمان‏آفرین)) به هلاکت مى‏رسد. آن‏گاه مردمان و چارپایان از وَرِ جمکرد بیرون مى‏آیند و در جاهاى مختلف اقامت مى‏کنند و نسلشان فزونى مى‏یابد. این نسل از نظر بدن و جثه بزرگ‏تر و شایسته‏تر و نیکوکارترند؛ زیرا آن دروج (دیو) نیرومند نمى‏تواند آنان را در کارزار بکشد. گوسفندان نیز از نظر جسمى بهتر و شایسته‏ترند و شیر فراوانى مى‏دهند. این فراوانى شیر سبب افزایش انسان‌ها مى‏شود.

دد کوهى و دشتى ایمن مى‏شوند و چنین مى‏پندارند که آدمیان آنان را بسان فرزند خویش مى‏شمارند و بدین سبب به آنان روى مى‏آورند. ایزد اردیبهشت، نگهبان چارپایان، بر مردم بانگ مى‏زند که (گوسفندان را چونان گذشته مکشید زیرا نژادشان رو به کاهش است.) دد کوهى و دشتى چون به سن پیرى و ناتوانى می‌رسند، نزد آدمیان می‌آیند و به رغبت تن به کشتن می‌دهند تا از شر مار گزنده (و یا مار خزنده) و طعمه او شدن، در امان باشند.

پس از گذشتن سده پنجم از این هزاره دوسوم مردم جهان پرهیزکار و پارسایند و یک‌سوم گنه‏کار و بدکار:

این را نیز گوید که هنگامى که پنج سده بگذرد… دوسوم ایران‏شهر پرهیزگارند و یک‌سوم دروند و هم ایدون (هم‌چنین) توران [و] آن پیرامون ایران.

بنابر روایات دوران هوشیدر در زمین ۱۵۰ سال طول مى‏کشد و در این مدت و دیگر هزاره‏ها بلاهاى جان‌کاهى چون قحط و نیاز گران، برف سیاه و تگرگ سرخ و نیز چندین‏بار جنگ و خون‌ریزى روى مى‏دهد:

اوشیدر بامى ۱۵۰ سال بماند و هزاره او پانصدسال باشد.

 

ب) گاه هوشیدرماه

 سى‏سال مانده به پایان هزاره هوشیدر، دوشیزه‏اى به نام (وه‏پد) که نسبش به زرتشت مى‏رسد، در آب دریاچه کیانسه می‌رود، مى‏نشیند و مى‏خورد و نطفه زرتشت در بدن وى جاى مى‏گیرد و از آن هوشیدرماه متولد مى‏شود:

آن‏گاه سى زمستان از آن دهمین سده سپرى نشده کنیز[ى] که [نام او] وه‏پد است، به آب مى‏رود که او [مادر] هوشیدرماه است ـ و از دوده (ایست‏واستر)، پسر زردشت،… آن‏گاه اندر آن آب نشیند [و از آن] بخورد و آن نطفه به بالا رود که زردشت پرهیزگار پیش از آخرین‏بار در بن (هوو) هشت و آن پسر از آن آفریده شود که او را نام (بالنده نیایش) است؛ زیرا که رادى را مى‏افزاید ـ اگرچه آن کنیز پانزده‏ساله است، نه پیش از آن با مردان خوابیده است و نه پس از آن‏که آبستن بود تا آن‏که آن [فرزند] بزاد.

هوشیدرماه نیز هم‌چون هوشیدر، در سى‏سالگى به دیدار هرمزد و امشاسپندان نایل مى‏شود و به نشانه این دیدار، خورشید به مدت بیست شبانه‏روز در اوج آسمان توقف مى‏کند. با وقوع این حادثه مؤمنان متوجه مى‏شوند که هزاره هوشیدر به پایان رسیده و ناباوران نیز تغییراتى را در آسمان مى‌بینند. فرداى آن روز روشن و بارانى است.

اتفاقات عمده زمان هوشیدرماه عبارتند از: ایستادن خورشید به مدت بیست شبانه‏روز در میان آسمان؛ شش‏سال نخشکیدن گیاهانى که به‌کار نیایند، یا به روایت بندهش سرسبزی شش‌ساله گیاهان؛ افزایش شیر گوسفندان و چهارپایان اهلى به‌طورى که شیر یک گاو براى هزار نفر کافى است؛ نزار گردیدن دیو گرسنگى و تشنگى به‌گونه‏اى که مردم با یک وعده غذا به مدت سه شبانه‏روز سیر مى‏شوند:

شگفتى هوشیدرماه… نزارى [دیو] گرسنگى و تشنگى است، چنان‌که گوید که از یک غذا سه شبانه‏روز سیر باشند.

پیرى و خشم و کین و آز و نیاز و شهوت کاستى مى‏پذیرد و آشتى، دوستى، رادى و رامش افزایش مى‏یابد:

… کمى پیرى و افزونى زندگى، رشد آزادگى و آشتى بهترین رادى و رامش.

در آن دوران به روایت صد در بندهش، همه کیش‏ها و آیین‏ها جز کیش مزدیسنى باطل مى‏شود و همه مردم به پیغامبرى زرتشت و رسالت موعودهایش ایمان مى‏آورند:

… و همه مردم دین به مازدیسنان دارند به پیغامبرى زردشت اسفنتمان انوشروان باد را، اوشیدر، اوشیدرماه اقرار آورند. دین به مازدیسنان بستایند و بپذیرند و کیش‏هاى دیگر همه باطل شود و خشم و کین و آز و نیاز و شهوت کم شوند، مردم اندر راحتى و آسانى باشند.

چون ده‌سال از هزاره آخر بگذرد، مزدیسنان احتیاج کمترى به خوراک و پوشاک دارند و دوستى‏شان به گوسفندان کامل‌تر مى‏شود. در هزاره آخرین کسى نمى‏میرد، مگر این‏که او را با اسلحه بکشند یا از پیرى بمیرد. ۵۳ سال به پایان این هزاره مانده، شیرینى و چربى در شیر و گیاه چنان کامل مى‏گردد که مردم به علت بى‏نیازى از گوشت، گوشت‌خوارى را رها مى‏کنند و خوراک آنان شیر و گیاه باشد. سه‌سال مانده به پایان هزاره، شیرخوارى را نیز رها کنند و آشامیدن و خوراکشان از گیاه است:

هنگامى که از آن هزاره (هزاره هوشیدرماه) ۵۳ سال مانده، شیرینى و چربى [که] اندر شیر و گیاه است، ایدون کامل شود که به سبب بى‏نیازى از گوشت، مردم گوشت خوردن را رها کنند و خورش ایشان شیر و گیاه بود. هنگامى که سه‌سال مانده است، شیر خوردن را نیز رها کنند و آشامیدنى و خوردنى ایشان آب و گیاه بود.

در این هزاره انواع مار به یک جاى گرد آیند و به هم آمیزند و مارى به پهناى ۸۳۳ گام و به درازاى ۱۶۵۶ گام به وجود آید. مزدیسنان به دستور هوشیدرماه سپاه آرایند و به کارزار آن مار روند و یزش (اجراى مراسم دینى و دعا) کنند تا آن دیو را نابود کنند. بر اثر یزش بهدینان دیو گداخته شود و زهرى که از او بیرون مى‏آید تا یک فرسنگ، زمین و گیاهان را مى‏سوزاند. پس جهى (زن بدکاره) سیاه، به شکل مگس یا ابر از دیو بیرون مى‏آید و در دروجى که از تخمه و نژاد دوپایان (آدمیان) است، درمى‏آمیزد و بدین سبب آزارش کمتر مى‏شود.

ضحاک که در کوه دماوند به بند کشیده شده است، در اواخر دوران هوشیدرماه از بند فریدون رها مى‏شود و فرمان‌روایى خود را بر دیوان و مردمان از سرمى‏گیرد و دستور مى‏دهد که هرکه آب و آتش و گیاه را نرنجاند، به نزد او آورند تا او را بجود. پس آب و آتش و گیاه از بدى مردم، پیش هرمزد گله کنند و گویند که فریدون را برخیزان تا ضحاک را بزند، در غیر این صورت در زمین نمى‏مانیم. هرمزد به هم‌راه امشاسپندان به سوى روان فریدون رود و او را گوید: (برخیز و ضحاک را بکش!) روان فریدون گوید: (من نمى‏توانم، نزد گرشاسپ روید.) اورمزد هم‌راه امشاسپندان پیش روان گرشاسپ رود تا او را برخیزاند. هرمزد به سروش و نریوسنگ ایزد فرمان دهد: (تن گرشاسپ را بجنبانید تا برخیزد!) سه‌بار بانگ کنند و برنخیزد، اما چهارم‌بار برمی‌خیزد و به جنگ ضحاک می‌رود و گرز پیروزگر به سرش می‌کوبد و او را می‌کشد. این پیروزى در روز ششم ماه فروردین است:

ماه فروردین، روزِ خرداد سامِ نریمانان آژدهاک را به‏کشد و خود به هفت کشور خدایى به‏نشیند، تا کى‏خسرو به دیدار آید.

ضحاک در این مدت آن‌قدر باقى مى‏ماند که یک‏چهارم یا یک‏سوم گوسفندان (چهارپایان اهلى کوچک) را بخورد و آب و آتش را نابود کند، اما با مرگ او بار دیگر آشوب و پریشانى و ظلم و ستم از جهان و به‏ویژه ایران‏شهر رخت بربندد.

 

ج) گاه سوشیانس

 سى‌سال مانده به پایان دهمین سده از هزاره هوشیدرماه، دوشیزه‏اى پانزده‏ساله به نام (گواگ پد) که از نسل زرتشت است، به دریاچه کیانسه مى‏رود و در آب مى‏نشیند و از آن مى‏خورد. این دوشیزه که هرگز با مردى هم‌بستر نشده است، از نطفه زرتشت بارور می‌شود و سوشیانس از او متولد مى‏گردد. وى آخرین نجات‌بخشى است که به زمین مى‏آید تا جهان را از آلودگى‏ها و ناپاکى‏ها، پاک کند. سوشیانس همانند خورشید نورانى است که فرّه کیانى با اوست. با ظهور او دین مزدیسنى کمال مى‏پذیرد و استوار مى‏ماند. با ششم چشم به هر طرف مى‏نگرد و چاره درد ناشى از دروج را مى‏یابد. دوران او فقط ۵۷ سال است. سوشیانس نیز هم‌چون دو موعود دیگر، در سى‌سالگى به دیدار هرمزد و امشاسپندان مى‏شتابد و با آنان گفت‌وگو مى‏کند. به نشانه این دیدار، خورشید به مدت سى شبانه‏روز در میانه آسمان مى‏ایستد، درست به همان‌گونه که در آغاز آفرینش بود و مردمان مى‏فهمند که بار دیگر با حادثه شگفت‏انگیزى روبه‌رو خواهند شد:

چون سى‏ساله شود، به همپرسه (دیدار) اورمزد افزونى رسد و سى شبانه‏روز خورشید در میان آسمان بایستد، فرو نشود و مردمان بدانند که دیگرباره شگفتى پدیدار خواهد آمدن.

به هنگام بازگشت از این گفت‌وگو، کى‏خسرو سوار بر (واى درنگ خداى) به استقبال سوشیانس مى‏آید و کارها و افتخارات خویش را از قبیل برافکندن بت‌کده کنار چیچست و کشتن افراسیاب تورانى براى وى بازگو مى‏کند. سوشیانس او را می‌ستاید و از او مى‏خواهد دین را بستاید. کى‏خسرو دین را ستایش مى‏کند. در طول مدت ۵۷ سال (دوران سوشیانس) کى‏خسرو فرمان‌رواى هفت کشور و سوشیانس موبدان موبد است:

پنجاه و هفت سال کى‏خسرو هفت کشور [را ]خدایى بُوَد و سوشیانس موبدان موبد بُوَد.

سوشیانس برگزیده‏اى همانند زرتشت است و هر آن‌چه با زرتشت آغاز شده، مأمور به انجام رسانیدن آن است. در طول هزاره وى کلیه کارها بر مبناى گاهان جریان مى‏یابد. او سودمند است و تن‏کردار، یعنى همه جهان مادى را سود مى‏بخشد و همه مردمان تن‏دار و جان‌دار را بى‏رنجى: … ایدون سودمند که همه جهان مادى را سود دهد و ایدون تن‏کردار که همه مردمان تن‌دار و جان‌دار را بى‏رنجى بخشد.

بنا به روایات در زمان سوشیانس، سال ۳۶۵ روز کامل است و کبیسه ندارد:

در روزگار سوشیوس (ل) روز (سی روز) خورشید در میان آسمان ایستد و این دفعت خورشید به جایگاه خویش شود و بعد از آن سال ۳۶۵ روز راست شود و آفتاب از سر حمل تا سر حمل رسند، چنان‌که اکنون چهار یک شبان‏روز بازپس افتد، آن زمان نباشد، کبیسه نکند.

در زمان او طوس به نزد گرشاسب مى‏رود و به او مى‏گوید به گاهانى یشت کن و گرز بیفکن؛ چه اگر چنین نکنى تو را بکشم. گرشاسب از بیم تیر طوس، گرز خود را بر زمین می‌افکند و دین را پذیرا مى‏شود.

پس از آن هیچ انسان زنده‏اى نمیرد. همه مردمان دین بهى را برمی‌گزینند و با یک‌دیگر به دوستى و مهربانى رفتار می‌کنند. پیش از برانگیختن مردگان، سوشیانس سپاهى برمى‏انگیزد و به کارزار با دیو بدعت (اهلموغى) مى‏رود، یشتى مى‏خواند و آن دیو به بالا و پایین زمین مى‏دود و سرانجام در سوراخ زمین مى‏رود و شهریور امشاسپند که پاس‌دار و نگه‌دارنده فلزات در جهان مادى است، بر این سوراخ فلز گداخته مى‏ریزد و او را محبوس مى‏کند و سرانجام این دیو به قعر دوزخ فرو مى‏افتد.

سوشیانس بعد از به کیفر رسانیدن گناه‌کاران، پنج‏بار یشت مى‏کند و هر‌بار یک‏پنجم دیوان را نابود مى‏سازد، و بدین ترتیب، همه دیوان از میان و تنها دیو آز و اهریمن باقى مى‏مانند. ایزد سروش به نابودى دیو آز برمى‏خیزد و هرمزد اهریمن را با تمام مظاهر پلیدش، یعنى تاریکى و بدى، از طریق همان سوراخى که در آغاز آفرینش از آن‏جا آمده بود، از آسمان بیرون مى‏کند و براى همیشه از کار مى‏افکند، به گونه‏اى که دیگر نتواند بازگردد و این پایان کار اوست.

دوره ۵۷ ساله هزاره سوشیانس، دوره کمال و رشد موجودات اورمزدى است. همه دیوان از نسل دوپایان و چهارپایان نابود مى‏شوند و همه زشتى و دروغ دیوآفریده از میان مى‏رود. بیمارى، پیرى، مرگ، آزار، ظلم، بدعت و همه بدى‏ها از میان مى‏رود و مردمان مطیع فرمان‏هاى دینى هستند و همه در کنار یک‌دیگر به خوشى و شادمانى زیست مى‏کنند. گیاهان همیشه در رویش و سرسبز و خرمند. از ۵۷ سال دوره او، هفده‏سال خوراک مردم گیاه است، سى‌سال آب مى‏خورند و ده‌سال پایانى خوراکشان مینوى است:

و این نیز [گفته شده است] که اندر ۵۷ سال او (دوره سوشیانس)، نابودى دروغ دو پاى تخمه است و [نابودى] بیمارى، پیرى، مرگ، درد و همه بدى و ستم و کفر. گیاه همیشه زریون بود و همه آفرینش به شادى باشند، هفده‌سال خوراک گیاه، سى‌سال خوراک آب و ده‌سال خوراک، مینوى باشد.

منابع

اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی، دکتر رحیم عفیفی، انتشارات توس۱۳۷۴.

ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، تهران ۱۳۳۲و۱۳۷۴.

بندهش، فرنبغ دادگی، مهرداد بهار، انتشارات توس، ۱۳۶۹.

بندهش هندی، تصحیحی و ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸.

پژوهش در اساطیر ایران، مهرداد بهار، انتشارات آگاه۱۳۷۵.

تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، هماینون صنعتی‌زاده، انتشارات توس۱۳۷۴.

ترجمه چند متن پهلوی، ملک‌الشعراء بهار، نشر سپهر،۱۳۷۴.

جاماسپی (جاماسپ‌نامه فارسی)، به کوشش مدی، بمبئی۱۹۰۳.

داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید گلشاه و متن‌های دیگر(بررسی دستنویس م.او۲۹)، کتایون نرداپور، انتشارات آگاه۱۳۷۸.

دانشنامه مزدیسنا، دکتر جهانگیر اوشیدری، نشر مرکز۱۳۷۱.

دستورنامه پهلوی، (جلد دوم شرح واژگان و دستور زبان)، هنریک ساموئیل نیبرگ، انتشارات اساطیر۱۳۸۱.

دین ایرانی بر پایه منتهای معتبر یونانی، اصیل بنو نیست، ترجمه دکتر بهمن سرکاراتی، نشر قطره۱۳۷۷.

دین‌های ایران، گئوویدن گرن، ترجمه دکتر منوچهر فرهنگ، انتشارات آگاهان ایده، ۱۳۷۷.

دین‌های ایران باستان، هنری ساموئیل نیبرگ، ترجمه دکتر سیف‌الدین نجم‌آبادی، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ‌ها۱۳۵۹.

رساله سوشیانس، استاد پورداود، انتشارات فروهر، چاپ دوم۱۳۷۴.

روایات داراب هرمزدیار، به کوشش مدی، بمبئی۱۹۲۲.

روایت پهلوی (متنی به زبان پارسی میانه یا پهلوی ساسانی)، مهشید میرفخرایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۷.

روزهرمزد ماه فروردین ماه فروردین روز خرداد.

زند بهمن یسن، تصحیح محمدتقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی۱۳۷۰.

زند و هومن یسن، صادق هدایت، بدون تاریخ چاپ.

صد در نثر و صدر در بندهش، تصحیح و حوائی ، بمبئی۱۹۰۹میلادی.

فرهنگ نام‌های اوستا، هاشم رفی، ج۲، انتشارات فروهر۱۳۴۶.

کیانیا، کریستن سن، ترجمه ذبیح‌الله صفا، تهران۱۳۳۶.

گزیده‌های زادسپرم، محمد تقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶.

ماه فروردین روز خرداد، ابراهیم میرزای ناظر، مشهد انتشارات ترانه، ۱۳۷۳.

متون پهلوی، گردآورنده جاماسب آسانا، گزارش سعید عریان، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۱.

مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، انتشارات بناید فرهنگ ایران۱۳۵۴.

نجات‌بخش در ادیان، محمد تقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی۱۳۶۹.

وزیدگی‌های زادسپرم، پژوهش محمدتقی راشد محصل، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، ۱۳۸۵.

وندیداد، هاشم رفی، انتشارات فکر روز۱۳۷۶.

ویسپرد، گزارش استادپور داود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم۱۳۵۷.

یسنا، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، ج۱، چاپ سوم۱۳۵۶.

یشتها، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، ۲جلد، چاپ سوم۱۳۵۶.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *